قانون برای همه
عبدالجواد موسوی شاعر و روزنامهنگار ظاهرا هنوز بحث بر سر گردنش را بشکنید پاسخش با من، پایان نگرفته. خداراشکر نیروی انتظامی استان مازندران خیلی زود متوجه حساسی

عبدالجواد موسوی
شاعر و روزنامهنگار
ظاهرا هنوز بحث بر سر گردنش را بشکنید پاسخش با من، پایان نگرفته. خداراشکر نیروی انتظامی استان مازندران خیلی زود متوجه حساسیت ماجرا شد و با بیانیهای توضیح داد که منظور از شکستن گردن، مقابله با بیحجابان نبوده. یعنی علاوه بر آنکه نیروی انتظامی خود را مکلف به پاسخگویی دانسته، نگران این هم بوده که مبادا عدهای خودسر با استناد به همین سخنان، دوره بیفتند و به دختران و زنانی که حجاب موردتایید آنها را ندارند، آسیب برسانند. این یعنی اندکاندک دارد چیزی بهنام عقلانیت جای برخوردهای احساسی و تند را میگیرد. بابت رسیدن به چنین نقطهای همه مردم ایران هزینههای زیادی پرداخت کردهاند اما کیست که نداند رسیدن به عقلانیت و خردورزی یکشبه صورت نمیگیرد و در این ره هر نفس، صد خون بریزد. این فقط نیروی انتظامی نیست که باید سر عقل بیاید، همه ما باید عاقل شویم. اگر میخواهیم به فردایی روشنتر و آرامتر دست پیدا کنیم، چارهای جز این نداریم. پس از توضیحات نیروی انتظامی که در آن تصریح شده بود مراد از هنجارشکنان، اراذل و اوباش هستند بسیاری از منتقدان و حتی مردم عادی معترض شدند که شکستن گردن قانونشکنان نیز عین بیقانونی است و پلیس
مجری قانون است، نه مروج و مشوق بیقانونی. این هم گامی به جلوست. برای مردمی استبدادزده که تا دیروز فکر میکردند چاره این ملک زدن، بستن و کشتن است و مدام از رضاخان مثال میزدند که چطور نانوای مفلوک و قانونگریز را در تنور نانوایی انداخت، این نحوه از نگرش جای شادمانی بسیاری دارد. سالهاپیش متفکری نوشت: قانون اگر با جان یک قوم آمیخته نشود، در حد ظاهرسازی باقی خواهد ماند. اینجمله بهظاهر ساده، کلید فهم بسیاری از مشکلات ماست. ما قانون خوب کم نداریم اما از آنجایی که اغلب این قوانین خوب صرفا از روی دست دیگران نوشته شده و با جان ما بیگانه است، روی همان کاغذ میماند و از جایش هم تکان نمیخورد. قانون وقتی تبدیل به قانون میشود که از نظر مامور قانون و حتی آنکه بهوسیله قانون محکوم میشود، بهرسمیت شناخته شود. قانون باید دائرمدار زندگی ما شود وگرنه با شعار، هزارسال دیگر هم گرهای از کار فروبسته ما گشوده نخواهد شد. خوشبینی فرقی با بدبینی ندارد؛ هردو محصول سطحینگریستن به امور هستند. اینکه فکر کنیم با یک اتفاق یا بیانیه دارد چیزی از اساس دگرگون میشود، خیالخام است اما میتوان در اتفاقها تأمل کرد. بهویژه آنکه
اتفاقها از حالت استثنا خارج شوند و عمومیت پیدا کنند. در چندروز اخیر متاسفانه حمله عدهای از نیروهای خودسر به کافهها و کنسرتها، حوادث تلخ سالهای گذشته را در اذهان زنده کرد اما آنچه باعث خوشحالی بود اینکه در هیچکدام از این حملات نیروهای نظامی و انتظامی حامی آنها نبودند و نهتنها حامی نبودند که در مواردی با آنها برخورد نیز داشتهاند. دیوار مستحکم بیقانونی ترک برداشته است. مهم نیست مقابله با بیقانونی در چه تاریخی و چه دورهای رخ میدهد. بگذارید سند همه افتخارات از آشتی با دولت عربستان تا برخورد با بیقانونی بهنام کسانی ثبت شود که فعلا مسئولیت دارند. هیچ ایرادی ندارد. سرخم میسلامت شکند اگر سبویی. فقط بگذارید این مردم آسودهتر زندگی کنند. آنها مستحق اینهمه فشار، استرس و هرجومرج نیستند.
اکثر مردم در ادوار مختلف ثابت کردهاند که بهدنبال زندگی مسالمتآمیزند. این را ازسر تعریف و تمجیدهای الکی و مرسوم از ما ایرانیها نمیگویم. کافیاست در کوچه و خیابان قدم بزنید تا متوجه منظورم بشوید. این درست که فشارهای زندگی که این سالها روزبهروز دارد افزایش پیدا میکند بسیاری از مردم را عصبانی کرده و ممکن است مواقعی رفتاری از آنها سر بزند که غیرطبیعی بهنظر میرسد اما چیزی که نمیتوان آن را کتمان کرد اینکه: مردم به استقبال دردسر نمیروند و نهتنها از دردسر استقبال نمیکنند که تا جایی که ممکن است از تنش و خشونت پرهیز میکنند. آنها بهدنبال یک زندگی طبیعی و نرمال هستند. چیزی که آن را حق خود میدانند. خب، طبیعی است اگر کسی بخواهد این حق قانونی، شرعی و انسانی را از آنها بگیرد واکنش نشان میدهند. باید هم واکنش نشان دهند وگرنه درآنصورت فرقی با دیگر مخلوقات خداوند نخواهند داشت. انسان اگر تحقیر شود، شایسته هر لقبی خواهد بود الا انسان. برای مردمی که تحقیر را درشأن خود نمیدانند احترام قائل شویم، لااقل برای اینکه احترام خودمان حفظ شود.