نزدیک به سه ماه از روزی که مسعود پزشکیان از نام دولتش رونمایی کرد، گذشته و تقریباً ترکیب وزارتخانهها در حال نهایی شدن است و گزینهها یک به یک معرفی میشوند. اما در این میان نکته این است که برخی انتخابها آنقدر عجیب است که حتی صدای اعتراض مدافعان پزشکیان هم درآمده و به رئیسجمهوری هشدار میدهند حضور این افراد نمیتواند دولت او را به سرمنزل مقصود برساند.
از همان سال اول پس از پیروزی انقلاب تا به امروز، رقابت و تقابلهای سیاسی عنصری جدانشدنی در ایران بوده است؛ بهعبارتی نمیتوان مقطعی را یافت که رد و اثری از تقابلهای سیاسی در آن نباشد؛ تقابلهایی که گاه برابر و گاه نابرابر بوده است، گاه یک طرف تکیهاش به پشتوانه مردمی بوده و یک طرف دیگر تکیهاش بر زور و بازو و ارکان قدرت.
آنچه در ایران از سال ۱۳۷۸ گذشته، نشان میدهد که شکاف بین دولت و ملت آرامآرام عمیقتر و بیشتر شده است. نمونه بارز وجود این شرایط را میتوان در سیر و روند اعتراضات سیاسی و اجتماعی سراسری و همچنین کاهش روند مشارکت سیاسی به خوبی مشاهده کرد. مشاهده این روندها یک هشدار بزرگ است که در صورت ادامه سیر و روند گذشته، آیندهای مبهم در پیش خواهد بود که میتواند به نقطههای خطرناکتر از پاییز ۱۴۰۱ کشیده شود. اما در کنار هشداری که داده شد، میتوان کورسوی امیدی را مشاهده کرد.
سرانجام ایران عملیات انتقام خود را به خاطر ترور اسماعیل هنیه، سیدحسن نصرالله و عباس نیلفروشان گرفت اما سوال این است که از زمان ترور اسماعیل هنیه تا انجام عملیات «وعده صادق ۲» رسانههای اصولگرا چه گفتهاند. در بین این رسانهها یک عنصر «همان همیشگی» وجود دارد. آنها سعی میکنند بهانهای پیدا کرده و به آن بهانه نوک پیکان حملات خود را به سمت اصلاحطلبان گرفته و رقیب سیاسی خود را به نوعی در ماجرایی دخیل بدانند.
این گزارش در چهار بخش نگاهی به فضایی دارد که تندروها پس از ترور سیدحسن نصرالله در پیش گرفتهاند و انگشت اتهام را به سمت مسعود پزشکیان، رئیس دولت چهاردهم، اصلاحطلبان، محمدجواد ظریف و دستگاههای نظامی برده و آنها را در مسیر ترور نصرالله مقصر قلمداد کردهاند.
محمد قوچانی می گوید: ما ده شکاف مهم داریم که باید به رسمیت شناخته شود: «شکاف فقیر و غنی با معیار تورم، خودی و غیرخودی، مرز و مرکز، جوان و پیر، زن و مرد، شادی و غم، مشارکت و تحریم، صلح و جنگ، ملت و روحانیت و آزادی و امنیت»؛ محصول این شکافها دولت ضعیف و جامعه معترض است که ما را به سمت اقلیتهای متعدد برده است. هادی خانیکی نیز میگوید: در این سه ماهی که من وارد انتخابات شدم و به شورای راهبری رفتم، به اندازه ۷۲ سال عمرم ایران را شناختم و نقاط قوت و ضعف ایران را در اینجا دیدم به همین علت میتوانم بگویم که ضرورت دارد چشمها را بشوییم و از نو ببینیم. به نظرم این تغییرات خیلی کار دشواری نیست.
سرعت کُند تغییرات مدیران میانی باعث شده تا صدای اعتراض برخی از حامیان پزشکیان هم درآید و نمونههایی از این اعتراضها از پستوهای سیاست خارج شده و به صورت علنی بیان شود.
سالهاست در سیاست ایران همچون بسیاری از کشورها دوگانهای وجود داشته است؛ دوگانهای که تا نیمه دوم دهه هفتاد با نام چپ و راست مشغول به فعالیت بود و پس از دوم خرداد تغییر نام داده و با ترکیبی نزدیک به همان تشکلها نام جدیدی را به خود گرفت و عنوان اصلاحطلبی و اصولگرایی به آنها اطلاق شد؛ دوگانهای که هرچند زیرشاخههای مختلفی را به خود دیده است اما دو جریان اصلی سیاست محسوب میشود و هر دولتی که روی کار میآید، فارغ از اینکه مربوط به کدام زیرشاخه باشد، عنوان اصلاحطلب و یا اصولگرا در پیشانی سیاسی آن قرار داده میشود؛ موضوعی که باعث میشود با برنده شدن کاندیدایی که تابلوی اصولگرایی یا اصلاحطلبی را همراه دارد، پس از انتخاب بهعنوان رئیسجمهور با سطوحی از توقعات درونجریانی از سوی احزاب روبهرو شود؛ توقعاتی که تا آن میزان که مرتبط با نگاه حاکم بر دولت و اهداف مبتنی بر تحقق شعارهای مطرحشده در دوران انتخابات و جلب حمایت تشکلهاست، قابل دفاع است و حتی باید بر آن پافشاری کرد اما از آنجا که بحث بر سر سهمخواهی و رقابت درونجریانی به سمت تخطئه دولت و از بین بردن رابطه دولت و احزاب همسو میشود، قطعا قبیح است و باید هر یک از جریانها که حامی رئیسجمهوری مستقر هستند از آن دوری کنند.
فراز و فرودهای عرصه سیاست در ایران، پاشنه در را به سمتی چرخانده است که یکبار دیگر سکان مدیریت دولت در جمهوری اسلامی ایران در اختیار فردی قرار بگیرد که مورد حمایت اصلاحطلبان بوده است.
صادق زیباکلام، استاد بازنشسته دانشگاه تهران که سابقه زندان سیاسی پیش و پس از انقلاب را دارد، در گفتوگو با خبرنگار هممیهن معتقد است نامه فائزه هاشمی رنجنامهای بوده که حقیقتهایی را بیان کرده که پیش از انقلاب هم وجود داشته است.