قیام حسین(ع) هم سیاسی بود هم زمینی
بررسی تاریخی عاشوراپژوهی با نگاهی ویژه به آثار محمد اسفندیاری
بررسی تاریخی عاشوراپژوهی با نگاهی ویژه به آثار محمد اسفندیاری
عطف اعتنا به واقعه عاشورا و حماسهای که امام حسین (ع) و یارانش رقم زدند و مصیبتی که بهواسطه نامردمیها و بددینیهای شامیهای بدمذهب بر این جماعت گرفتارآمده در صحرای کربلا و در محاصره فوج لشکریان فریفته به زر و مغرور به زور و مجهز به تزویر، فرود آمد، همواره در پس ناخودآگاه جمعی جامعه مسلمانان و ایرانیان حضور داشته است. در عموم ادوار تاریخ، البته این حضور به شکل مصیبتسرایی و نوحهخوانی بر ستمها و مصائبی که بر کاروان کربلا رفته است، بروز پیدا کرد اما در یک سده اخیر و بهدلیل گسترش آگاهی در میان مسلمانان از آثار سوء استبداد و استثمار و نیز به دلیل مجاهدتی که بسیاری از روشنفکران مسلمان به درک علل و دلایل عقبماندگی این جوامع داشتهاند، برداشتی متفاوت از واقعه عاشورا عرضه شده که بر آن است از معبر بازخوانی حرکت امام حسین (ع) و با ارائه خوانشی نوین از این رخداد تاریخی، راهی برای مقابله با ستمگری و پیامدهای سوء آن بگشاید. در این برداشت اخیر، التفات عمده محققان، دیگر نه بر «مصیبت حسین» که بر «حماسه حسین» است و بدینترتیب، مهمترین وجه کنش حسین، ستمستیزی و ظلمناپذیری او، آنهم در برابر عمدهترین مرجع قدرت یعنی حکومت است.
برای توجه به اهمیت این خوانش نوین، بهخصوص در ایران، کافیاست نگاهی انداخت به مهمترین و پرمخاطبترین و بحثبرانگیزترین آثاری که درچند سال پیش از انقلاب 57، درباره واقعه عاشورا به رشته تحریر درآمد؛ از «شهید جاوید» صالحی نجفآبادی تا «حماسه حسینی» مرتضی مطهری، از «حسین، وارث آدم» علی شریعتی تا «سیمای یک مسلمان» یا «راه حسین» که گروههای چریکی منتشر کرد. وجه مشترک این آثار با وجود تفاوتهای مهمی که با یکدیگر دارند، یکی نیز این است که در آنها اثری از مرثیهخوانیهای رایج و تحدیدعاشورا به شرح بلایا و مظلومیت حسین(ع) و یارانش نیست، بلکه هر چهار اثر میکوشند با روشهای خاص خود، به مخاطبان این مهم را انتقال دهند که در پس این همه عزاداریها و برپایی مجالس روضهخوانی، نوحهخوانی و ... مهمتر آن است که «هدف» ستمستیزانه حسین در چنین واقعهای بازشناسی شود و از پس شناسایی آن «هدف»، الگویی الهامبخش در اختیار جامعه قرار گیرد تا با تمسک بدان بتواند اولاً «سیره اموی» و چهبسا «یزید زمانه» را بشناسد و ثانیاً در برابر ظلم و ظالمان زمان، قد برافرازد.
نقد مناسکزدگی عاشورا
این آگاهی که منحصرکردن آن حرکت تاریخی در پیچوخم تجملات مجالس عزاداری و افراط در انجام این مناسک، تحریف واقعه و دوری از اهداف راستین حسین و مایه غربت مضاعف اندیشه و عمل او در جهان امروز است، محصول تردیدی بود که بهمرور و بهواسطه برخی تجربههای تاریخی برای برخی روشناندیشان فراهم شد. در محرم 1330 سپاه روس به تبریز حمله کرد و در روز عاشورا و در همان زمان که مردم به عزاداری برای حسین(ع) و لعن یزید مشغول بودند، ثقةالاسلام تبریزی را به دار کشید. چگونه میشود مردمانی برای حسین(ع) عزاداری کنند، اما در قبال ظلمی چنین فاحش دم بر نیاورند؟ این پرسشی بود که اندکاندک در ذهن برخی افتاد و به زبان برخی روشنضمیران نیز آمد. محمدتقی بهار چنین احوالاتی را دیده بود که سرود: «خادم شمر کنونی گشته، وانگه نالهها/ با دو صد لعنت، ز دست شمر ملعون میکنند/ بر یزید زنده میگویند هر دم صد مجیز/ پس شماتت بر یزید مرده دون میکنند/ پیش ایشان صد عبیدالله سرپا، وین گروه/ ناله از دست عبیدالله مدفون میکنند.»
تردید در تبدیل دینداری به عزاداری و اعتقاد بدین عقیده که چنین تبدیلی چیزی جز تحریف دین نیست، البته سابقهای فراتر از تاریخ معاصر دارد، همانطور که مولانا درباره عزاداران حلب گفته بود: «پس عزا بر خود کنید ای خفتگان/ زانکه بد مرگیست این خواب گران». این شک اما بهخصوص در دوره معاصر قوتی چشمگیر گرفت و بسیاری در آن تامل کردند. این پرداخت و تامل هم منحصر به روحانیون، روشنفکران دینی و فعالان سیاسی مسلمان نیز نبود و حتی مارکسیستهایی چون خسرو گلسرخی را نیز دربرمیگرفت: «زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ماست که جانبرکف، برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود؛ و یزید، بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هرچند یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند، راه مولا حسین است. بدینگونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی بهعنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را، اسلام حسینی و اسلام علی را تأیید میکنیم.»
آیتالله کاشانی در سال 1326، در دیدار با هیئتهای عزاداری که به منزل او رفته بودند، ضمن اشاره به اهداف امام حسین(ع) و انحطاطی که دامن مردم ایران، پاکستان و فلسطین را گرفته است، گفته بود: «آقایانی که برای عزاداری گرد هم آمدهاید! آیا میدانید چرا حضرت حسینبنعلی تن به شهادت داد؟ اینکه گفته میشود که فقط برای شفاعت امت خود بوده، بیجاست... حسین میخواست بازار ظلم و تعدی را که رواج یافته بود، از بین ببرد و مردم را درس شهامت و فداکاری بدهد. حسین(ع) میخواست به مردم بفهماند که نباید زیر بار ظلم و جور رفت و در راه احقاقحق باید (از جان) دریغ نداشت. حسین برای جلوگیری از اوضاع و احوالی نظیر آنچه امروز ما داریم، تن به شهادت داد... وضع اجتماعی ما امروز، بهمراتب بدتر از زمان یزید شده است.» 15سال بعد، محمدتقی شریعتی در سخنرانی در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد، حسین را «شهید راه آزادی» خواند و گفت: «این شایسته نیست که بگویند سیدالشهدا آمد، شهید شد، بعد مردم بنشینند گریه کنند، گریه کردند، تمام گناهانشان آمرزیده میشود.» مراد او البته منع بکاء نبود: «آن چشمی که بر ابیعبدالله نگرید و آن دلی که نسوزد، چشم و دل بشر نیست»، بلکه میکوشید این نکته را در ذهن مخاطبانش بنشاند: «هدف قیام سیدالشهدا را نباید اینقدر تنزل داد و منحصر به گریه کرد.»
پژوهشهای سهگانه محمد اسفندیاری
با این تفاسیر میتوان گفت در دوران معاصر بازار عاشوراپژوهی رونقی نسبی گرفته است و اگرچه همچنان و گاه حتی بهطرزی نگرانکننده، سویههایی از غلبه عوامگرایی، مناسکزدگی، مصیبتسرایی، روضهخوانی و کالاییسازی از محرم در عزاداریهای عاشورایی به چشم میخورد، اما خوشبختانه شمار پژوهشهای علمی و متقن که به دور از آفات ذکرشده در تلاشند مسیری برای درک چیستی و چرایی واقعه عاشورا بهدست بدهند، رو به فزونی است. یکی از مهمترین مجموعه این پژوهشها در چند سال اخیر، بهقلم محمد اسفندیاری نوشته شدند. اسفندیاری متولد 1338 در تهران، اسلامپژوه، تاریخنگار، کتابشناس و سرپرست دانشنامه امامت (موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة) است که در تهران و قم به فراگیری علوم حوزوی پرداخته و از محضر اساتیدی چون آیات یحیی نوری، جوادی آملی، استادی، گرامی قمی، وجدانی فخر و استاد حکیمی بهره برده است. او در یکدهه اخیر سهکتاب بسیار مهم در این زمینه به رشتهتحریر درآورده است: «حقیقت عاشورا: از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا» (1393)، «عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین(ع)» (1398) و «کتابشناسی تاریخی امام حسین(ع)» (1401).
در آخرین اثر محمد اسفندیاری «کتابشناسی تاریخی امام حسین (ع)» به این پرسشها پاسخ داده شده است: «مهمترین کتابها درباره امام حسین(ع) به عربی و فارسی، کدام است؟ این کتابها دربردارنده چه مطالبی است؟ اشتراکات و امتیازات آنها چیست؟ کتابهای معتبر و مخدوش کدام است؟ ترتیب تاریخی کتابها چگونه است؟ عاشورانویسی و مقتلنگاری چه سیری داشته است؟» بدینترتیب در این کتابشناسی، 100کتاب مهم درباره امام حسین(ع) به زبان عربی و فارسی -که از دیرباز تاکنون فراهم آمده- به ترتیب تاریخی، معرفی شده است.
حقیقت عاشورا و تحریفات آن
کتاب «حقیقت عاشورا» به بررسی نهضت امام حسین(ع) پرداخته است: «از حماسه آن حضرت تا کوشش او برای جلوگیری از جنگ؛ از ستمستیزبودن امام حسین(ع) تا عقلانیبودنش و پرهیزش از افراطگرایی؛ از درسهایی که از امام حسین(ع) میتوان آموخت تا عبرتهایی که از مخالفانش باید فراگرفت؛ از اینکه امام حسین(ع) چه میگفت، تا اینکه مخالفانش چه میگفتند و عاشورا نزاع چه با چه بود.» از نظر اسفندیاری «نهضت عاشورا دو ویژگی برجسته داشت؛ نخست اینکه حماسی (ظلمستیزانه) بود و دوم اینکه عقلانی بود؛ یعنی همان دو ویژگیای که عدهای در جمع آنها توفیق نمییابند». همچنین اسفندیاری معتقد است، پنج تحریف دامنگیر واقعه عاشورا شد که عبارتند از: 1ـ تقلیلیافتن آن به عزاداری (با غفلت از ظلمستیزی) ۲ـ تفسیرهای غیرعقلانی از آن ۳ـ تفسیرهای فوق واقعی ۴ـ تفسیرهای افراطی و خشونتآمیز ۵ ـ تفسیرهای عامیانه.»
چهار عاشورا
از نظر اسفندیاری ما اکنون دارای چهار عاشورا هستیم: «1ـ عاشورای اول آن است که در کربلا رخ داد و حتی شاهدان آن، همه رخدادهایش را ندیدند و اخبارش را نشنیدند. 2ـ عاشورای دوم آن است که در منابع نخست تا دوره صفویه وجود دارد. این عاشورا شامل اخبار معتبر، نامعتبر و موهون است، ولی اخبار موهون آن کمتر از دوره پس از آن است. 3ـ عاشورای سوم -که از همه بیشتر آلوده به تحریفات است- در منابع پساصفویه تا پیشامشروطه است. در این عاشورا، اخبار نامعتبر و موهون بیش از هر دورهای است. 4ـ عاشورای چهارم در منابع دوره مشروطه تا جمهوری اسلامی ایران است. در این عاشورا، اخبار موهون از همه دورههای پیش کمتر است، ولی اخبار نامعتبر نیز در آن کموبیش وجود دارد. ضمن اینکه براساس آن اخبار نامعتبر، تحلیلهای نامعتبر نیز دیده میشود. در گذشته چنین چیزی -یعنی تحلیل عاشورا- اساساً وجود نداشت، اما در این دوره شاهد تحلیلهای درخشان و بیاساس، توأمان هستیم.»
تحریفهای عاشورا
بهزعم اسفندیاری نهضت عاشورا دو رکن مهم دارد: حماسه و عقلانیت، بنابراین هر گزارشی از عاشورا که این دو رکن را شامل نشود، تحریف عاشوراست. با این شاخصها، او چنین سیاههای از تحریفات عاشورا بهدست میدهد: «خلاصه کردن امام حسین(ع) در مظلومیت و ندیدن ظلمستیزی او، استثنایی شمردن نهضت امام و غیرقابل الگو دانستن آن، ترسیم چهرهای ذلیلانه از امام و استخفاف شخصیت او، غفلت از مراحل نهضت امام و تفاوت هر مرحله با مرحله دیگر، نادیده گرفتن کوشش امام برای جلوگیری از جنگ و هر پیشنهادی که ارائه داد، غفلت از نقش زنان در تاریخ عاشورا و آثاری که بر آن مترتب شد، مبالغه در تعداد کشتگان بهدست امام و همراهانش، مخالفان هجرت امام را به کوفه بیشتر از موافقان دانستن، ارائه گزارشهای غیرعقلانی و فوقواقعی و عامیانه از نهضت امام، غیرقابل تفسیر دانستن عاشورا با عقل و توسل به عشق برای تفسیر آن، سیاستزدایی از قیام امام با تفسیر فدیهای (شهادت برای شفاعت)، توجه به صفحه سیاه عاشورا و غفلت از صفحه سفید و زیباییهای آن، شناساندن جنگ امام با امویان بهعنوان جنگ شیعه و سنی یا جنگ طایفهای، تبدیل امام از اسوه به اسطوره و از انسان مافوق به مافوق انسان، شهادت امام و اسیرشدن خانوادهاش را هدف آن حضرت دانستن، قیام امام را برای تشکیل حکومت، دنیاطلبیشمردن، خطاکاردانستن امام در رفتن بهطرف کوفه، تصور اینکه امام میخواست به یاری چنددهنفر قیام کند، شناساندن امام بهگونهایکه متهم به افراطگرایی و تندروی شود، رازآمیز دانستن عاشورا و غیرقابل تفسیر دانستن آن و مقدر بودن عاشورا و مامور بودن امام به انجام آن.»
عاشوراشناسی و اهداف قیام
دیگر کتاب اسفندیاری، «عاشوراشناسی» اما به بحث درباره هدف حسینبنعلی(ع) از قیام میپردازد. این موضوع مهم، مورد اختلاف جدی محققان بوده است و بهنظر نویسنده کتاب، «گذشتگان به آن نپرداختند و بسیاری از معاصران ما نیز در تحریر محل نزاع توفیق نیافتند. عدهای اساساً درنیافتند که نقطهاختلاف چیست و عدهای دیگر میان اهداف و برنامههای آن حضرت، یا اهداف و آثار قیام، خلط کردند.» اسفندیاری بر آن است که «گام نخست برای درک هدف امام و اختلافات درباره آن، روشنشدن صورتمسئله است و تحریر محل نزاع. بسیاری از کسانی که در این موضوع قلم زدهاند، نقطهاختلاف را درنیافتهاند و گاه چیزی را نفی کردهاند که طرف مقابل اثبات نمیکند یا چیزی را اثبات کردهاند که دیگری نفی نمیکند.»
7 نظریه درباره اهداف حسینبنعلی
اسفندیاری در کتاب «عاشوراشناسی» به مسئله مهم «هدفشناسی قیام امام حسین(ع)» میپردازد؛ اینکه هدف حسینبنعلی در هجرت از مدینه به مکه و کوفه چه بود: «پرهیز از بیعت، یا تشکیل حکومت، یا استقبال از شهادت یا اموری دیگر؟» این بحث در جهان عرب، چندان رواج نیافته است، اما در ایران همانطور که گفته شد، بهخصوص از دهه 1350 و با کتاب «شهید جاوید» شایع شد و انتشار این کتاب موجی از تردید و تایید را دربرداشت. اینک در این کتاب، اسفندیاری هفتنظریه درباره هدف امام حسین(ع) را از یکدیگر تفکیک میکند و به هر یک جداگانه میپردازد. این هفتنظریه عبارتند از: 1ـ امتناع از بیعت (دفاع) 2ـ حکومت ـ شهادت ۳ـ شهادت عرفانی ۴ـ شهادت تکلیفی ۵ـ شهادت فدیهای ۶ـ شهادت سیاسی ۷ـ تشکیل حکومت. امروزه در میان این نظریهها، نظریه «شهادت سیاسی» از همه شهرت بیشتری دارد و قویترین معارض آن نیز نظریه «تشکیل حکومت» است. قدیمیترین این نظریهها نیز نظریههای «تشکیل حکومت» و «شهادت عرفانی» هستند و پنجنظریه دیگر، همگی در دو قرن اخیر طرح شدهاند. در ادامه بهطور مختصر به هریک از این نظریهها خواهیم پرداخت.
1 |
امتناع از بیعت (دفاع)
کسانی چون علیپناه اشتهاردی، احمد فهریزنجانی، محمد صحتیسردرودی و سیدمرتضی جزایری بر آن هستند که حرکت امام حسین(ع)، به قصد قیام و نبرد با دشمن نبود، زیرا هدف آنحضرت در مهاجرت از مدینه به مکه سپس کوفه، فقط برای حفظ جانش بوده است. از نظر این نویسندگان، امام غیر از خودداری از بیعت، هدف دیگری نداشته است، بنابراین آن لغتی که کنش امام را بهدرستی توصیف میکند، «قیام» نیست، بلکه «دفاع» است. به بیان اشتهاردی: «اساساً بیرونآمدن امام حسین(ع) از مدینه به مکه معظمه و از مکه بهطرف عراق، برای حفظ جان بوده؛ نه خروج، نه قیام، نه جنگ با دشمن و نه تشکیل حکومت.» فهری زنجانی در همین زمینه هدف خود از ورود به این موضوع را، نقد کسانی میداند که «سیدالشهدا را بزرگترین قهرمان مبارزه با حکومتی جبار و ستمگر همچون یزید و واژگونکننده کاخهای ظلم و استبداد به جهانیان معرفی میکنند و این واقعه را قیامی خونین و مسلحانه علیه ظلم و بهمنظور واژگونساختن کاخ ستم میدانند.»
2 |
حکومت ـ شهادت
کسانی چون شیخ جعفر شوشتری، حسن یوسفیاشکوری و احمد مبلغی بر آن هستند که امام حسین(ع) مامور به دو جهاد بود؛ جهاد عام و جهاد خاص. هدف جهاد عام، پیروزی و غلبه بر دشمن و تشکیل حکومت بود اما از جایی بهبعد و آنگاه که امام امکان غلبه را ناممکن دید، تکلیف جهاد عام را از خود ساقطشده دانست و در پی جهاد خاص روان شد و «شهادت» را چونان «حربه پیروزی معنوی» برگزید، هرچند تا آخرین لحظات نیز برای جلوگیری از جنگ کوشید. به بیانی دیگر، امام زمانی شهادت را برگزید که دریافت پیشنهادهای او برای پرهیز از جنگ پذیرفته نخواهند شد.
3 |
شهادت عرفانی (قیام استشهادی)
برخی چون سید ابنطاووس، فاضل دربندی، صفیعلیشاه و عمان سامانی و نیر تبریزی اما تفسیری عرفانی از واقعه عاشورا بهدست دادهاند. این نظریه در میان معاصران بسیار رونق دارد، اما در میان گذشتگان قولی شاذ محسوب میشد و در میان متقدمان و متأخران، فقط این سید ابنطاووس بود که میگفت امام قصد شهادت داشت. از نظر او: «هنگامی که اولیای خداوند پی میبرند که زندگیشان در این دنیا مانع پیروی از خداوند است و ماندنشان در این دنیا، میان ایشان و بخششهای خداوند حائل است، جامه ماندن را از تن برمیکنند و درهای لقای خداوند را میکوبند و در طلب این رستگاری، با بذل جان و دل و خود را در معرض شمشیرها و نیزهها قراردادن، لذت میبرند. اینچنین بود که اهل طفوف (امام حسین(ع) و یارانش) قیام کردند؛ تا آنجا که برای جانبازی از یکدیگر پیشی میگرفتند و جانهایشان را آماج نیزهها و شمشیرها قرار میدادند.» با این تفاسیر از نظر او، اگر فرمان کتاب و سنت نبود، جا داشت که برای شهادت حسین(ع) که چیزی جز وصال بحق نیست، لباس شادی پوشید و شادمانی کرد. او میگوید اینک میتوان در دهه نخست محرم برای ابراز همدردی، عزادار بود اما پس از عاشورا و رسیدن حضرت به سعادت شهادت، باید در سرور آن حضرت شریک شد. از نظر فاضل دربندی نیز علت قیام امام و فرستادن مسلمبنعقیل به کوفه، اولاً اتمام حجت با مردم و ثانیاً ترغیب عدهای به پیوستن به او و نیل به نعمت شهادت بوده است.
4 |
شهادت تکلیفی
براساس این نظریه که رد پای آن را میتوان در نوشتههای کسانی چون میرزا ابوالفضل زاهدیقمی، محمدتقی سپهر و محمدعلی غروینخجوانی مشاهده کرد، این رأی ابراز شده است که خداوند مقرر کرده بود که حسین به شهادت برسد و آن حضرت برای عمل به این تکلیف -که فقط برای او و همراهانش مقرر شده بود- و البته علت آن نیز نامعلوم است، به کربلا رفت. از نظر سپهر: «حسین عالما ادراک شهادت را تصمیم عزم داد. به حکم مصلحتی که سرّ آن را جز خدای کس نداند.» طرفداران این رأی بیشازهمه به دو روایت تکیه میکنند. نخست روایتی از امام جعفر صادق(ع) که طبق آن نامهای از جبرئیل به پیامبر رسید که در آن وظیفه امامان تعیین شده بود و در آن نامه وظیفه امام حسین(ع) چنین بیان شده بود: «بجنگ، بکش و کشته خواهی شد.» همچنین در روایتی دیگر امام حسین(ع) هنگام خروج از مکه، در خواب پیامبر را میبیند که خطاب به او میفرماید: «ای حسین، خروج کن که خدا خواسته است تو را کشته ببیند.» براساس این رأی، قیام امام طراحی غیبی داشته و امام مجری آن طرح بوده است. بنابراین این قیام قاعده نیست و استثناست و نمیتوان بدان اقتدا کرد یا از آن تقلید کرد.
5 شهادت فِدیهای
قائلان به این نظریه چون محمدباقر شریف طباطبایی، مهدی نراقی، شریف کاشانی و ملا عبدالرحیم اصفهانی، بر این رأی هستند که امام حسین(ع) به شهادت رسید تا گناهکاران را شفاعت کند و آنها را به درجات معنوی برساند. شباهت این نظریه که در تعزیهنامهها فراوان تکرار شده و بسیاری از مردم نیز بدان باور دارند، با نظریه مصلوبشدن عیسی مسیح قابل انکار نیست؛ گویی کربلا جلجتای دوم است. این دیدگاه را میتوان مقابل نظریه شهادت عرفانی دانست که بر آن بود که امام قصد شهادت کرد تا خود بهمراتب معنوی برسد. ازنظر موسوی مستنبط: «شهادت حسین(ع) بهعوض گناهان شیعیانش است و سپری است برای ایشان در برابر آتش.» شریف طباطبایی نیز در این زمینه معتقد بود: «بسیار خوب گفته است شاعر و در السنه و افواه خاص و عام مشهور شده که: از بهر امتان تبهروزگار بود/ ورنه حسین را به شهادت چهکار بود؟» او فراتر از این، به ضرسقاطع تاکید میکند: «اگر کسی ایمان به کفارهبودن شهادت او نداشته باشد، درحقیقت مشرک است.»
6 |
شهادت سیاسی
در نوشتههای نویسندگانی چون علی شریعتی، محمدباقر کمرهای، جلالالدین فارسی، سیدرضا صدر و جلالالدین همایی این برداشت پرورانده شده است که امام حسین(ع) با برگزیدن شهادت، قصد داشت یزیدیان را رسوا کند و خطر آنان برای اسلام را بهگوش همه برساند. از نظر شریعتی «اساساً در اسلام شهادت یک حکم مستقل است مانند صلوة، صیام، جهاد»؛ همچنین «شهادت مرگی نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند»، بلکه «شهادت مرگ دلخواهیاست که مجاهد با همه آگاهی... خود انتخاب میکند.» بر این مبنا در این دیدگاه، شهادت نوعی از جهاد است، منتها جهاد کسی که سلاحی ندارد و با شهادت خود قصد دارد نامشروعبودن دشمن را نشان دهد. از نظر جلالالدین همایی نیز حسین میتوانست پیروز شود و تشکیل حکومت بدهد، اما با اعراض از آن و تمایل به شهادت، میکوشید مظلومیت خویش و ظلم یزید را اثبات کند: «قصد حسینبنعلی ایجاد دستگاه ریاست و سلطنت نبود، وگرنه خوب میدانست که این امر در خود مکه و مدینه و از آنجا که بگذرد، در حدود یمن و در حصون و معاقل اسلامی -که از دسترس یزید و حکام او دورتر و مأمونتر است- خیلی سهلالوصولتر بود تا در بیابان، کربلا و مرکز قدرت اتباع یزید... باری او در فکر جاه و جلال دنیوی نبود.» با چنین تفاسیری میتوان گفت قائلان به نظریه شهادت به دو دسته تقسیم میشوند: شهادتگرایان سنتی (شهادت عرفانی، تکلیفی و فدیهای) که بر جنبه فردی شهادت تاکید دارند و شهادتگرایان جدید (شهادت سیاسی) که مردم را به جنبه اجتماعی شهادت توجه میدهند. محمد اسفندیاری خود در میان نظریههای شهادت، شهادت سیاسی را بر همه آنها ارجح میداند.
7 |
تشکیل حکومت
معدودی از دانشوران شیعه نظیر شیخ مفید و سیدمرتضی و در دوران معاصر، نعمتالله صالحی نجفآبادی بر این عقیده بودند که امام حسین(ع) با هدف تشکیل حکومت قیام کرد. صالحی با تکرار آرای کسانی چون شیخ مفید، شیخ مرتضی و شیخ طوسی بر آن است که امام نمیدانست در هجرت به کوفه شهید میشود و این رأی از قرن چهارم تا قرن هفتم (زمان تألیف لهوف سید ابنطاووس) رأی قاطع علمای شیعه بوده است؛ چنانچه در این دوران یک دانشمند شیعی یافت نمیشود که خلافنظر آن سهشیخ سخن گفته باشد. صاحب لهوف اما در قرن هفتم مدعی شد که امام از شهادت خود در این سفر آگاهی داشت و بعدتر همین رأی، بهنظر مشهور و رایج بدل شد. از نظر صالحی، امام از آغاز یک هدف ازپیش تعیینشده نداشت و بهاقتضای شرایط، اهداف متفاوتی را پی میگرفت. بنابراین قیام امام چهار هدف داشت: 1ـ مبارزه منفی (امتناع از بیعت) 2ـ مبارزه مثبت (تشکیل حکومت) 3ـ جلوگیری از جنگ 4ـ دفاع افتخارآمیز (مقاومت، نه شهادت). از نظر صالحی، برای امام پیروزی و تشکیل حکومت، مطلوب درجه یک، صلح شرافتمندانه، مطلوب درجه دو و شهادت مطلوب درجه سه بود. امام برای دو مطلوب اول و دوم فعالیت نیز کرد اما ازنظر صالحی برای مطلوب سوم و کشتهشدن هیچ فعالیتی نکرد و این دشمنان او بودند که او را به شهادت رساندند. در کنار نظریه صالحی اما اسفندیاری به نظریه دیگری نیز اشاره میکند که در پی جمع میان تشکیل حکومت و علم به شهادت است. طبق این دیدگاه، امام قصد تشکیل حکومت داشت، اما میدانست موفق به اقامه آن نمیشود و به شهادت میرسد. برایناساس، علم غیب امام معصوم، تاثیری در عمل ندارد و تکلیفآور نیست و امام نمیتواند آن را مبنای تصمیم و عمل قرار دهد، بلکه امام موظف است به علمی عمل کند که از طرق عادی و با شواهد و قرائن بهدست آورده است. از نظر اسفندیاری، علامه مجلسی از میان متاخران و علامه طباطبایی از میان معاصران، بهخوبی این نظریه را تبیین کردهاند.
سیاسی و زمینی یا غیرسیاسی و قدسی؟
تردیدی نیست که انسانها متاثر از شرایط زمانه خود، گذشته را تفسیر میکنند و بنابراین در این سخن بندتو کروچه که تمام تاریخ، «تاریخ معاصر» است، حقیقتی نهفته است. بر این مبنا، میتوان گفت نظریه «شهادت سیاسی» نیز مولود برآمدن «اسلام سیاسی» در قرن بیستم میلادی است و تا پیش از این، سابقهای از این نظریه در میان مفسران عاشورا وجود نداشت. در مقابل نظریه «تشکیل حکومت» سابقهای دیرینه دارد و بهزعم ناقلان معاصر آن، سخن ایشان را نباید چیزی جز تکرار نظریه سیدمرتضی دانست. جز این، اما ذکر این نکته نیز اهمیت دارد که اگرچه این نظریه در دهه 1340 یا قرن بیستم ابداع نشد، اما احیای آن متاثر از شرایط سیاسی ایران و ابراز وجود روحانیت و دینداران در عرصه سیاسی کشور بود. اسفندیاری معتقد است همین دو نظریه بیشترین اهمیت را در میان تفاسیر هفتگانه دارند و در عین حال خود به نظریه «تشکیل حکومت» تعلق خاطر بیشتری دارد، ضمن آنکه «نظریه جمع» میان تشکیل حکومت و شهادت سیاسی را نیز قابل تأمل میداند و در تحلیل نهایی مینویسد: «چنین مینماید که دو نظر قابل اعتنا درباره هدف امامحسین، نظریه حکومت و نظریه جمع است.» اینها همه در حالیست که در دهههای اخیر و ازقضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در برابر درک سیاسی و زمینی از عاشورا که در نظریههای مورد وثوق اسفندیاری به چشم میخورند، دو گرایش عمده قد علم کردهاند: نخست برداشتی سنتگرایانه و دوم درکی سکولار از عاشورا که وجه مشترک هر دو، ایدئولوژیزدایی و سیاستزدایی از این رخداد است.