چهره رنگپریده یک پدرسالاری مستدام
درباره نمایش سنتز به نویسندگی و کارگردانی علیرضا اخوان
به نظر میآید نمایش «سنتز» که اولینبار در سالن کوچک تالار مولوی در پاییز ۱۴۰۰ اجرا شد، یک پروژه اجرایی و پژوهشی برای علیرضا اخوان باشد که این روزها بار دیگر خوانشی تازه از آن حالوهوای نابهنگام را در سالن یک پردیس تئاتر شهرزاد به صحنه آورده است. به لحاظ مضمونی اینبار هم در نمایش «سنتزِ دوم» مسئله مربوط میشود به فرادستی و فرودستی در یک رابطه خانوادگی. اینکه یک پدر بههردلیل در جایگاه فرادستانهاش به خود اجازه دهد دخترانش را در یک مراسم آیینی «قربانی» کند و صدالبته در مواجهه با این ستم، واکنش طبیعی و اخلاقی دختران یا همان «قربانیشوندگان» چه باشد را میتوان دغدغه اخلاقی و هستیشناسانه نمایش «سنتز دوم» دانست. قصه نمایش قابل فهم اما مناسبات خانوادگی که بازنمایی میشود کموبیش مبهم به نظر میآید: در فضای یک رختشورخانه عمومی، مردی میانسال با بازی خوب و اندازه نادر فلاح، بنابر دلایلی نامعلوم تصمیم گرفته یکی از دخترانش را با چاقو سر بریده و همچون یک «قربانی»، جسم او را به نیروهای ماوراءالطبیعی «پیشکش» کند. دخترها با بازی یسنا و حُسنا فلاح، نمیخواهند همچنان قربانیشونده این آیین پرابهام باشند و بالطبع در مقابل پدر از خود ایستادگی نشان داده و مقاومت میکنند. این کنش و واکنش یا همان تز و آنتیتز میان میل پدر به قربانیکردن و امتناع دختران از قربانیشدن، با کشتن پدر به مرحلهای تازه یا همان سنتز میرسد. اما اجرا با این سنتز متوقف نشده و ادامه مییابد چراکه با خروج یکی از دختران از محیط رختشورخانه بار دیگر پدر در شکل و شمایل تازه بازمیگردد و مرحلهای تازه آغاز میشود. اگر این فرآیند دیالکتیکی را استعارهای از پدرسالاری تاریخی در ایران فرض کنیم که برای تداوم سلطه خویش میل آن دارد که بدن زنانه را قربانی کرده و بدن تاریخی را به بدن اسطورهای تبدیل کند، آنگاه مقاومت دختران که به نفی جایگاه نمادین پدر و کشتن بدن طبیعی او منجر میشود را باید پاسخ اخلاقی زنان بدانیم که ترجیح میدهند بهجای بدن استعلایی و اسطورهای که قرار است قربانی شود بدن تاریخی داشته باشند که بازنماییکننده سلطه و سرکوب مردانه است. از یاد نبریم که با کنشورزی دختران در کشتن بدن طبیعی پدر حتی اگر پدر بار دیگر در شمایل تازه بازگردد و به نشانه مهر پدرانه، جعبه پیتزایی مقابل دخترانش قرار دهد، این پدر دیگر آن پدر سابق نیست و جایگاه نمادیناش، لرزانتر از قبل شده است. حتی اگر همچنان میل و امکان بازتولید پدرسالاری تاریخی خویش را تا حدودی حفظ کرده باشد.
در اجرای «سنتز دوم» از فضای داخل خانه که در «سنتز اول» بازنمایی میشد فاصله گرفته شده و ماجرا در یک محیط اقتصادی چون رختشورخانه جریان مییابد. این جابهجایی واجد دلالتهایی متضاد است همچون امکان پالودن آلودگی جسمانی و پالایش گناهان، همچنین اشارهای به مشارکت اعضای خانواده در شیوه تولید مادی جامعه ازطریق حرفه لباسشویی. به دیگر سخن، شاهد تضاد و اتصال توأمان کار مادی و وجه اسطورهای این خانواده در پاکیزهکردن آلودگیهای جسمی و معنوی هستیم. البته نباید از یاد برد که عمل پاکیزهکردن شامل شستن البسه کثیف در رختشورخانه، همچنین حذف بدن زنانهای است که شاید به خطا رفته باشد و بهتر است از طریق قربانیشدن تطهیر شود. پس در «سنتز دوم»، کنش پاکیزهکردن جهان از آلودگی وجهی مادی و معنوی به خود گرفته و مابین امر مادی و امر استعلایی سرگردان است.
طراحی صحنه با استفاده حداکثری از رنگ سفید، هرگونه سیاهی و آلودگی را امری تهدیدکننده فرض میکند که میباید مشمول پاکسازی شود. پارچههای سفیدرنگ آویزان از سقف به همراه ماشینهای سفیدرنگ لباسشویی که روی کاشیهای سفیدرنگ کف زمین رختشورخانه قرار داده شده، نشانهای است از تسخیر فضا از طریق رنگ سفید. در تضاد با این سفیدی، پدر و دختران لباسهای خاکستری بر تن کردهاند و گویی خود ناپاک و مستعد فرآیند پاکسازی هستند. در روانشناسی رنگها رنگ خاکستری، آلودگی و ناپاکی را پنهان میکند و حتی با شستوشوی فراوان پاکیزهبودن را به تمامی بازتاب نمیدهد.
علیرضا اخوان اینبار هم به مفاهیمی چون «قربانی کردن» و «قربانی شدن» میپردازد و به میانجی صحنه تئاتر تلاش میکند آن را رویتپذیر کند. از نظر انسانشناسانی چون هنری هوبرت، مارسل موس، آرتور هوکارت، ادوارد تایلور، رنه ژیرار و دیگران، مراسم قربانی کردن میتواند علتهای مختلفی داشته باشد ازجمله «قربانی» بهمثابه پیشکش، علیت، نظامی از نمادها، غذایی جمعی و تطهیر. این نگاه الهیاتی و اسطورهای به قربانی کردن و قربانی شدن، در جهان مدرن نمیتوانست مانند قبل ادامه یابد و ضرورت داشت رویکرد و کارکرد قربانی مشمول روح زمانه شود. عقلانیت مدرن و برآمدن سوژه سکولار انسانی از انواع و اقسام مناسک و آیینهای قربانی فاصله گرفته و برای فهم عالم هستی بر عقل خودبنیاد خویش بیش از هر چیز تکیه کرده است. پس اجرای «سنتز» که به آیین قربانی کردن در یک وضعیت پسامدرن میپردازد، نمیتواند وجهی پارادوکسیکال نداشته باشد. بنابراین جای تعجب نخواهد بود که تماشاگران، تفسیرهای متنوع و متضادی داشته باشند در باب الهیاتی یا سکولار بودن مناسک قربانی که پدر تدارک دیده و دختران خویش را همچون قربانیشونده در نظر گرفته است. در طول اجرا استفاده از کلاهخود، ظرفی پر از داروهای درمانی، کاسهای پر از آب که پدر قبل از ذبحکردن دختران، دستوصورت خویش را با آن تطهیر میکند، نشانههایی است از عناصر ناهمزمان یک اجرا. یک آیین التقاطی از الهیاتی و سکولاربودن کنش پدر و مقاومت دختران در مواجهه با آن در زمانهای پسامدرن که نشانهها گرفتار سرگشتگی شدهاند.
علیرضا اخوان، فرزند تئاتر دانشگاهی است و پروژه «سنتز» نشان میدهد که همچنان برای این کارگردان جوان، تئاتر تجربی و اندیشهمحور، اهمیت فراوان دارد و پرداختن به اجرایی چون «سنتز یکم و دوم»، نه یک انتخاب بازیگوشانه پسامدرن که ازقضا یک ضرورت استراتژیک اجرایی و پژوهشی است اما همچنان جایگاه اصلی اجراهایی چون «سنتز یکم و دوم»، فضای آکادمیک است تا امکان گفتوگو با سنتهای تاریخی تئاتر تجربی فراهم باشد. بههرحال بعد از تعطیلشدن جشنواره تئاتر دانشگاهی، اینقبیل اجراهای تجربی کمابیش بیجایگاه شده و مجبور هستند در سالنهایی اجرا بروند که چندان مناسب حالوهوایشان نیست اما با تمام این مسائل، اجرای نمایش «سنتز دوم»، در این برهوت فراگیر و ابتذال فزاینده تئاتری، بیشک غنیمت است و پیشنهادی تازه برای نهاد اجتماعی تئاتر. پروژه «سنتز» محصول یک وضعیت اضطراری است مابین تئاتر پیشروی دانشگاهی و بدیلهای پیدا و پنهان آن.