فارسیزبانان بیوطن

در چند ماه گذشته و در میان انبوه اتفاقهایی که رخ داده است، برخی شکافها بیشتر از گذشته هویدا شدند
رضا قربانی
روزنامهنگار و مدیر رسانه
در چند ماه گذشته و در میان انبوه اتفاقهایی که رخ داده است، برخی شکافها بیشتر از گذشته هویدا شدند؛ یکی از شکافهایی که در این مدت خودش را نشان داد شکاف بین ایرانیان داخل ایران و ایرانیان خارج ایران بود. احتمالا این شکاف در طول زمان شکل گرفته ولی هیچگاه به اندازه امروز پررنگ نبوده است. ایرانیانی که از ایران رفته بودند، نسبت به حاکمیت روادار بودند و به دلیل ارتباطاتی که با ایران داشتند از نمایش مخالفت صریح خودداری میکردند. مخالفت با حاکمیت بهصورت صریح در میان جمع محدودی بروز و ظهور داشت. نسل قدیم مهاجران ایرانی علاوه بر اینکه به ایران رفتوآمد داشتند معمولا با ایران و ایرانیان مراودات تجاری هم داشتند. در این چند ماه گویا شاهد پررنگتر شدن نسل جدیدی از مهاجران هستیم که تمام پیوندهای خود با ایران را قطع کردهاند؛ بهنظر میرسد ارتباطات خانوادگی، مالی و هر نوع از تعامل و تبادلی که ممکن است آنها را با داخل ایران پیوند دهد، سست و کمرنگ شده است. علاوه بر سست شدن پیوندها، به مرور شاهد نسلی از مهاجران هستیم که بهطور واضح از ایران تنفر دارند؛ حجم این تنفر بهحدی است که بود و نبود ایران برایشان فرقی ندارد و در
برخی موارد ممکن است حتی راضی به ویرانی ایران باشند. برای این نسل از مهاجران حجم خاطرههای بدی که از خانه، خانواده، مردم کوچه و خیابان در ایران دارند، تصویری بهکلی دوست نداشتنی از ایران و ایرانی برای آنها ساخته که توجیهگر تنفرشان از ایران است. این گروه نوع ویرانیطلبی برای ایران را امری اخلاقی میدانند.
بهنظر میرسد با نسل جدیدی از مهاجران ایرانی روبهرو هستیم که پیوندی با ایران ندارند؛ و در برخی موارد ضد پیوند دارند. اگر در میان آنهایی که بعد از انقلاب اسلامی به دلایل سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی مهاجرت کردند رواداری مشاهده میشود، حالا با نسلی روبهرو هستیم که هیچ رواداری ندارد و نسبت به کشور و مردمی که از آنها فرار کردهاند حس تنفر شدیدی احساس میکند. رفتار و گفتار برخی در این روزها را مقایسه کنیم با دیدگاههای فردی مانند اردشیر زاهدی. فردی از دستگاه پهلوی که بعد از انقلاب از ایران رفته بود و قاعدتا هیچ تعلق خاطری به حاکمیت فعلی ایران نداشت ولی میدانست که خطقرمز چیست.
چرا چنین شده است؟ گفته میشود اگر از مرزهای کشورها کالاها عبور نکنند، این سربازها هستند که میگذرند! مهاجرت در ایران در سالهای گذشته یکی از آسیبهای جدی بوده؛ اگر تا پیش از این مهمترین آسیب مهاجرت، رفتن استعدادهای تولید و خلق ارزش بود، حالا با آسیب متفاوتتر و بهغایت ویرانگرتری روبهرو شدهایم؛ نداشتن حس تعلق و نداشتن ارتباط مالی و اقتصادی در میان نسل جدید مهاجران. برای درک این موضوع باید بدانیم که در سالهای گذشته کسبوکارهایی با عنوان رمیتنس در جهان شکل گرفتهاند که کارشان انتقال پول بین کشورهاست؛ مهاجرانی از کشورهایی مانند چین، هند و بنگلادش به کشورهایی مانند آمریکا به صورت پیوسته برای خانوادههایشان ازطریق رمیتنسها پول ارسال میکنند و گاهی مهمترین نانآور یک خانواده در کشور مبدأ هستند. حجم ارسال پول ازطریق رمیتنسها در جهان در سال ۲۰۲۲ نزدیک ۷۰۰میلیارد دلار بوده است. این تبادل درباره ایران در کمترین حد خود است و در مواردی شاهد پدیدهای عجیب هستیم؛ ایرانیانی که خارج از کشور زندگی میکنند، ولی درآمدهایشان از داخل ایران است. به مرور اینکه فردی چند خانه در ایران دارد و آنها را اجاره داده و خودش
در کشورهایی مثل کانادا و ترکیه زندگی میکند، به یک پدیده عادی تبدیل شده. اگر از معدود موارد تبادل مالی بگذریم، بهنظر میرسد جریان پول بین ایرانیان داخل و خارج کشور روبهخاموشی میرود. حالا نهتنها دولت ایران بهمرور در حال منزوی شدن است و ارتباطاتش با دولتهای دیگر در حال کاهش یافتن، بلکه مردم ایران هم در حال جدایی از هم هستند.
شکاف ایرانیان داخل ایران و خارج کشور پدیده جدیدی است؛ اگر مراودات مالی بین ایرانیان داخل و ایرانیان خارج از بین برود، بهمرور شاهد بیوطنهایی خواهیم بود که فقط زبانشان فارسی است. بیوطنهایی که دربهدر وطن جدیدی هستند؛ همانطور که در جامجهانی قطر امسال این شکاف خودش را نشان داد. اینبار شاهد فارسیزبانهایی بودیم که وطنشان را کانادا میدانستند و مدافع تیمملی کانادا بودند.
اگر تا امروز دولت ایران در مسیر منزوی شدن بود، حالا مردم ایران در حال منزوی شدن و جدایی از هم هستند؛ مسیری بهغایت خطرناک. راهی که انتهای آن روزی است که ویران شدن ایران برای فارسیزبانهای خارج از ایران به خبری عادی، کنار صدها خبر دیگر در روزنامهها تبدیل شود. چه باید کرد؟ نمیدانم؛ ولی میدانم این شکاف در کنار شکافهای دیگر، آینده را تیره و تار میکند.