| کد مطلب: ۱۶۲۹۵

صلح درون

نگاهی به فیلم «مست عشق» ساخته حسن فتحی

صلح درون

علی نعیمی

منتقد سینما

آخرین ساخته حسن فتحی یعنی سینمایی «مست عشق»، روایتی بدیع و متفاوت از مقطعی از زندگی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، واعظ و فقیه بزرگ اسلام در قرن سیزدهم میلادی را به تصویر می‌کشد.

نگاه متفاوت فیلمساز به شخصیت، زندگی و جایگاه مولوی پیش از آشنایی با شمس‌الدین محمد تبریزی، عارف ایرانی اهل شهر تبریز، باعث شده است مخاطب در نگاه اول با پدیده‌ای روبه‌رو باشد که تا پیش‌ازآن نسبت به آن آشنایی نداشته است.

روایت «مست عشق» درست از جایی آغاز می‌شود که معمای بزرگ قتل شمس‌تبریزی و غیبت او از دید عموم تبدیل به بحرانی برای شهر قونیه و اهالی آن شده است. عارف و فیلسوف عاشق‌پیشه‌ای که نگاهی متفاوت به رحمانیت خداوند داشت و تلاش می‌کرد فارغ از زرق و برق‌های دنیوی، تعبیر ساده‌ خود از زیست انسان را در عصر خود به تماشا بنشیند.

اساساً فیلم «مست عشق» با طرح این پرسش آغاز می‌شود که این میزان از حضور و تأثیرگذاری یک فرد در میان خیل مردم چرا باید باعث خشم حکومت و حاکمان قونیه شود؟

شمس تبریزی چه ارمغانی برای مردمان قونیه آورده بود که بزرگ شهرشان یعنی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی را آنطور شیفته خودش کرد و به سمت‌وسوی دیگری از زیست عاشقانه برد؟ شمس حتی در مقابل لذت‌های دنیا هم انسان بی‌تفاوتی نیست و وقتی عاشق دخترخوانده مولانا می‌شود، تلاش می‌کند تا با او ازدواج کند.

اینکه در آن ۴۰ روز چه بر سر سیروسلوک و رابطه میان مولانا و شمس گذشت که مولانا را از یک سجاده‌نشین باوقار تبدیل به بزم‌کننده در میان کوچه‌های شهر کرده است و در هر طریقی سعی در ایجاد نوعی انصاف در رفتار را دارد، پرسش مبهمی است که شاید به بلندای تاریخ پاسخی برای آن پیدا نشود. همانطور که در برخی از نشانه‌شناسی‌های اشعار مولانا تنها به اشارتی از آن عبور کردند شاهدی بر ۴۰ روز و شب مباحثه و حرف میان این‌دو نیست.

فتحی تلاش کرد بار درام را از دوش شخصیت‌های اصلی داستان بردارد؛ شیوه‌ای که میرباقری نیز در آثار تاریخی کم‌وبیش به همان شیوه پیش رفت و حالا فتحی در «مست عشق» برای آنکه بتواند شمس و شیوه رفتاری او را برای مخاطب امروز کوچه و بازار فهم کند، از داستان فرعی عشق اسکندر، یکی از سربازان سپاه قونیه به مریم، یک دختر مسیحی که به بردگی گرفته شده است استفاده کرد و فیلمنامه‌نویس با آگاهی کامل از اینکه می‌توان درک زمینی‌تری از معنای عرفان شمس به مخاطب شناساند، آن را در کالبد روح این دو شخصیت دمید و حاصل آن همذات‌پنداری بیشتر مخاطب با شخصیت‌های درون فیلم بود.

در کنار این‌ها نمی‌توان از بازی منحصربه‌فرد و غیرقابل انکار شهاب حسینی در نقش شمس تبریزی گذشت. او به‌خوبی توانست با تکیه بر توان بدنی، نگاه نافذ و نفوذ کلام طوری شخصیت شمس تبریزی را خلق کند که گویی این عبا از همان ابتدا برای تن او دوخته شده بود و حالا اوست که می‌تواند به شخصیتی تاریخی که از عمر او بیش از ۸ قرن می‌گذرد، جان تازه‌ای ببخشد. شهاب حسینی با تکیه درست بر آوای کلام و ادای درست دیالوگ‌ها، به زنده شدن آن‌ها بسیار کمک کرد. او حتی یک سروگردن از بازیگر مقابل خود یعنی پارسا پیروزفر هم بالاتر است و گاه این برتری که خود واگویه‌ای از جهان شمس و مولانا نیز هست به‌خوبی در تصویر نمایان می‌شود.

«مست عشق» اما در عمق انتقال مفهوم پیش‌ازآنکه ساده‌سازی شده باشد گویی به سمت ساده‌انگاری رفته است و این مهم در برخی از سکانس‌ها خود را نشان می‌دهد. در سکانس ابتدایی وقتی مولانا در میان مردم که در پایین ساختمان امنیه ایستاده‌اند می‌آید و شعر دی‌شیخ با چراغ همی گشت گرد شب را می‌خواند، آنقدر ناچسب و غیرمنطقی است که گویی کل کلام مولانا در آن مقطع زمانی همگی از شعر است و این مدل دیالوگ بر تارک اثر لکه‌ای زشت است.

یا در آن حکایت و پندی که شمس در لحظه احتضار همسرش کیمیا خاتون می‌گوید که گویی از حکایت‌های امروزی‌شده از گذشتگان است نیز نشانی از عجله و خام‌دستی در دیالوگ را شاهد هستیم. در کل اما می‌توان «مست عشق» را قدمی مهم در سینمای جدی امروز ایران دانست.

با گواه بر فروش بالا و استقبال مخاطبان می‌توان امیدوار بود پیام اصلی فیلم که همان شناخت درون و صلح انسان با انسان است به خوبی منتقل شود و در دنیای پر از جنگ و وحشی‌گری که انسان امروزی از فقدان معنویت رنج می‌برد، تماشای لختی از زندگی پر از پند و حکایت شمس و مولانا همچون دریچه‌ای به سوی نور در میانه تاریکی راه‌گشای انسان امروز باشد.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی