| کد مطلب: ۳۷۷۳۲

آیا ترامپ به جنگ با ایران «نه» می‏‌گوید؟

مذاکرات ایران و آمریکا، بستگی زیادی به این دارد که دونالد ترامپ تعهدی به رسیدن به توافق با این دولت اسلام‌گرا داشته باشد.

آیا ترامپ به جنگ با ایران «نه» می‏‌گوید؟

داگ بنداو/ دستیار ویژه رئیس‌جمهور رونالد ریگان

مذاکرات ایران و آمریکا، بستگی زیادی به این دارد که دونالد ترامپ تعهدی به رسیدن به توافق با این دولت اسلام‌گرا داشته باشد. مدت‌ها به نظر می‌رسید او در خدمت گروه‌های ناهمگونی از ابرجنگ‌طلبان و نئوکان‌هاست که بسیاری‌شان، مروجان و مبلغان فاجعه عراق بودند و حالا کارزاری برای جنگ علیه ایران دارند. رئیس‌جمهور، ادعا می‌کند که راه‌حلی دیپلماتیک می‌خواهد، اما به گزارش «وار زون» او «بمب‌افکن رادارگریز ب۲، جنگنده، هواپیمای حمایتی، یک ناو گروه ضربت دیگر، سیستم دفاع هوایی و فراتر از این‌ها» را به خاورمیانه برده‌است.

ماه گذشته، ترامپ اعلام کرد «اگر توافق نکنند، بمباران خواهند شد، بمبارانی خواهد بود که مشابهش هرگز دیده نشده.» در مصاحبه‌ی اخیر، او نگرانی‌ها درباره کارزار مصرانه بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل را برای کشیدن آمریکایی‌ها به جنگ با ایران، رد کرد و گفت: «اگر نتوانیم به توافق برسیم، ممکن است خیلی هم با کمال میل وارد [جنگ] شوم. اگر توافق نکنیم، من صف اول خواهم بود.» تردیدی نیست که مثل سیاست چین در قبال تایوان، ترامپ امیدوار است، تهدید نتیجه مطلوب به ارمغان بیاورد؛ اما مثل تایپه، ایران سال‌ها مشغول مقاومت در مقابل فشار بوده است.

اگر ایران شرایط رئیس‌جمهور را رد کند چه؟ قبل از تأیید حملات نظامی به تأسیسات هسته‌ای ایران، ترامپ باید به خاطر داشته باشد که اقدام با عجله، اغلب با پشیمانی در فرصت تأمل همراه است. در مورد او، این وضعیت برای بقیه دوران ریاست‌جمهوری‌اش خواهد بود و احتمالاً بسیار فراتر از آن. شروع جنگی بدون دلیل و تحریک علیه ایران، میراث فاجعه‌بار جورج دبلیو بوش را در مقام مقایسه، مثبت نشان خواهد داد؛ البته. متأسفانه، چندین دولت ایالات متحده، کارهای بسیاری کردند که ایران، دولتش و بسیاری از مردمش را به خصم تبدیل کنند، اگر نه به دشمن. در سال ۱۹۵۳، به امر بریتانیای کبیر که از ملی‌شدن دارایی‌های نفتی بریتانیایی توسط تهران خشمگین بود، رئیس‌جمهور دوایت آیزنهاور به سرنگونی نخست‌وزیر منتخب، محمد مصدق کمک و شاه، محمدرضا پهلوی را تقویت کرد، شاهی که آن زمان، عمدتاً در جایگاه ظاهری یک حاکم بود.

یک ربع قرن، واشنگتن از شریکش حمایت کرد، شریکی اغلب بدقلق اما همیشه فاسد و مستبد. رئیس‌جمهور جیمی کارتر که به ظاهر حامی حقوق بشر بود، میهمانی شام خجالت‌آوری برای شاه راه انداخت و در مقابل سفری چاپلوسانه به ایران تحویل گرفت. طعنه‌آمیز اینکه همین متحد ظاهری آمریکا بود که برنامه هسته‌ای تهران را کلید زد. نارضایتی فزاینده عمومی، در نهایت، به‌‌رغم حمایت دولت کارتر از سرکوبی مرگبار، به سلسله پهلوی پایان داد. نیویورک‌تایمز گزارش داد: «هنگام صرف ناهار در باشگاه نیکرباکر در نیویورک، ژنرال رابرز‌ای هویزر، نماینده ویژه [رئیس‌جمهور جیمی] کارتر به تیم «پروژه عقاب» گفت از رهبران ارشد ارتش ایران خواسته هر چقدر از تظاهرات‌کنندگان را که لازم است بکشند تا شاه را در قدرت حفظ کنند.

طبق گزارش گفت‌وگوهای این ناهار، ژنرال هویزر به ژنرال‌های ایرانی گفته اگر شلیک بالای سر تظاهرات‌کنندگان منجر به متفرق‌شدن‌شان نشد «به سمت تمرکز روی سینه‌هایشان بروید. او می‌افزاید که با این نظامی‌ها «قاطع حرف زدم و سروصدا راه انداختم» اما در نهایت این ژنرال‌ها «بی‌جرأت» بودند.» ایالات متحده، با نادیده‌گرفتن جرائم بسیار شاه، به این دیکتاتور روبه‌موت پناه داد.

دولت اسلام‌گرایی پس از آن بر سر کار آمد، اما علی‌رغم گروگان‌گیری کارکنان دیپلمات آمریکا در اوایل کار، تهران هیچ وقت ایالات متحده را تهدید جدی نکرد؛ بلکه این واشنگتن بود که مدام ایران را تهدید می‌کرد. دولت‌های متوالی، از شاه، به طور مداوم حمایت کردند و به او تسلیحات فروختند. مدرنیزاسیون اجباری شاه، هم از سوی نخبگان تحصیل‌کرده و هم از سوی غرب، خوشایند بود و این هم قابل‌درک بود، اما همین، باعث نفرت و مخالفت در میان جوامع سنتی‌تر شد و جرقه انقلاب اسلامی را زد. بعد از سرنگونی شاه، دولت ریگان از تهاجم خونین عراق به ایران حمایت کرد و حتی به نفتکش‌هایش پرچم داد تا از مسیر درآمد بغداد حفاظت کند.

نتیجه، هشت سال وحشتناک درگیری بود و یک میلیون یا بیشتر، تلفات. ایالات متحده، عربستان سعودی و اسرائیل، رقبای اصلی ایران در منطقه را هم مسلح کرد، تحریم‌های اقتصادی علیه تهران وضع کرد، مکرراً حکومت اسلامی تهران را به اقدام نظامی تهدید کرد، تجهیزات هوایی و دریایی اطرف ایران مستقر کرد، قاسم سلیمانی، فرمانده بانفوذ نیروهای قدس ایران را ترور کرد و فعالانه به نفع اسرائیل مداخله کرد، حتی وقتی اسرائیل، حملات نظامی به کارکنان و منافع ایران را آغاز کرد، شامل حمله به مرکزی دیپلماتیک در سوریه و ساختمانی دولتی در تهران. نباید تعجب کرد که بسیاری از سیاست‌گذاران ایران مایل بودند در تلافی، توپخانه هسته‌ای قدرتمندی بسازند. با این حال، علی‌رغم نقش بیش از حد بزرگ سپاه، مقامات میانه‌روتر و مسئولیت‌پذیرتری در ایران هستند که با مذاکره با دولت اوباما، برنامه جامع اقدام مشترک را حاصل کردند.

این توافق، برنامه هسته‌ای ایران را محدود کرد؛ به‌علاوه، دولت‌های متوالی در ایران، با عربستان سعودی، تنش‌زدایی ایجاد کردند. اواسط آوریل، وزیر دفاع سعودی برای گفت‌وگو به تهران سفر کرد، اولین سفر یکی از چهره‌های ارشد خاندان سلطنتی به ایران در حدوداً ۳۰ سال اخیر. لابی جنگ در واشنگتن، رد می‌کند که ایران طرف مناسبی برای مذاکره باشد، اما ایرانیان به برجام پایبند ماندند. از طرف دیگر واشنگتن، بی‌تعهد از کار درآمد. کنگره با توافق مخالفت کرد و روند پیاده‌سازی‌اش را تضعیف کرد. دولت اوباما، تلاش چندانی نکرد که پیامدهای سرریزی تحریم‌های برجای‌مانده ایالات متحده را کاهش دهد و این تحریم‌ها، همچنان دیگران را از تجارت با ایران و سرمایه‌گذاری در آن بر حذر می‌داشتند.

علی‌رغم پایبندی مداوم تهران، ترامپ از این توافق خارج شد و تحریم‌ها را برگرداند. این منجر شد رژیم اسلامی برنامه هسته‌ای‌اش را احیا کند. بعد از آن، دولت بایدن، به جای احیای توافق، به دنبال بهره‌برداری از پیمان‌شکنی سلفش، شرایط سختگیرانه‌تر را تحمیل کرد. بعد از همه این‌ها، حالا ایالات متحده دارد تهدید به حمله نظامی می‌کند؛ اما جنگ صرفاً ابزاری دیگر برای سیاست خارجی نیست؛ منحصربه‌فرد است. آمریکایی‌ها را به میدان نبرد می‌فرستد و خیلی‌هایشان را به کشتن می‌دهد یا معلول می‌کند. به‌علاوه، به معنای مرگ و ویرانی برای دیگر مردم و سرزمین‌ها نیز هست.

هزینه‌های اقتصادی‌اش هم بالاست. تصور کنید آمریکا چگونه می‌بود اگر جان هزاران نفر و تریلیون‌ها دلار در جنگ‌های احمقانه واشنگتن در ربع قرن گذشته هدر نرفته بود. درگیری با ایران، صرفاً این آمار مجرمانه را بالاتر می‌برد. وضعیت فعلی با تهران، یکی از ناکامی‌های بزرگ سیاست‌گذاری عمو سام است، اما پاسخ این وضعیت جنگ نیست. در واقع، حتی اگر به شکلی انتزاعی به نظر برسد اقدام نظامی احتمالاً موفق خواهد بود، باز هم چنین اقدامی موجه نیست. جنگ باید نیازمند وجود تهدیدی جدی و فوری برای منافع حیاتی یا کلیدی باشد. مسئله ایران از هیچ لحاظ چنین شرایطی را ندارد.

اول این که برجام موفقیت دیپلماسی را نشان داد. این توافق، محدودیت‌هایی جدی بر برنامه هسته‌ای ایران اعمال کرد، احتمال گسترش تسلیحات را کاهش داد و تضمین کرد در بدترین حالت، ایران از نقطه آغازی پایین‌تر، به سمت گسترش تسلیحات خواهد رفت. نه عربستان، نه اسرائیل و نه حامیانشان در واشنگتن، از این توافق راضی نبودند، چون متعهد بودند که آمریکا با تهران بجنگد، صرف‌نظر از هزینه‌اش، چه برای آمریکایی‌ها و چه برای ایرانی‌ها. با وجود این، برجام هم به سود ایالات متحده بود و هم به سود خاورمیانه و باعث اجتناب از جنگ غیرضروری و گسترش تسلیحات هسته‌ای شد.

متأسفانه، بعد از اینکه ترامپ جنگ اقتصادی را ادامه داد، همان طور که پیش‌بینی می‌شد، ایران برنامه هسته‌ای‌اش را احیا کرد. در نتیجه، امروز تهران در جایگاه بهتری قرار دارد که نتیجه این برنامه را به سلاح تبدیل کند. محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان سعودی تهدید کرده است که به رقابت هسته‌ای بپیوندد. دولت اسرائیل هم با هد‌ف‌گرفتن بخش‌هایی از برنامه ایران و تهدید به حملات گسترده‌تر، خطر جنگ را ایجاد کرد، علی‌رغم اینکه احتمالاً ابزارهای لازم را برای توقف تولید سلاح در اختیار نداشته باشد.

دوم اینکه ایران هدف آسانی نیست. سه برابر جمعیت عراق را دارد و برخلاف عراق، مخلوق مصنوعی غرب نیست. حتی ایرانیان جوان‌تری که خواستار لیبرالیزاسیون هستند هم بعید است از بمب‌های آمریکایی استقبال کنند. ایران در شلیک متقابل شکست نخواهد خورد، می‌تواند تلفات جدی و آسیب‌های منطقه‌ای به ایالات متحده بزند. امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نظامی ایران هشدار داده است: «آمریکایی‌ها لااقل ۱۰ پایگاه و ۵۰ هزار نیرو در منطقه دارند؛ این یعنی در خانه‌ای شیشه‌ای نشسته‌اند» و باید مراقب باشند سنگ نیاندازند.

اقدام نظامی احتمالاً فقط تولید بمب را به تأخیر خواهد انداخت و قطعاً همه مرددان رژیم را هم قانع خواهد کرد که برای بقا نیاز به سلاح هسته‌ای دارند؛ به‌علاوه، احتمالا نیاز به کارزار گسترده‌تر نظامی خواهد بود که شانسی واقعی برای توقف توسعه هسته‌ای ایران داشته باشد. مایکل آیزنشتات، از اندیشکده «مؤسسه واشنگتن» پیش‌بینی می‌کند که «حمله‌ای پیش‌دستانه، احتمالاً اتفاقی یک‌مرتبه‌ای نخواهد بود، بلکه بیشتر، دور آغازین کارزاری طولانی خواهد بود که حملات نظامی، اقدامات مخفیانه و دیگر عناصر قدرت ملی آمریکا را به کار خواهد گرفت. چنین کارزاری... ممکن است یا نشانه نظمی باثبات‌تر برای منطقه باشد یا مرحله‌ای جدید و خطرناک.»

به‌علاوه، جنگ، همسایگان تهران را تهدید خواهد کرد. ایرانی که درمانده شده باشد، ممکن است به تأسیسات میزبان نیروهای ایالات متحده در سراسر محدوده خلیج [فارس] حمله کند و به دنبال توقف حمل‌ونقل نفت برود. ممکن است مردم خشمگین، رژیم‌های سلطنتی را که مشروعیت عمومی چندانی ندارند، به چالش بکشند. این روشن می‌کند که چرا عربستان سعودی، حامی پیشین و مشتاق اقدام نظامی آمریکا علیه ایران، از ایالات متحده و اسرائیل خواسته است نگذارند جنگ راه بیفتد.

سوم اینکه با توجه به توانایی واشنگتن برای تلافی در ابعاد عظیم، تهران از سلاح هسته‌ای علیه ایالات متحده استفاده نخواهد کرد. ایران در منطقه‌ای بد، به دنبال بازدارندگی است، در منطقه‌ای که اسرائیل مسلح به سلاح هسته‌ای است و حملاتش برتری او در سلاح‌های متعارف را به جدیت نمایان می‌کند؛ به‌علاوه، اسرائیل مدت‌ها اتحادی غیررسمی با پادشاهی‌های حاشیه خلیج [فارس] و دیگر دولت‌های عرب داشته است و ایران هم هدف اولیه آن‌ها بوده. ایران روابطش را با همسایه‌ها بسیار بهبود بخشیده اما همچنان آسیب‌پذیر است. تعادل قدرتی مؤثر، به نفع منطقه خواهد بود.

در واقع، کنت والتز، در مؤسسه مطالعات جنگ و صلح سالتزمن، در ادعایی تحریک‌آمیز گفت ایرانی هسته‌ای «احتمالا بهترین نتیجه ممکن خواهد بود: نتیجه‌ای که بیشترین احتمال را برای بازگرداندن ثبات به خاورمیانه دارد.» رفتار بی‌رحمانه اسرائیل با فلسطینی‌هایی که در کنترلش هستند و با اعراب در نقاط دیگر، نشانه ترکیب خطرناکی از جاه‌طلبی‌های افراطی و قدرت است: «انحصار هسته‌ای اسرائیل در منطقه که در چهار دهه گذشته بسیار پایدار از کار درآمده است، مدت‌هاست که عامل بی‌ثباتی در منطقه بوده است. هیچ منطقه دیگر جهان نیست که در آن یک دولت هسته‌ای تنها و بدون مهار وجود داشته باشد. این توپخانه هسته‌ای اسرائیل است که بیشترین سهم را در بحران فعلی داشته و نه میل ایران به چنین توپخانه‌ای. به هر حال قدرت، نیاز به تعادل دارد.» بهترین وضعیت، موافق ایران با رهاکردن تسلیحات هسته‌ای خواهد بود که با خودداری نظامی متناظر از سوی اسرائیل و آمریکا ممکن شده باشد.

چهارم اینکه پتانسیل تهدید آمریکا در خاورمیانه و خلیج فارس کمتر از همیشه است. این منطقه هیچ وقت دغدغه حیاتی آمریکا نبوده است. دوره جنگ سرد، ترس از تلاش شوروی برای قطع مسیر نفت به آمریکا و اروپا وجود داشت. حالا، ضعف نظامی روسیه، وابستگی چین به انرژی وارداتی، تنوع بیشتر بازار بین‌المللی و تولید بیشتر انرژی در آمریکا، مدام تهدید و اهمیت نفت خاورمیانه را کاهش داده است. ترس دوم برای بقای اسرائیل بود اما بزرگترین تهدید برای اسرائیل امروز، داخلی است: اینکه اسرائیل هم دموکراتیک بماند و هم یهودی، روزبه‌روز غیرممکن‌تر می‌شود.

در هر حال، میل بی‌پروا به بنزین ارزان و تلفیق عجیب اسرائیل انجیلی با اسرائیل کنونی، به هیچ وجه توجیه این نیست که ایالات متحده به جنگ برود. چنان که پیشتر اشاره شد، در ربع قرن گذشته، سیاست‌گذاران واشنگتن، بی‌بندوبارانه جان و مال آمریکایی‌ها را در درگیری‌های غیرمسئولانه در خاورمیانه فدا کرده‌اند. اضافه‌کردن ایران به فهرست اهداف ناحق آمریکا، جنایت خواهد بود.

ترامپ حتماً می‌فهمد که نباید راه بیفتد و به ایران شلیک کند. کارزار او [برای ریاست‌جمهوری] علیه جنگ‌های ابدی بود. او از حمله مجرمانه جورج دبلیو بوش به عراق انتقاد کرد. در سال ۲۰۱۹، وقتی ایران یک پهپاد آمریکایی را سرنگون کرد و به تأسیسات هسته‌ای سعودی حمله کرد، ترامپ حاضر نشد تلافی کند. هیچ‌کدام از این‌ها توجیهی برای جنگ نمی‌شدند. امروز هم دلیلی برای درگیری با ایران نیست. وقتی حتی ریاض از ایالات متحده و اسرائیل می‌خواهد که خاورمیانه را آتش نزنند، رئیس‌جمهور باید صلح را حفظ کند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
آخرین اخبار