مراقب ایران نیستیم مراقب ایران نبودهایم
آتش گرفتن جنگلهای هیرکانی دنباله سلسلهتجاوزهای ما به حریم این میراث ارزشمند و منحصربهفرد ملی است.
آتش گرفتن جنگلهای هیرکانی دنباله سلسلهتجاوزهای ما به حریم این میراث ارزشمند و منحصربهفرد ملی است.
مرگ تراژیک رفیق همکارمان فواد شمس، برای من سخت تکان دهنده بود. او را از نزدیک نمیشناختم، اما این ناامیدیها، این قید زندگی را زدنها و کمر به نابودی خود بستنها، سخت عذابآور هستند.
از یکی، دو دهه پیش تا امروز، فهم جامعه ایرانی از محیطزیست بهکلی متحول شده و این دگرگونی حاصل فعالیت دهها و صدها گروه داوطلب و هزاران فرد دوستدار طبیعت و میهن است.
صدها بار سخنان مسئولان خرد و مدیران ردههای پایین، سبب ایجاد هزینههای حقوقی و سیاسی برای کشور شده است یا به رنجش، ناراحتی و ناامیدی مردم انجامیده. این سنت بد، هرچه زودتر از بین برود، بهتر است.
تقوایی در سکوتش، در فیلمهای نساختهاش، و در همه آن حسرتهایی که بر جای گذاشت، چیزی فراتر از یک فیلمساز بود: او آینهای بود که ما را به خودمان نشان داد.
سنت تشکیل محافل و بالانشینی مراد و حلقه زدن مریدان گرد او، شاید میراث هزارانسال تصوف در تاریخ ماست. همان شیوه به حلقههای شبهروشنفکری هم تسری پیدا کرد و شد آنچه امروز میبینیم.
با ظهور شبکههای اجتماعی، گاه مردم هستند که از روایات رسمی و هدایتشده پیش میافتند و به راه خود میروند.
هجرت بهمثابه ریشهکن شدن از خاکی است که سالیانسال به رشد کردن در آن خو گرفتهایم. پرثمرترین و پرقوتترین گیاهان را اگر از اقلیم، خان و مانشان بهدور کنیم، به اندک زمانی پژمرده و خشکیده میشوند و در بهترین حالت، فقط به حیاتی ضعیف ادامه میدهند.
«دنکیشوت»، یا همانطور که خود اسپانیاییها میگویند، دنکیخوت، متنی است که آن را سرآغاز رمان مدرن در اروپا میدانند. سروانتس با آفرینش این رمان، کاری سترگ در تثبیت زبان و هویت اسپانیایی انجام داد.
در روزهای گذشته، خبری در توئیتر دست به دست میشد و بعد هم این خبر سر از چند خبرگزاری و کانال تلگرامی رسانههای مختلف درآورد. مضمون خبر چنین بود که «اسپانیا چنان در تولید برق مرزهای پیشرفت را در نوردیده که قیمت آن را منفی کرده! یعنی برای هر شهروند که مصرف کند، جایزهای هم در نظر گرفته میشود!».