چگونه انقلاب ۵۷، اسلامی شد؟
معرفی کتاب پیدایش مفاهیم اسلام سیاسی در ایران معاصر
معرفی کتاب پیدایش مفاهیم اسلام سیاسی در ایران معاصر
بررسی تاریخ «ایران بین دو انقلاب» مشروطه و اسلامی ازجمله دغدغههای فکری خیل کثیری از پژوهشگران بوده است و کم نیستند آثاری که از زوایای گوناگون و با بهرهگیری از روشها و نظریههای متفاوت، کوشیدهاند توضیحی از سیر تبدیل انقلاب مشروطه به انقلاب اسلامی به دست بدهند. رویکرد عمده در این میان البته بیشتر جامعهشناسی سیاسی و اقتصاد سیاسی بوده، اما در دهههای اخیر به تحولات فکری و ذهنی جامعه ایران در این بازه تاریخی نیز توجهی شده است و کتابها و مقالاتی در این زمینه به نگارش درآمدهاند. در این آثار، معمولاً با تمرکز بر آرای روشنفکران و برخی روحانیون، شمایلی از تحول جریانهای فکری در ایران به دست داده شده است. برای نمونه در دوره مشروطه به افکار ملکمخان، نائینی، آخوندزاده و طالبوف پرداخته شده است، در دوره پهلوی اندیشمندانی چون فروغی، هدایت، تقیزاده، داور و حکمت مورد بررسی قرار گرفتهاند و مثالهای اعلای روشنفکری نسل سوم نیز که بهزعم محققان در شکلدهی به گفتمان انقلاب 57 تاثیری تعیینکننده داشتهاند، آلاحمد و شریعتی بودهاند. دراینمیان، عطف اعتنا به بازه تاریخی 1320 تا 1357 نیز زیاد به چشم میخورد؛ دورهای که
با اشغال ایران به دست متفقین و اخراج رضاشاه از کشور آغاز میشود و با سقوط حکومت پهلوی به پایان میرسد. آنچه در تحلیل این دوره تاریخی وجه چشمگیری دارد، ظهور دو قطب گفتمانی مارکسیسم و اسلامگرایی در فضای باز پساز شهریورماه 1320 و رقابتهای توأمانی است که این دو گفتمان با یکدیگر و در سطحی دیگر، بهطور مشترک با گفتمانهای ملیگرایانه و سلطنتطلبانه دارند. ازاینمنظر، انقلاب57 حاصل ائتلاف چندگانه گفتمانهای اسلامگرا، مارکسیستی و ملیگرا علیه گفتمان سلطنت است.
آرش صفری، نویسنده کتاب «پیدایش مفاهیم اسلام سیاسی در ایران معاصر»، با تمرکز بر همین بازه 37ساله، روایت خود را از چگونگی برآمدن جریان اسلامگرایی مطرح کرده است. اهمیت این کتاب اما نه در موضوع انتخابی است، نه در بازه تاریخی که در کانون تحلیل قرار گرفته است، زیرا بارها و بارها بسیارانی به این موضوع و بازه تاریخی پرداختهاند. وجه تمایز اثر حاضر این است که نویسنده اولاً از سطح تکراری توصیف آرای روشنفکران شاخص و مشهور درگذشته است و در عوض مخاطب را با تعداد قابلتوجهی از متون نویسندگانی آشنا کرده که پیشتر کمتر از آنها خوانده و شنیده بودیم و ثانیاً با اتخاذ رویکردی مبتنی بر تحلیل انگارهها یا تصورات اجتماعی
(Social Imaginary) بحث خود را به ایدئولوژیهای سیاسی و نظریههای اجتماعی حاکم بر ذهنیت نخبگان سیاسی و فکری محدود نکرده، بلکه در کلیت خود، فضای ذهنی حاکم بر جامعه و بهطور ویژه، اسلامگرایان ایرانی را بیان کرده است و بدینطریق با خواندن کتاب، مخاطب درمییابد چگونه جامعه و نه معدودی روشنفکر، فعال سیاسی و... در رخداد 57 مداخله میکنند و چه انگارهها و باورهایی آنان را به حرکت وامیدارد.
اسلامگرایی یا اسلام سیاسی بهطور خلاصه آن جریان فکریای است که در دوره معاصر در جوامع اسلامی و ازجمله ایران قوت گرفت و معتقد بود اسلام نهتنها برخلاف آنچه مارکسیستها و جریانهای روشنفکری سکولار میگویند مایه عقبماندگی جوامع اسلامی نیست، بلکه تنها راه نجات، هدایت و اداره جامعه است؛ در یک کلام، اسلام، معضل نیست، بلکه «راهحل» اصیل است و دوری جوامع از انگارههای واقعی اسلامی و آلودهشدن آن به خرافهها، پیرایهها و زواید، باعث رخوت و رکود این جوامع شده است. صفری در این کتاب نشان میدهد که اسلامگرایان در جریان مواجهه با سه چالش و در عرض قریب به چهاردهه، از گفتمانی جامع رونمایی کردند که خود را اصلیترین بدیل گفتمان سلطنت در ایران معرفی کرد و دل و دین بسیاری از مخالفان رژیم پهلوی و آنان را که در پی ساختن جهانی عادلانهتر بودند، برد. این سه چالش عبارت بودند از چالش با مارکسیسم که بهخصوص در آغاز دهه 1320 در قالب حزب توده و ادبیات نویی که این جریان با مفاهیمی چون ماتریالیسم دیالکتیک، ماتریالیسم تاریخی، جامعه بیطبقه و مارکسیسم بهمثابه علم انقلاب به فضای فکری ایران وارد کرده بود، ذهنیت عمومی ایرانیان را مسخر
کرده بود. در برابر این چالش بازتفسیری از متون دینی صورت گرفت که طی آن، در برابر جهانبینی ماتریالیستی، جهانبینی توحیدی و در برابر مارکسیسم، اسلام بهعنوان بدیل برتر معرفی شد و این ادعای علمگرایانه گروههای چپ که پیشرفتهای علمی، دعاوی دینی را بیاعتبار خواهد ساخت، با تطبیق دستاوردهای علمی نوین با برخی آیات و روایات به چالش کشیده شد. در کنار این چالش، تنش اسلامگرایان با بهائیت، پاکدینی کسروی و سنتگرایان مسلمان و تاکید عمدهای که کسانی چون طالقانی بر «بازگشت به قرآن» داشتند، به تفسیری انقلابی از اسلام و شیعه انجامید که در آن، اصطلاحاتی قرآنی چون طاغوت، مستضعف، منافق و استکبار معادلهایی مذهبی برای دیکتاتور، پرولتاریا، اپورتونیست و امپریالیسم فهم میشد و برخی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام بهخصوص در زمینه جهاد و امر به معروف و نهی از منکر مورد تاکید ویژه قرار میگرفت. سومین چالش اسلامگرایان اما با دولت و در مقولاتی چون قانون، اقتصاد و فرهنگ بود که طی آن بحثهایی درباره هنر و ادبیات اسلامی درگرفت، اقتصاد در مکتب اسلام با تاکید بر بعد عدالت اجتماعی پررنگ شد، حضرت فاطمه و حضرت زینب چونان الگوهای زن مسلمان
مبارز و مکتبی معرفی شدند و از مزیت قوانین شرع بر قوانین بشری دفاع شد.
فرآیند برساخته شدن مفاهیم سیاسی و ایدئولوژیک در بستر گفتمان مذهبی میان سالهای دهه 1320 تا انقلاب 1357.
این مفاهیم نگرش اسلامگرایان را نسبت به جهان، انسان، دین، تاریخ، جامعه، حکومت و... بازتاب میدهد.