امیر جدیدی

امیر جدیدی

روزنامه‌نگار و عکاس

مقالات
  • نوبت «ری برند» جولانی

    نوبت «ری برند» جولانی

    دیروز که دیدم روزنامه «تایمز لندن» عکسی از ابومحمدجولانی منتشر کرده و ذیلش نوشته «رهبر مؤدب سوریه به خانه می‌رود» فهمیدم که ظاهرا ً پروژه این روزهای غرب «ری‌برند» جولانی است.

  • آلودگی هوا یا ابرهای کومولونیمبوس

    آلودگی هوا یا ابرهای کومولونیمبوس

    استفاده از عکس غیرواقعی در روزنامه تنها به شرط توضیح در کپشن عکس قابل قبول است. آن هم نه در شرایطی که گرفتن عکس آلودگی هوا از آب خوردن راحت‌تر است.

  • انحصار بدون ذوق

    انحصار بدون ذوق

    گاهی عکاس‌ها چون هر روز یک جای تکراری را می‌بینند توان دیدن‌شان را از دست می‌دهند. اتفاقی که برای عکاس‌های خبرگزاری میزان در این دادگاه‌ها افتاده است.

  • انتقام دم‌‏دستی ۲

    انتقام دم‌‏دستی ۲

    عکس‌ها بیش از یک تصویر ساده هستند؛ تصاویر می‌توانند حامل معنا، قدرت، و گاه خاطرات جمعی مردمی ‌شوند؛ خاطراتی که در این جور مواقع اساساً خاطرات خوشی نیستند و از بین بردن‌شان حس خوشایندی دارد.

  • انتقام دم‌دستی

    انتقام دم‌دستی

    به عکس‌های انقلاب‌ها، جنگ‌ها و دعواها نگاه کنید؛ اولین چیزی که توسط معترضان، انقلابیون یا شورشیان مورد هجمه و خالی کردن حرص، کینه و عقده قرار می‌گیرد، عکس‌ است. عکس‌هایی که آزارشان به کسی نرسیده یا رسیده اما ظاهراً به دم‌دست‌ترین عنصر انتقام تبدیل می‌شوند.

  • سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر

    سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر

    اگر جای دانشجوها در هر کدام از سالن‌ها نشسته بودم از جایم بلند می‌شدم و داد می‌زدم: «سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر».

  • بیا سوته‌دلان گردهم آییم

    بیا سوته‌دلان گردهم آییم

    هوای تهران چنان دلگیر و آلوده است که با دیدنش فقط می‌توانم بگویم دلتنگم و با هیچ‌کس هم میل سخن نیست.

  • دنیای وارونه سیاست

    دنیای وارونه سیاست

    اینجا قرار است درباره عکس حرف بزنیم. اما هر چه به عکس نگاه می‌کنم نمی‌توانم با اتفاقاتی که در عالم واقع با آن روبه‌رو هستم تطبیقش ‌دهم.

  • مامان اشکهایم را پاک کن

    مامان اشکهایم را پاک کن

    مامان، دستم به دهانم نمی‌رسد. مامان، اشکهایم را پاک کن. مامان، موهایم را بخاران. مامان، صورتم را نوازش کن. مامان، دماغم را بگیر، مامان...

  • سیاه سیاه سیاه

    سیاه سیاه سیاه

    حکم تشنه‌ای دارم که به زنجیرش کرده باشند و جلویش یک لیوان آب تگری گذاشته باشند.