| کد مطلب: ۳۸۸۲۶

آبودان برزیلته/درباره عکسی از طالب ریکانی

در همان دنیای خیالی‌ام زیر لب می‌خواندم «آبودان برزیلته» و به طالب فکر می‌کردم که دوباره پیامی از سردبیر روی موبایلم افتاد. باز هم عکسی از طالب ریکانی در حالی که بر بازوبند کاپیتانی بوسه می‌زند. به ضمیمه عکس هم نوشته بود «گویا کاپیتان صنعت نفت آبادان از تصمیم خود مبنی بر خداحافظی از فوتبال پشیمان شده است».

آبودان برزیلته/درباره عکسی از طالب ریکانی

سردبیر ما خیلی اهل حرف زدن نیست. اصلاً کمتر اتفاق می‌افتد که یاد فقرا کند. بیشتر اوقات پشت میزش می‌نشیند و به صفحه مانیتورش خیره می‌شود. خیلی وقت‌ها دمِ کریاس درِ اتاقش می‌ایستم و سلام می‌کنم و ‌او سلامم را پاسخ نمی‌گوید. این پاسخ نگفتنش از جنس بالانشینی نیست بلکه آنقدر سر در گریبان، تو بخوان لپ‌تاپش،ـ دارد که اساساً حضور غیر را متوجه نمی‌شود.

باری از پس سال‌ها نزدیک به یک سال است که ارتباط ما تلگرامی شده است. یعنی عصر به عصر یک عکس را به ضمیمه چهارصد، پانصد کلمه برایش می‌فرستم و منتظر می‌مانم تا «سین» شود و خلاص. در این بین گاهی که کسالتی سراغم بیاید یا در جایی گیر بیفتم، یا برق برود و یا...

خلاصه آنکه نتوانم بنویسم تلفن را بر می‌دارم و با اضطراب عجیبی خبر از کوتاهی‌ام می‌دهم. اینجا تنها جایی است که سردبیر به حرف می‌آید و به ضمیمه پذیرش و بخشش قصورم چند تکه آبدار هم نثارم می‌کند. با این حال گاهی که نمی‌دانم آفتاب از کدام طرف در می‌آید سردبیرم مهربان می‌شود و در همان فضای تلگرام عکسی به‌عنوان سوژه برایم می‌فرستد. من هم فی‌الفور سمعاً و طاعتاً می‌گویم و آب دستم اگر باشد زمین می‌گذارم و به ضمیمه عکس یادداشت می‌نویسم.

دیروز صبح یکی از همان روزها بود. «جواد روح» عکسی از «طالب ریکانی»، بازیکن صنعت نفت آبادان برایم فرستاد. عکس تصویری از طالب بود که او هم به معنای واقعی کلمه سر در گریبان فرو برده و در کنارش با چند خطی نوشته از فوتبال خداحافظی کرده بود.

ظاهراً موضوع از این قرار بوده که طالب در دقیقه ۹۲ پنالتی تیم نفت آبادان را خراب می‌کند و به این ترتیب تیم‌اش از صعود به لیگ برتر جا می‌ماند. نامه را که خواندم مهرِ طالب چنان به دلم نشست که نگویید و نپرسید همان‌جا در ذهنم شروع به نوشتن کردم.

راستش اصلاً می‌خواستم ستون را به طالب ریکانی تقدیم کنم و نامه پر از شرمندگی‌اش را به عنوان سند بزرگی‌اش به جای عکس‌نوشت چاپ کنم و تیتر بزنم «فدای یک تار موت پسر» و آخر نوشته بنویسم اگر مدیران و بزرگان مملکت که دم به دم خطا می‌کنند و مثل سیریش به صندلی‌شان چسبیدند خداحافظی کردن را از طالب یاد می‌گرفتند ایران گلستان می‌شد.

غرق در افکارم بودم و به این فکر می‌کردم که باید یادداشتم را آنقدر تاثیرگذار بنویسم که یک جوری به گوش طالب برسد و بعد از خر شیطان پایین بیاید و زنگ بزند روزنامه بگوید «ولک سی خاطر خوت دوباره می‌رم تو زمین».

در همان دنیای خیالی‌ام زیر لب می‌خواندم «آبودان برزیلته» و به طالب فکر می‌کردم که دوباره پیامی از سردبیر روی موبایلم افتاد. باز هم عکسی از طالب ریکانی در حالی که بر بازوبند کاپیتانی بوسه می‌زند.

به ضمیمه عکس هم نوشته بود «گویا کاپیتان صنعت نفت آبادان از تصمیم خود مبنی بر خداحافظی از فوتبال پشیمان شده است».

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه تیتر یک
پربازدیدترین
آخرین اخبار