امنیتِ سیاسی نبودن
توی تاکسی اینترنتی نشستم. راننده جوانکی بود خوشتیپ و رانندهای بود خوشدست. تعریف کرد که تازه از زندان آزاد شده. من هم که روضهخوان حرفهای ایندست رفقا، شروع کردم به انتقاد که متاسفانه بعضی قوانین- فقط بعضی قوانین- کمی نیاز به بازنگری دارند، فقط کمی و تأخیر در بازنگری اینقوانین باعثشده بعضی جوانان رشید، میهنپرست و آرمانخواه قسمتی از عمر خود را پشت میلههای زندان بگذرانند. (به جون پسرخاله همینها را گفتم.) و بعد گفتم: «خدا را شکر که شما بعد از آزادی دچار مشکل نشدی. بسیاری از دوستان بعد از آزادی امکان اشتغال و ارتزاق برایشان فراهم نبود تا جایی که برخی مجبور شدند دست به کارهایی بزنند که عرفجامعه نمیپسندد.» من انصافاً خوب منبر میروم. اگر یکمشت پامنبری پایه داشتم، روضهخوان خوبی میشدم. همین هم بود که راننده بختبرگشته تا پایان بیانات من، سکوت کرده بود و خطای من را گوشزد نمیکرد. شاید هم با گوشهایش صدای مرا ضبط میکرد تا پای بساط نوشیدن، سوژه خنده داشته باشد.
القصه، حرفهایم که به اینجا رسید، راننده گفت من سیاسی نبودم و جرم من هم سیاسی نبود. (در جریان بودم که اساساً در ایران زندانی سیاسی نداریم و مشتی محکوم امنیتی، دوران حبس خود را در زندان میگذرانند. اما آقای راننده، متهم امنیتی هم نبود.)
شوفر شروع به روایت کرد و حالا من گوش میدادم. ایشان قاچاقچی مشروبات الکلی در محور کردستان-قزوین بودند که متأسفانه ششسال پیش در کردستان، تیم اسکورت ایشان را گم میکند و در ایستبازرسی خودروی قاچاقچیان لو میرود. تیم اسکورت شامل خودرویی است که چندصدمتر
جلوتر از خودرو حامل مشروبات الکلی حرکت میکند، راپورت پلیس و گشت را به خودروی اصلکاری میدهد و مجهز به اسلحه، وسایل دودزا و سایر تجهیزات بندآوردن جاده است. شاید شنیده باشید، به شغل اینها شوتی میگویند.
راننده شوتی محترم گفت، سهروز بعد از بازداشت، وثیقه گذاشته و بیرون آمده. باتعجب پرسیدم مگر قاچاقچیان محترم با وثیقه آزاد میشوند؟ او هم با تعجب از من پرسید، مگر روزنامهنگاران محترم آزاد نمیشوند؟
بعد از او پرسیدم، تاکسی اینترنتی نوشته که صلاحیت و سوابق راننده را بررسی میکنیم. آقای راننده گفت، ما هم روی جعبههای مشروب نوشته بودیم دوغ. ولی اعتماد به نوشتهها کم شده است.
شوتی محترم سرانجام یکسال زندانش را رفته بود که حساسیتها کمتر بشود و بتواند به شغل سابق برگردد. در چندماه آخر هم یکهفته درمیان زندان رفته بود. اصطلاح کلانتریاش را گفت که من الان یادم رفته. الان هم داشت به گزینههایی مثل جاسازهای جدید، قاچاق با کامیون بهجای سواری و مسائلی ازایندست فکر میکرد. به او توصیه کردم که توبه کند و برود دنبال یک کار نانوآبدار و کمدردسر. بهجز قاچاق، روزنامهنگاری، استادی دانشگاه شریف و علامه، معلمی و اینها، بقیه مشاغل مشکلی ندارند. او هم قول داد برود دنبال یکی از همینکارها.
اما از زمان آن تاکسیسواری، به این فکر میکنم که اگر الهه محمدی، بهجای خبر، از مرز مشروبات الکلی آورده بود و یکتیم مسلح او را اسکورت میکردند، هم درآمدش 50-40برابر روزنامهنگاری بود، هم اگر بازداشت میشد، حالا مرتب به مرخصی میآمد و هم دو، سههفته دیگر آزادیاش را جشن میگرفتیم. اما بهقول آقای ظریف، او انتخاب کرده است اینطور زندگی کند. از کردستان فقط یک کیسه تخمه آورده بود و یک صفحه خبر که ظاهراً اتهامش از قاچاق مشروبات الکلی بیشتر است.
نظرهای من