واقعیتهای داستان اوکراین
واژهی «سرزمین» یا «قلمرو» نیز بسیار بر زبان رهبرانی جاری شد که روز دوشنبه در کاخ سفید گرد آمدند. زلنسکی به نقشهای اشاره کرد که ترامپ برای تسهیل گفتوگو در اختیارش نهاده بود. ترامپ هم وعده داد نسخهای از آن را به او بدهد.

آنچه در زیر میآید، دیدگاه هممیهن نیست و تنها بازنشر مواضع مختلف است:
به گزارش هممیهن آنلاین، ماشا گسن، محقق و کارشناس برجسته آمریکایی متولد روسیه است که تحلیلهای او برای بسیاری به عنوان مرجع و معیار در بررسی تحولات شرق اروپا به حساب میآید.
او در مقاله تازه خود برای نیویورکتایمز، به مفاهیم و موضوعات مبنایی تعاملات ترامپ و زلنسکی و پوتین پرداخته است. نکات خاصی که او مطرح کرده است، کمتر شنیده شده و بسیار کلیدی است.
معنای واقعی نشست زلنسکی، خود را نشان نداد
همانگونه که هر کس اندکی نیز اخبار روز را دنبال کرده باشد میداند، ترامپ، ولودیمیر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین و رهبران ناتو، اتحادیه اروپا، بریتانیا و چند کشور اروپایی روز دوشنبه را در کاخ سفید به گفتوگو دربارهی احتمال «معاملهی سرزمینی» و تضمینهای امنیتی گذراندند؛ امری که میتوانست به پایان جنگ روسیه و اوکراین بینجامد. اما آیا واقعاً چنین بود؟
بگذارید نخست دربارهی واژهی «مذاکره» بیندیشیم. طبق ضربالمثل رایج، همهی جنگها سرانجام با مذاکره پایان میگیرند، اما به ندرت پیش میآید که متجاوز پای میز بیاید و سرزمینی را مطالبه کند که حتی در اختیار او نیست. معمولاً طرفهای درگیر دربارهی دستاوردهای نظامی گفتوگو میکنند تا روشن شود کدام باید تثبیت شود و کدام باید واگذار گردد. ولادیمیر پوتین اما پیوسته سرزمینی بیش از آنچه ارتش او در سه سال و نیم گذشته توانسته است تصرف کند مطالبه کرده است. در نشست جمعهی خود با ترامپ در آلاسکا، پوتین ظاهراً اندکی عقبنشینی نشان داد: هنوز هم زمینی فراتر از قلمرو اشغالی خود میخواهد، اما نه به گستردگی گذشته. با این حال، «کمتر» همچنان «بیشتر» است.
حال دربارهی اصطلاح «معاملهی سرزمینی» سخن بگوییم. این عبارت در واقع اشاره به پیشنهاد پوتین دارد که بخشی از اوکراین را در ازای تهدید نکردن بخش بزرگتری از همان کشور دریافت کند. این آن چیزی نیست که ما معمولاً «معامله» مینامیم؛ بلکه همان چیزی است که «اخاذی» میدانیم.
واژهی «سرزمین» یا «قلمرو» نیز بسیار بر زبان رهبرانی جاری شد که روز دوشنبه در کاخ سفید گرد آمدند. زلنسکی به نقشهای اشاره کرد که ترامپ برای تسهیل گفتوگو در اختیارش نهاده بود. ترامپ هم وعده داد نسخهای از آن را به او بدهد.
اما «سرزمین» صرفاً خطی بر نقشه نیست؛ بلکه شهرها و روستاها و آبادیهایی است که مردم همچنان در آنها زندگی میکنند ـ حتی در نزدیکی جبهه، حتی در همین اکنون. پیش از تهاجم تمامعیار، جمعیت کراماتورسک و اسلاویانسک، دو شهری که پوتین مطالبه کرده است، به ترتیب ۲۰۰ هزار و ۱۰۰ هزار نفر بود. امروز نمیدانیم چند نفر در آنجا ماندهاند ـ بیشک برخی گریختهاند، برخی از مناطق اشغالی آمدهاند، برخی جان باختهاند ـ اما بیتردید شمار آنها دهها هزار و شاید صدها هزار نفر است.
پیشنهاد واگذاری این سرزمین به روسیه به معنای آن است که یا ساکنان آن زیر سلطهی اشغال روسی قرار گیرند ـ که در شهرهای دیگر با اعدامهای بیدرنگ، بازداشت و شکنجه همراه بوده است ـ یا به زور آواره شوند. هر دو حالت جنایت است ـ جنایتی که ترامپ از زلنسکی میخواهد در آن شریک شود.
این شیوهی «مذاکره از راه اخاذی» بیسابقه نیست. در فوریهی ۱۹۴۵، رهبران اتحاد شوروی، ایالات متحده و بریتانیا در یالتا ـ شهری که آن زمان در خاک شوروی بود، سپس در خاک اوکراین قرار گرفت و امروز در کریمهی اشغالی روسیه است ـ گرد آمدند تا دربارهی پایان جنگ جهانی دوم مذاکره کنند. از جملهی مطالبات ژوزف استالین، تصرف جزایر کوریل بود که از شبهجزیرهی کامچاتکای شوروی تا ساحل ژاپن کشیده شده بود.
فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل موافقت کردند که شورویها جزایر کوریل را بگیرند. آن جزایر البته متعلق به ژاپن بود و نه آنان، اما قدرت تصرف آن را داشتند. شش ماه بعد، ارتش سرخ با پشتیبانی گستردهی نیروهای آمریکا جزایر را گرفت و ساکنان ژاپنی را اخراج کرد. سربازان شوروی حتی برای این عملیات به آلاسکا رفته بودند تا آموزش ببینند.
آن عملیات نظامی در ۱۸ اوت ۱۹۴۵ آغاز شد، درست ۸۰ سال پیش از دیدار ترامپ و زلنسکی در کاخ سفید. پوتین که شیفتهی تاریخ است و سالهاست ایدهی برگزاری کنفرانسی شبیه یالتا را در ذهن میپروراند، بیتردید به این تاریخ و طنین تاریخی آن توجه دارد.
صبح دوشنبه، روزنامهی دولتی روسیه «راسییسکایا گازتا» ویدئویی منتشر کرد از یک نفربر زرهی ساخت آمریکا که هم پرچم روسیه و هم پرچم آمریکا را بر خود داشت. بنا به گزارش روزنامه، این خودرو متعلق به ارتش اوکراین بوده، به دست روسها افتاده و اکنون در حمله به اوکراین به کار میرود. صحت ویدئو قابل تأیید نیست، اما طعنه و رجزخوانی واقعی است. مبلغان روسی به اوکراین میگویند آمریکا اکنون شریک روسیه در میدان نبرد است.
بیش از هشتاد سال پس از یالتا، هنوز میان ژاپن و روسیه معاهدهی صلحی وجود ندارد. جنگ جهانی دوم برای این دو کشور هرگز رسماً پایان نیافته، زیرا ژاپن هرگز جزایر کوریل را واگذار نکرد. همهی جنگها شاید با مذاکره پایان یابند، اما همهی مذاکرهها به جنگ پایان نمیدهند.
قرن بیستم نمونهی دیگری از اخاذی سرزمینی نیز به دست میدهد. در ۱۹۳۸، آدولف هیتلر سودتنلند، بخشی از چکسلواکی با جمعیت قابلتوجه آلمانیتبار را مطالبه کرد. نویل چمبرلین، نخستوزیر بریتانیا، بدون حضور چکسلواکی تسلیم این مطالبه شد. هدف عالی آن مذاکرات، تأمین امنیت و صلح برای بقیهی اروپا معرفی شد. کمتر از یک سال بعد، هنگامی که چکسلواکی ناچار شد سودتنلند را واگذار کند، هیتلر به لهستان حمله برد و جنگ جهانی دوم آغاز شد. آن آخرین جنگ تجاوزکارانهی قارهی اروپا بود تا زمانی که پوتین به اوکراین یورش برد.
هیتلر مدعی بود که او نیز برای صلح میجنگد و ناچار است سودتنلند را ضمیمه کند: «من این تلاش عظیم را برای صلح کردهام، اما دیگر حاضر به تحمل حملات چکسلواکی نیستم.» در ۲۰۱۴، زمانی که روسیه کریمه را ضمیمه کرد، پوتین عملاً همان سخنرانی هیتلر پیش از الحاق سودتنلند را تکرار کرد و گفت: «ما بیش از همه میخواهیم صلح و هماهنگی بر اوکراین حاکم باشد.»
و این ما را به موضوع تضمینهای امنیتی میرساند. آخرین بار که زلنسکی در کاخ سفید از آن سخن گفت، از جلسه بیرون رانده شد. این بار، ترامپ پذیرفت که هر توافق صلحی باید شامل تضمینهای امنیتی برای اوکراین باشد؛ او حتی مدعی شد که پوتین نیز لزوم چنین تضمینهایی را پذیرفته است. اما این تضمینها چه میتواند باشد؟ پوتین بارها گفته است که اوکراین یک اشتباه تاریخی است، که نه ملتی به نام اوکراین وجود دارد و نه زبانی به نام اوکراینی. چگونه میتوان امنیت اوکراین را در برابر همسایهای مجهز به سلاح هستهای تضمین کرد که اساساً وجود اوکراین را نفی میکند؟
تنها پاسخ محتمل، عضویت در ناتو یا نهادی معادل آن است ـ توافقی که غرب را موظف سازد اوکراین را با همهی توان خود دفاع کند. پوتین بارها همین احتمال را «علت ریشهای» جنگ خود علیه اوکراین دانسته است. به یقین میتوان گفت که او هر توافقی را که شامل تضمین واقعی امنیت اوکراین باشد رد خواهد کرد.
و این ما را به عدد «شش» میرساند ـ عبارتی که ترامپ روز دوشنبه بارها تکرار کرد و مدعی شد در هفت ماه نخست ریاستجمهوری خود شش جنگ را پایان داده است. اما جنگهایی که او خود را پایاندهندهی آنها میخواند، به نظر میرسد شامل این موارد است: درگیری میان جمهوری دموکراتیک کنگو و رواندا (که شواهدی از پایان آن وجود ندارد)؛ مصر و اتیوپی (همچنین)؛ هند و پاکستان (با شواهد اندک از نقش آمریکا)؛ کوزوو و صربستان (مشابه)؛ ارمنستان و جمهوری آذربایجان (شواهد کم، هرچند طرفین به کاخ سفید رفتند و توافقی امضا کردند)؛ کامبوج و تایلند (مذاکرات مورد حمایت آمریکا به آتشبس انجامید، نه لزوماً پایان مناقشه)؛ اسرائیل و ایران (ترامپ مدعی است با بمباران از وقوع جنگ هستهای جلوگیری کرده است). اینها در واقع هفت مورد است. اما در عین حال، هیچکدام نیز واقعی نیست.