| کد مطلب: ۲۴۸۲۸
راز اقبال به ترامپ

راز اقبال به ترامپ

صرف‌نظر از اینکه کاندیدای چه حزبی وارد کاخ سفید شود، انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، پرسش‌های بنیادی و فلسفی مربوط به ماهیت دموکراسی، سرشت انسان و دلایل رفتار و نوع انتخاب او را بار دیگر برای بشر امروز زنده کرده است. آنچه سبب زنده شدن این پرسش‌ها شده، حضور دونالد ترامپ به‌عنوان کاندیدای نهایی حزب جمهوریخواه در رقابت انتخاباتی و حمایت حدود نیمی از جمعیت آمریکا از وی است.

رقابت انتخاباتی در آمریکا وارد آخرین مرحلۀ خود شده است. بحث‌های مربوط به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا عمدتاً پیرامون میزان شانس پیروزی دو نامزد انتخاباتی براساس نظرسنجی‌های متعدد در سطح ملی و ایالتی به‌خصوص ایالت‌های چرخشی جریان دارد.

صرف‌نظر از اینکه کاندیدای چه حزبی وارد کاخ سفید شود، انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، پرسش‌های بنیادی و فلسفی مربوط به ماهیت دموکراسی، سرشت انسان و دلایل رفتار و نوع انتخاب او را بار دیگر برای بشر امروز زنده کرده است. آنچه سبب زنده شدن این پرسش‌ها شده، حضور دونالد ترامپ به‌عنوان کاندیدای نهایی حزب جمهوریخواه در رقابت انتخاباتی و حمایت حدود نیمی از جمعیت آمریکا از وی است.

ترامپ فردی تجارت‌پیشه است و در مورد سطح موفقیت یا شکست او در این حرفه، نظرات متفاوتی مطرح می‌شود. این اما مسئلۀ اصلی نیست. ترامپ ظاهراً دارای یک سلسله‌ویژگی‌های رفتاری است که با فهم عمومی بشر از اخلاق و وارستگی سازگاری لازم را نشان نمی‌دهد.

علاوه بر پروندۀ قطور اقدامات غیرقانونی او در دستگاه قضایی آمریکا، ترامپ شخصی است که حتی از راه دور، فردی خودشیفته، نامقید به بیان حقایق و عاری از هر نوع فروتنی دیده می‌شود. این ویژگی‌ها در بین شهروندان عادی، کم و بیش رایج است، اما یک شهروند عادیِ دارای این خصایص، اگر هم خود را شایستۀ رهبری یک کشور بداند و در معرض رأی عموم مردم قرار دهد، بدونِ سطحی از پنهانکاری و سانسور خصائل خویش، توفیقی در جهت جلب نظر مردم پیدا نمی‌کند.

ترامپ اما شخصیتی است که خودشیفتگی خود را پنهان نمی‌کند و در مقابل رسانه‌ها از بیان سخن خلاف واقع، هراسی ندارد. حال فردی با این کیفیت رفتاری و اخلاقی، چرا مورد استقبال حدود نیمی از مردم کشوری قرار گرفته است که «دموکراسی» آن شاخصی برای دیگر کشورها در نظر گرفته می‌شود؟

در اینجا می‌توان این موضوع را پیش کشید که بسیاری از شهروندان در حوزۀ سیاست «سودمندی» را به پایبندی به «موازین اخلاقی» ترجیح می‌دهند و چون ترامپ را در مجموع سودمندتر از رقیب دموکراتش می‌دانند، بنابراین او را گزینۀ بهتری برای ریاست‌جمهوری قلمداد می‌کنند. این استدلال در کلیت خود نادرست به نظر نمی‌رسد، اما در مورد خاصِ دونالد ترامپ موجه نمی‌نماید چراکه به فرضِ سودمندی بیشتر ترامپ نسبت به رقبای دموکرات خود نزد نیمی از جامعۀ آمریکا، او سودمندی بیشتری نسبت به رقیبان خود در داخل حزب جمهوریخواه ندارد، اما به‌رغم این، او بدون آنکه زحمت رقابت درون‌حزبی به خود دهد، کاندیدای بلامنازع حزب جمهوریخواه شد و با فاصلۀ زیاد، دیگر شخصیت‌های برجستۀ حزبی را پشت سر گذاشت.

با این حساب، آیا «پدیدۀ ترامپ» بار دیگر بازاندیشی در آنچه حکمای یونان به‌خصوص سقراط و افلاطون و ارسطو دربارۀ «معایب نظام دموکراسی» برشمرده‌اند، ضروری نمی‌سازد؟ از نگاه حکمای یونان، دموکراسی در عمل حکومت «عوام» است و به ناچار سر از عوامفریبی و نهایتاً هرج و مرج در می‌آورد. با وجود این عیب، اما روشن است که دموکراسی بدیلی مفیدتر و بهتر از خود ندارد و تاریخ حکمرانی در جهان نشان داده است که دیگر صورتبندی‌های حکومت، آثار و عواقب زیانبارتری برای نوع بشر داشته‌اند و در واقع هر چه از مدل دموکراسی دورتر بوده‌اند، زیان و قدرت ویرانی و تخریب‌شان نیز بیشتر بوده است.

در حقیقت، دموکراسی مبتنی بر نگاهی مثبت به سرشت نوع بشر است. به عبارت دیگر، اگر طبع بشر را عقلانی و اخلاقی فرض کنیم، حاصلِ جمع آراء آنان در یک جامعه به «عقل جمعی» ختم می‌شود و دموکراسی نیز بدان دلیل از مدل‌های حکمرانی رقیب خود بهتر است که حاصل همین عقل جمعی به شمار می‌رود. بشر اما در گذرگاه‌های تنگ تاریخ لزوماً عقلانی و اخلاقی رفتار نمی‌کند و برآیند عمل آن به جای «عقل جمعی» به «بی‌خردی جمعی» و چه‌بسا به «توحش جمعی» می‌انجامد. 

 این اتفاق مشخصاً هنگامی رخ می‌دهد که ناکارآمدی دستگاه دولت سبب انباشت بحران و نومیدی تودۀ مردم از عقل به عنوان ابزاری برای غلبه بر آن بحران‌ها شود. ضعف و ناکارآمدی نظام دموکراتیک جمهوری وایمار در دهۀ 20 قرن گذشته در آلمان که سبب به قدرت رسیدن نازی‌ها از طریق صندوق رأی شد، خود نمونۀ روشنی از این روند خطرناک است.

در حال حاضر، قاعدتاً نه نهادهای دولتی آمریکا چندان ضعیف و ناکارآمدند، نه انباشت بحران در جامعۀ آنها صورت گرفته است و نه دونالد ترامپ را می‌توان با خیال راحت «فاشیست» نامید. با این حال، ترامپ در شأن نشستن در رأس یک نظام دموکراتیک نیست زیرا در جهت تضعیف نهادهای حافظ دموکراسی تلاش می‌کند و آنچه را که بن‌مایۀ ثبات جامعۀ آمریکاست، مورد تاخت و تاز قرار می‌دهد.

او به‌خصوص اصل اساسی و مایۀ پایداری دموکراسی یعنی پذیرش شکست در انتخابات را به چالش کشیده است. با این همه او مورد تحسین و اقبال نیمی از مردم آمریکاست. یک دوره مقیم کاخ سفیده بوده است و باز هم احتمال بازگشت او به آن جایگاه وجود دارد. این وضعیت نمی‌تواند بی‌دلیل یا دارای دلایل سطحی باشد. قاعدتاً مشکلی در جامعۀ آمریکا وجود دارد که چنین محصولی به بار آورده است. می‌توان خستگی از «چرخۀ نخبگان رسمی» و «جریان اصلی» و تمایل به ایجاد چالش در برابر آنان را یکی از دلایل اقبال نیمی از جمعیت آمریکا به ترامپ دانست، اما به نظر می‌رسد که این مشکل اصلی نیست.

اگر بتوان از راه دور قضاوت کرد، به نظرم نوعی نگرانی شدید از آینده، بسیاری از مردم آمریکا را به سمت ترامپ کشانده است. این نگرانی لزوماً بی‌ثباتی‌های روانی ناشی از ترویج نوعی لیبرالیسم گَل و گشاد و احساس بی‌هویتی مربوط به سنت‌ستیزی بی‌انتها نیست، چراکه یک محافظه‌کار معقول و متین هم می‌تواند نماینده‌ای برای مقابله با این‌قبیل نگرانی‌ها باشد.

مسئله به نظرم بیشتر مربوط به دامن زدنِ بی‌وقفۀ لیبرال‌ها و رسانه‌های تحت اختیار آنها به بلاهای قریب‌الوقوع به‌خصوص در حوزۀ محیط زیست است. بحث‌هایی چون گرم شدن کرۀ زمین و بلاهای هولناک مترتب بر آن چون بالا آمدن آب دریاها و آتش گرفتن جنگل‌ها و تشدید توفندهای اقیانوسی، وقتی که راه‌حل سهل‌الوصولی برای آن وجود نداشته باشد، یک بشر عادی را سخت نگران آیندۀ خود و کرۀ زمین می‌کند.

چنین بشری ظرفیت روانی و ذهنی لازم برای مواجهه با این حجم از بلای ترسناک را ندارد، از همین رو یکی از مکانیسم‌های امنیت روانی، پس زدن و انکار اصل ماجراست. در بین سیاستمداران آمریکا، ترامپ کسی است که نه‌فقط مسئلۀ گرم شدن زمین را انکار می‌کند بلکه آن را به سخره می‌گیرد و عمده مشکلات را به موضوعی حاشیه‌ای و یا حتی توهمی مثل «مهاجران غیرقانونی» که برخورد با آنها سیاستی دم‌دستی است، تقلیل می‌دهد.

شنیدن چنین انکار و تمسخری از یک طرف و ارائه راه‌حلی آسان از طرف دیگر از طرف سیاستمداری که در سطح ریاست‌جمهوری نقش بازی می‌کند، برای بسیاری از مردم دلگرم‌کننده است و آنان را از ترس‌های درون‌شان رها می‌سازد. فردی که به هر وسیله‌ای شهروندان را از ترس‌های درون‌شان نجات دهد، شایستۀ برگزیدن برای رهبری است حال اگر عیوب دیگری هم داشته باشد، در مقابل این «حسن بزرگ» رنگ می‌بازد!

آدمی‌زاد چندان هم مشتاق روبه‌رو شدن با حقیقت نیست؛ به‌خصوص وقتی حقیقت بیش از ظرفیت روانی او تلخ و ناگوار باشد. ترامپ این اصل مهم را دریافته و بر اساس آن جاذبه‌ای برای خود پدید آورده است. در هر حال او در شرایط کنونی تهدیدی علیه دموکراسی آمریکایی محسوب نمی‌شود، اما چالشی در مقابل آن است، البته به شرطی که به کاخ ریاست‌جمهوری راه یابد.

اگر او موفق به ورود به کاخ سفید نشود، پروندۀ سیاسی‌اش را باید مختومه به حساب آورد؛ گرچه با ادامۀ مشکلی که به آن اشاره شد، بازتولید نمونه‌ای چون او برای انتخابات‌های آینده آمریکا دور از انتظار نیست.

دیدگاه

آخرین اخبار