انسجام غرب، جدایی سایرین
نظرسنجی تازه درباره نگاه افکار عمومی به جنگ روسیه در اوکراین

نظرسنجی تازه درباره نگاه افکار عمومی به جنگ روسیه در اوکراین
جنگ روسیه در اوکراین، غربیها را متحد کرده است. لااقل این نتیجه نظرسنجی تازهای از مردم کشورهای بازیگر صحنه بینالمللی است. مؤسسات نظرسنجی یوگاو، دیتاپراکسیس، نورستَت و گالوپ در نظرسنجی گستردهای در چند کشور دنیا که توسط شورای اروپایی روابط خارجی منتشر شده است، به بررسی دیدگاههای مردم چند کشور بهعنوان قدرتهای جهانی، نسبت به وضعیت جهان در سایه جنگ روسیه در اوکراین پرداختهاند. یک سال بعد از گذشت این جنگ و به تعبیر شورای اروپایی روابط خارجی، مشخص است که جنگ اوکراین نقطه عطفی تاریخی است که چینش بازیگران صحنه سیاست بینالملل را بازتعریف کرده و خواهد کرد و دنیای پس از پایان این جنگ، هر زمان که تمام شود، همان دنیای پیش از جنگ نخواهد بود. به مناسبت یکسالگی این جنگ، این نظرسنجی به بررسی نگاه مردم ایالات متحده، بریتانیا، روسیه، چین، هند، ترکیه و نیز مجموعهای ۹تایی از کشورهای اتحادیه اروپا متشکل از آلمان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، لهستان، دانمارک، پرتغال، رومانی و استونی، درباره جنگ بهطور خاص و صحنه سیاست بینالملل بهطور کلی پرداخته است.
اتحاد غربیها، نگاه متفاوت بقیه
نتایج این نظرسنجی حاکی از این است که جنگ روسیه در اوکراین غرب را منسجم کرده است. شهروندان اروپایی و آمریکایی دیدگاههای مشترک بسیاری درباره سوالات مهم جهانی دارند. اروپاییها و آمریکاییها با هم موافق هستند که باید به اوکراین کمک کرد تا پیروز شود، روسیه دشمن قسمخوردهشان است. آنها حتی تحمل فشار در رابطه با تأمین سوخت و انرژی را نیز بهعنوان هزینه این تقابل میپذیرند. مردم کشورهای غیرغربی اما از طرفی آن نگاه خصمانه را به روسیه ندارند.
اغلب مردم کشورهای غربی میخواهند از اوکراین حمایت شود و بر این باورند که این جنگ تنها با پیروزی اوکراین میتواند پایان یابد، حتی اگر این بهمعنای طولانیترشدن جنگ باشد. در مقابل، بیشتر شهروندان کشورهای غیرغربی چین، هند و ترکیه حامی پایانی سریع برای جنگ هستند، حتی اگر اوکراین مجبور باشد زمین بدهد. مردم کشورهای غیرغربی، شامل مردم روسیه، همچنین ظهور دنیایی چندقطبی را محتملتر از یک دوقطبی دوباره میبینند.
نظم آینده جهانی، دوقطبی یا چندقطبی
از نگاه بیشتر شهروندان غربی، نظم آینده جهانی، دوباره متشکل از دو بلوک غرب و غیرغرب خواهد بود که رهبری طرف مقابل را این بار به جای روسیه یا شوروی، چین بر عهده خواهد داشت. بقیه اما آینده دنیا را نه دوقطبی که چندقطبی میبینند. مردم هند و ترکیه که بهعنوان دو نمونه از «قدرتهای در حال ظهور» در این نظرسنجی قرار گرفتهاند، نگاهی به دنیا دارند که در آن کشور خودشان لزوما نباید خودش را در یکی از دو تیم تعریف کند. همزمان، از نگاه بیشتر مردم ترکیه، چین و روسیه و درصد بالایی از مردم هند، سیاستهای ایالات متحده و اتحادیه اروپا نسبت به خودشان، یکسان و هماهنگ است. بهعبارتی میتوان چنین برداشت کرد که صرفنظر از اینکه دنیای آینده قرار است چند قطب داشته باشد، «غرب» از نگاه اکثریتی از مردم کشورهای غربی و غیرغربی، بهعنوان یک مجموعه منسجم متحد دیده میشود. این اگر رد تلاشها و دیدگاههایی که به دنبال مفهوم «استقلال اروپا» بودهاند نباشد، لااقل حاکی از این است که دوران فعالیت آنگلا مرکل در آلمان و تقلاهای امانوئل مکرون در فرانسه، نتوانسته است تصویر اروپای مستقل را ایجاد کند یا از نگاهی دیگر، اگر حرکتی هم به این سمت شروع شده بود، حمله روسیه به اوکراین و اتحادی که در این زمینه در مواضع طرف غربی شکل گرفت، باز غرب متحدی را که همچنان کموبیش توسط آمریکا رهبری میشود، برجسته کرده است.
هویت اروپایی و مسیر آینده دنیا
شورای اروپایی روابط خارجی در نتیجهگیری نهایی خود از دادههای این نظرسنجی به سراغ چشمانداز تاریخی وضعیت و نیز دستور کار آینده بازیگران غربی میرود. این اندیشکده در این گزارش مینویسد: در دوران جنگ عراق، متفکران پیشگام اروپایی از قبیل ژاک دریدا و یورگن هابرماس تلاش کردند، هویت سیاسی اروپا را در تضاد با هویت ایالات متحده تعریف کنند. آنها قدرت غیرنظامی اروپا را بهعنوان نکته مقابلی کامل در مقابل قدرت نظامی آمریکا تجلیل میکردند. در دهه گذشته، بهخصوص بعد از سالهای صدارت ترامپ در ایالات متحده، مفاهیم استقلال اروپایی و خودمختاری راهبردی یک بار دیگر در مرکز گفتوگوهای اروپایی است؛ اما واقعیت این است که حمله تمامعیار اوکراین مرکزیت مجدد قدرت آمریکایی برای اروپا را تأیید کرد، با میلیاردها دلار که برای حفظ تلاشهای جنگی خرج شد و در زمینه تحریمها و مواضع نسبت به روسیه، اتحاد را در دو طرف اقیانوس حفظ کرده است و مجوز حیات تازهای به نهادهای تحت رهبری غرب از قبیل ناتو و گروه ۷ داده است.
این واقعیت از دید مردم جهان پنهان نمانده است. قدرتهای در حال ظهوری که در این پژوهش در نظر گرفته شدند، اغلب اروپا و آمریکا را تشکیلدهنده یک غرب منفرد میبینند. ۷۲ درصد از مردم ترکیه، ۶۰ درصد در چین و ۵۹ درصد در روسیه تفاوت اندکی بین سیاستهای اتحادیه اروپا و ایالات متحده نسبت به کشورشان میبینند (و تردیدی نیست که این برای رئیسجمهور امانوئل مکرون و دیگر مدافعان خودمختاری راهبردی اروپا ناامیدکننده است). در عین حال، ظرافتهایی مهم نیز در کار هستند، بهویژه وقتی پای موضع ایالات متحده و اروپا در هند و چین در میان باشد.
اکنون واضح است که برخلاف انتظارات کرملین، جنگ غرب را منسجم کرده است به جای اینکه تضعیفش کند. اگر خطر جدایی فرااقیانوسی هنوز وجود داشته باشد، از درون میآید: یک پیروزی احتمالی برای دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در ۲۰۲۴ میتواند برای اتحاد غربی تهدیدآمیزتر باشد تا هر چیزی که روسیه تا اینجا توانسته پیش بکشد. غرب ممکن است اکنون منسجمتر باشد، اما لزوما در سیاست جهانی تأثیرگذارتر نیست. پارادوکساش این است که این اتحاد تازهیافته با ظهور دنیای پساغرب همزمان شده است. غرب متلاشی نشده است، اما انسجاماش در زمانی رسیده است که قدرتهای دیگر بهسادگی هر کاری بخواهند نمیکنند.
آیا رهبران غربی و جوامع غربی برای دنیایی جدید آمادهاند؟ نظرسنجیهای ما نشان میدهند که بسیاری مردم در غرب، نظم بینالمللیای که در راه است را بهعنوان بازگشت دوقطبیای از جنس جنگ سرد، بین غرب و شرق میبینند، بین دموکراسی و استبدادگرایی. در این زمینه، تصمیمگیران در ایالات متحده و اتحادیه اروپا، ممکن است مایل باشند کشورهایی مثل هند و ترکیه را بهعنوان کشورهایی بینابینی و متحرک ببینند که میتوان مجبورشان کرد طرف غرب را بگیرند.
اما مردم این کشورها، خودشان را بسیار متفاوت میبینند: بهعنوان قدرتهای بزرگ در حال ظهوری که ممکن است در بعضی مسائل طرف غرب باشند اما در بقیه نه. برخلاف روزهای جنگ سرد، شرکای تجاری عمده امروز دیگر معمولا شرکای امنیتی نیستند. حتی وقتی قدرتهای در حال ظهور با غرب موافق هستند، اغلب روابط خوب با روسیه و چین را حفظ میکنند. این همان کاری هم هست که برزیل الان دارد انجام میدهد: رئیسجمهور لولا به نفع حفظ بیطرفی کشورش در موضوع اوکراین و روسیه حرف میزند تا از «هرگونه مشارکت، حتی غیرمستقیم» اجتناب کند، حتی درحالیکه میپذیرد حمله روسیه به همسایهاش «غلط بود».
ممکن است برای اروپاییها ناامیدکننده باشد که دولتها و مردم در جاهایی مثل هند و ترکیه به این سمت مایلند که تهاجم روسیه را از دریچه منافع ملی خودشان ببینند، تا قواعد بینالمللی؛ اما نباید آنقدر هم متعجب باشند. بسیاری ملتهای غیرغربی هم لحظههای ناامیدی خودشان را داشتند، وقتی کشورهای غربی به بحرانهایی بیتوجهی کردند که برای این بازیگران اهمیت وجودی داشت. صحبت از یکبامودوهوایی غربی بیشتر از همه در برخورد متفاوت با پناهجویان اوکراین و سوریه، بهشدت قابلرؤیت است، اما تا جایی که به قدرتهای در حال ظهور مربوط است، این تنها نوک کوه یخ است.
از دید این اندیشکده، برای غرب بهتر است که هند، ترکیه، برزیل و دیگر قدرتهای مشابه را بهعنوان بازیگران جدید خودمختار جهان ببینند تا مهرههایی که باید به زور مجبورشان کرد سمت درست تاریخ بایستند. این کشورها، نمایانگر یک قطب یا بلوک سوم در سیاست بینالملل نیستند. ایدئولوژی مشترکی بین خودشان ندارند. در واقع، آنها اغلب منافعی واگرا یا رقابتی دارند. میدانند که نفوذ جهانی ایالات متحده یا چین را ندارند، اما قطعا راضی نیستند که با منویات و برنامههای ابرقدرتها خودشان را تنظیم کنند. مردمشان هم از چنین رویکردی حمایت میکنند. این را برای مثال بیمیلیشان نشان میدهد به اینکه در نظر بگیرند مشکلات مربوط به اوکراین کلا ربطی به آنها دارد. به جای اینکه انتظار داشته باشیم، از تلاشهای غرب برای دفاع از نظر در حال ناپدیدی پس از جنگ سرد، حمایت کنند، لازم است آماده باشیم که با آنها در ساختن نظمی جدید شریک شویم.
پیروزی اوکراین در جنگ نقشی کلیدی در شکل نظم آینده اروپایی خواهد داشت؛ اما بسیار بعید است که نظم لیبرال جهانی به رهبری ایالات متحده را احیا کند. به جای این، غرب ناچار خواهد بود بهعنوان یک قطب از جهانی چندقطبی با دیکتاتوریهایی خصمانه مثل چین و روسیه زندگی کند و بلکه با قدرتهای عمده مستقلی مثل هند و ترکیه. این ممکن است بزرگترین نقطه عطف ژئوپلیتیکی از کار دربیاید که جنگ آشکار میکند: اینکه انسجام غرب در دنیایی پساغربی رخ میدهد که بهشکل فزایندهای چنددسته است.