سیاست و ضدِسیاست/درباره بیانیه مهندس موسوی و حاشیههای آن
غایتِ سیاست، حفظ جامعه و کشور است. هیچ غایتی بالاتر از این نیست. هیچ ارزشی والاتر از آن وجود ندارد. سیاستی که جامعه و کشور را در معرض نابودی و تباهی قرار دهد، در واقع سیاست نیست، ضدِسیاست است.

غایتِ سیاست، حفظ جامعه و کشور است. هیچ غایتی بالاتر از این نیست. هیچ ارزشی والاتر از آن وجود ندارد. سیاستی که جامعه و کشور را در معرض نابودی و تباهی قرار دهد، در واقع سیاست نیست، ضدِسیاست است.
ضدِسیاست یا نتیجهٔ ناآگاهی و بدفهمی است، یا از غلبهٔ خودخواهی و منفعتطلبی شخصی بر وطنخواهی و منافع عمومی برمیخیزد و یا بدسگالی و غرضورزی و همدستی با دشمنان یک جامعه و کشور ریشهٔ آن است. در شرایط کنونی، کمتر کسی تردید دارد که ایران در خطر است.
هر نوع سیاستورزی در هر سطحی باید معطوف به حفظ کشور باشد و این جز از راه یک همدلی و همراهی و انسجام گستردهٔ داخلی، ممکن و میسر نیست. همدلی و انسجام، نیاز به نرمش و روحیهٔ آشتیجویانه دارد. بدون این دو همبستگی ملی حاصل نمیشود.
هر طبقه و قشر اجتماعی، هر نهاد و سازمان غیردولتی، هر حزب و گروه و دستهٔ سیاسی منفعت مشخصی را برای خود و یا کشور تعریف میکند و برای تأمین آن منفعت، رویکرد و برنامه و سیاست مشخصی را توصیه میکند. طبیعی است که منافع طبقات و اقشار گوناگون جامعه لزوماً با هم انطباق ندارد و تعارض منافع بین قشرهای جامعه و گروههای شغلی و نیروهای سیاسی بخشی از ذات و سرشت جوامع از ابد تا به ازل است!
از این رو، اگر هر قشر و گروه و دستهای فقط بر تأمین منافع خود پافشاری کند و فقط برنامه و رویکرد خود را تنها راه نجات کشور بداند، همبستگی اجتماعی نهتنها به امری غیرممکن تبدیل میشود بلکه جامعه به زمینِ جنگ 72 ملت تبدیل میشود! به همین دلایل، در شرایط بغرنج کنونی، برای برونرفت از بحران بیسابقهٔ فراروی ایران، همهٔ نیروهای سیاسی و اجتماعی لازم است در مواضع خود سطحی از سازش و نرمش نشان دهند و بهخصوص صبوری و شکیبایی پیشه کنند.
بدبختانه در فرهنگ سیاسی تاریخ معاصر ایران که بر اصلِ جنگ و ستیز تا سر حد مرگ خود یا حذف طرف مقابل، بنا شده است، مقولاتی چون نرمش و سازش هر آنچه بوی صلح و آشتی دهد، از جنس وادادگی و ترس و حتی خیانت تعبیر و به خشنترین صورت نفی میشود. این در حالی است که شکلگیری تمدن و بقای نوع انسان اساساً در سایهٔ نرمش نیروهای مختلف در مواضع خود حاصل شده است.
متأسفانه کارل مارکس و بهخصوص نوع تفسیر روسی از آیین سیاسی او که تضاد و ستیز بیرحمانه را موتور محرکهٔ تاریخ فرض کرده است، عملاً به صورت اسوه و الگوی نیروهای سیاسی جامعهٔ ما درآمده است و همهٔ گروهها از چپ تا راست، از مذهبی تا ضدمذهبی، از سلطنتطلب تا سازمانی، هر کدام به نحوی متأثر از مارکسیسم روسی رفتار میکنند.
چگونگی رسوخ این فکر تضادمحور و ضدِهمبستگی و صلحستیزی تا عمق استخوان نیروهای اصطلاحاً سیاسی و مبارزاتی جامعهٔ ما داستانی درازدامن است که باید به وقت خود ریشهیابی و تشریح شود.
باری، در این میان، مهندس میرحسین موسوی که حدود 15سال است در کنار همسرش در حصر خانگی به سر میبرد، به مناسبت جنگ اسرائیل علیه ایران بیانیهای صادر کرده است. مفاد بیانیهٔ میرحسین نسبت به بیانیههای پیشین او آشکارا لحن و مضمونی آشتیجویانه دارد. این خود میتوانست دستاویزی برای رفع حصر او و دستمایهای برای گسترش چتر همبستگی اجتماعی در این شرایط وانفسا باشد.
ماجرا اما ظاهراً به سمت معکوس سیر میکند. ابتدا طیفی که بقای خود را در جنگ و ستیز بیپایان در کشور میبیند، بدون مقایسهٔ بیانیهٔ میرحسین با بیانیههای قبلی او، عامدانه تفسیری بسیار تند و تیز از فحوای کلام او به دست داد و سپس همین تفسیر را دستمایهٔ اتهام و توهین به آقای موسوی و تحریک حامیان او کرد تا فضای نسبی تفاهم در جامعه را به هم بزند.
بعد از آن، شماری از حامیان میرحسین در داخل و خارج از کشور، با تحلیلی از نگاه من یکسره اشتباه از شرایط موجود، به استقبال بیانیهٔ مهندس موسوی رفتند و با پررنگ کردن بخشی از بیانیه، برخی جناحهای حاکم را به هراس انداختند بدون آنکه واقعاً کمترین زمینهٔ عملی برای رفراندومخواهی آنان فراهم باشد.
واکنشهای ستیزهجویانه به این بیانیهٔ دستهجمعی ظاهراً سازمان مجاهدین خلق را به طمع انداخته است تا در هنگامهای که خود را منزوی و بیاثر میبیند، از آب گلآلود ماهی بگیرد و با صدور بیانیهای منسوب به سردمداری که زندهبودنش محل تردید است، ادای حمایت از بیانیهٔ میرحسین را درآورد!
واضح است که بیانیهٔ سازمان، صرفاً به قصد ایجاد تنش سیاسی در جامعهٔ ایران صورت گرفته است وگرنه کیست که نداند بین مواضع و عملکرد سازمان و میرحسین اقیانوسی فاصله و تعارض است.
بااینهمه، گویا بیانیهٔ منسوب به مسعود رجوی به هدف خود نزدیک شده است! آن طیف خشونتطلب داخلی که حتی پیش از بیانیهٔ سازمان، حملات تحریکآمیز و هتاکانهٔ خود را علیه آقای موسوی آغاز کرده بود؛ اینک نیرنگ و دسیسهٔ سازمان را بهانهٔ مناسبی برای پیشبرد اهداف همبستگیستیز خود یافته و در حرکتی که در این زمانهٔ سخت، بیش از همه به سود دشمنان ایران است، بار دیگر تبر تحریک و تهمت و توهین خود را با تمام قوا به کار گرفته است تا بلکه جمعی، خونشان به جوش آید و از سر خشم دست به کاری بزنند که نهفقط بساط همبستگی نسبی موجود به هم بخورد بلکه بیثباتی و آشوب دامن جامعهٔ ایران را بگیرد.
دستگاههای مسئول که برخی از آنها احیاناً صورتمسئله را به درستی درک میکنند، تا دیر نشده جلوی این بازی خطرناک را بگیرند.