تختی، مارادونا، چین، ایران و البته زنان
کتابهایی که در ادامه معرفی کوتاهی از آنها خواهم نوشت، بخشی از «بهترین» کتابهایی هستند که در سال ۱۴۰۱ خواندهام. همه جز اولی نیز در سال جاری به چاپ رسیدهاند.
کتابهایی که در ادامه معرفی کوتاهی از آنها خواهم نوشت، بخشی از «بهترین» کتابهایی هستند که در سال 1401 خواندهام. همه جز اولی نیز در سال جاری به چاپ رسیدهاند. ملاکهای مدنظرم در انتخاب عنوان «بهترین» نیز آمیزهای از برانگیزانندگی، تأملبرانگیزی، دادهمندی، خوشخوانی، رشکبرانگیزی و مهمتر و شاید بدتر از همه، علاقه شخصی است. بدیهی است که این ملاکها البته بهطور قطعی با هم موافقت ندارند ولی لااقل هر کدام از این کتابها تا حدی معنادار برای من واجد این ویژگیها بودهاند و باعث شدهاند رشک ببرم بر اینکه ایکاش نام من بهعنوان نویسنده این کتابها روی جلد بود.
خانمها لطفاً ساکت
زنان و قدرت/ مری بیرد/ ترجمه شبنم سعادت/ نشر نو
خانم مری بیرد در این کتاب کوچک 90صفحهای، در پی تبارشناسی تاریخی زنستیزی در فرهنگ و ادبیات کلاسیک غربی است و با ذکر بسیاری مثالهای تلخ اما دقیق و رسا، نشان میدهد که از یونان باستان تاکنون، از اودیسه هومر تا روم باستان تا آمریکای عصر ترامپ، زنان به انحای مختلف از سخنگفتن در جمع، مداخله در سیاست و مشارکت در اجتماع -البته به درجاتی بس متفاوت- منع شدهاند و این گمان باطل رواج عام پیدا کرده که بهتر است سیاست را به بانگ بلند مردان بسپاریم و از زنان با صدای زیرشان بخواهیم به ایفای وظایف محدود خانگی مشغول شوند، زیرا از حضور زنان در عرصه سیاست چیزی جز هرج و مرج و سوءتدبیر حاصل نمیشود. بیرد البته استثناهایی برای حضور زنان در جمع و سخنگفتنشان با عامه را در تاریخ ادبیات کلاسیک غرب ذکر میکند؛ نخست وقتی زنان در مقام قربانی و شهید و معمولا پیش از مواجهه با مرگ سخن میگویند و متجاوزان را رسوا میکنند یا ایمان خود را به مسیحیت با صدای بلند ابراز میدارند. دومین استثنا نیز هنگامی است که زنان اجازه مییابند در دفاع از خانه، فرزند، شوهران یا منافع زنان دیگر، حرف بزنند.
ماجرا این است: کمکم کمیت بالا گرفت
چه شد؟/ عبدالمحمد کاظمیپور و محسن گودرزی/ نشر اگر
عنوان فرعی کتاب «چه شد؟» گویای موضوع و مضمون اصلی آن است: «داستان افول اجتماع در ایران». دو جامعهشناس برجسته ایرانی با استناد به پیمایشهای معتبر ملی در چند دهه اخیر و با افزودن نظرگاههای بدیع خود بر این دادههای آماری، کتابی نوشتهاند درباره وضعیتی که در جامعه ایرانی در دهههای اخیر بهطرز تصاعدی دیده میشود و آن کاهش سرمایه اجتماعی است؛ وضعیتی که در آن اعتماد عمومی میان مردم و اعتماد سیاسی میان شهروندان و حکومت از دسترفته، بنیانهای اخلاقی متزلزل شده و ارتباطات رو به سردی گذاشتهاند. در چنین وضعیتی نهادها و انجمنها شکل نمیگیرند یا تداوم پیدا نمیکنند، پیوند افراد، گروهها و حکومت از هم گسیخته است و مفاهیمی مانند منافع جمعی، خیر عمومی، مشارکت اجتماعی و مسئولیتپذیری کمرنگ شده است. کتاب شامل چهار بخش است: در بخش اول، به نظریههای مرتبط با سرمایه اجتماعی و وضعیت جهانی سرمایه اجتماعی پرداخته میشود. در بخش دوم و سوم اما تحول سرمایه اجتماعی در ایران معاصر و علل آن در حوزههایی چون مذهب، هنجارهای اخلاقی، دولت، ناامنی اقتصادی و نابرابری، جابهجاییهای جمعیتی و مهاجرت خارجی بررسی شده و به این پرسش پاسخ داده شده است: «افول اجتماع از چه زمانی آغاز شد؟». پاسخ نویسندگان این است: از میانه دهه 1360 تا اواسط دهه 1380 که جامعه ایران تحولی بنیادین را در روابط اجتماعی و فضای فرهنگی تجربه کرد. بخش چهارم نیز به پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟» اختصاص دارد.
تاریخ امکان ایران
کنشگران مرزی/ مقصود فراستخواه/ نشر گام نو
مقصود فراستخواه 15سال پس از طرح بحث «کنشگر مرزی» درباره غلامحسین صدیقی و درحالیکه در این دوران یکونیمدههای به بسط این طرح مشغول بود، اینک نخستین جلد از این پروژه مهم را به دست خوانندگان رسانده است؛ کتابی 600 صفحهای که مانند عموم کارهای فراستخواه، نشانگر ذهنیت تیزبینانه و تحلیلهای ریزبینانه او در همنشینی با قلمی خوشخوان و روان است و در روزهایی که شکاف دولت ـ ملت بیش از پیش خود را نمودار میسازند و پنجرههای گفتوگو و تعامل بسته میشوند، خواندن آن اهمیتی روزافزون پیدا میکند. در فهم تاریخی «ما ایرانیان»، دوگانه حاکمان ظالم سرکوبگر و مبارزان حماسهساز شهید جایگاهی برتر دارد و این ثنویتاندیشی تاریخی و جهان را عرصه نزاع خیر مطلق و شر مطلق دیدن، باعث بدبینی و سوءظن به اکثر تلاشهای عاملانی شده است که کوشیدهاند در میانه این دوگانهها به مقتضای اهداف و امکانات، در مرز میان ایوان جامعه و دیوان دولت، تردد کنند و با استفاده از هوش و انگیزه و خلاقیت شخصی و شیوههای عمل جمعی متفاوت از الگوهای سرکوب ـ حماسه، به ایجاد نهادهایی واسط بپردازند که شاید تداوم ایران و نه اضمحلال آن را با این قبیل کنشها و نهادها بهتر بتوان توضیح داد تا با انواع نظریههایی که فراستخواه آنها را ذیل «تاریخ فقدان» قرار میدهد.
چین؛ زندان بزرگ
ما هماهنگ شدهایم/ کای اشتریت مایر/ ترجمه مسعود یوسف حصیرچین/ نشر ققنوس
چین فکر و ذکر همه عالم را مشغول خود کرده است و دهههاست بسیاری از مردم جهان با دیده عظمت و تردید همزمان به این اتفاق عجیب نیمقرن اخیر دنیا نگاه میکنند. رشد اقتصادی بیسابقه و حیرتانگیز چین هر کشوری را وسوسه میکند که تقلید از چین و تمسک بدان را راه نجات بداند. سرکوب سیاسی و فضای بسته اجتماعی چین و گزارشهایی که از افزایش محدودیتهای ارتباطی و اجتماعی در این کشور یکونیم میلیارد نفری به گوش میرسد، اما مایه تردید و تأمل همه کسانی میشود که چندین دهه یا منکر این سرکوبها و انسدادها بودند یا خوشبینانه گمان میکردند که رشد اقتصادی و توسعه فناورانه، خودبهخود وضعیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را نیز مساعد میکند و میگفتند کمی صبر کنید و اجازه بدهید وضعیت اقتصادی چین روبهراه شود و طبقات متوسط در آن ظهور و بروز جدی پیدا کنند، آنگاه خواهید دید که حاکمان چین گریزی از گشودگی فضا نخواهند داشت. اگر شما هم جزو دسته اخیر هستید، خواندن کتاب «ما هماهنگ شدهایم» را از دست ندهید؛ کتابی به قلم خبرنگاری غربی که پس از 30سال مطالعه درباره چین و بیش از 10 سال زندگی در آن، از استبداد شرقی جدید و چندلایهای پردهبرداری میکند که در دوران شی جین پینگ، رهبر فعلی حزب کمونیست و به کمک آخرین پیشرفتهای علمی بهخصوص در حوزه هوش مصنوعی، تمام افراد ملت را زیر نظر و تحت کنترل درآورده و هدفش این است که حتی بفهمد درون ذهن آدمها چه میگذرد؛ زندانی به عمق قلب و ذهن آدمی.
یک زندگی غیرمعمولی
مارادونا/ گیم بالاگه/ ترجمه عادل فردوسیپور و علی شهروز/ نشر چشمه
از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، از نظر من مارادونا بهترین فوتبالیست تاریخ است؛ بالاتر از پله و فراتر از لوتار ماتیوس جامجهانی 1990. مسی و کریس رونالدو هم به نظرم انگشت کوچک مارادونا نمیشوند. با چنین علاقه زایدالوصفی طبیعی است که خواندن «مارادونا» آن هم با ترجمه عادل فردوسیپور برایم جذابیت بالایی داشته باشد و اینک میتوانم با خیال راحت بنویسم آقای بالاگه دستمریزاد، شما حق آقا مارادونا را ادا کردید و بر گردنتان دینی نیست. درباره مارادونا کم کتاب نوشته نشده است و من هم بقیه را نخواندهام اما همین کتاب با این روایتهای گلچینشده و نحوه تدوین «بیستویکگرمی»، حسابی دل و دینتان را میبرد. از کودکی فقیرانه پسری که در زمین فوتبال و با آن توپ گرد با جهان میجنگید تا پایان تلخ و دردناک قهرمانی که همیشه خیال میکرد فرزند عزیز دردانه خداست. مارادونا، آنارشیسم به معنای واقعی کلمه بود و واقع امر تا آنجایی که من میفهمم، اگر این آنارشیسم در همین حدی که مارادونا بدان عمل میکرد در جهان جاری باشد، جهان جای بهتر و تحملپذیرتری برای یک زندگی آدمیزادی است؛ پرشورتر، پر فراز و نشیبتر، البته با درصد خطا و ناکامی و خرابکاری بیشتر و با هیجانی روزافزونتر. شک دارید؟ به زندگی پله نگاه کنید؛ آرام، سرراست، خیلی موفق و آخرش که میبینی انگار، هیچ. بگذریم، این کتاب پیشنهاد اول من است. اشتباهی اینجا نوشتماش.
ضربهفنی خود
تختی، یک زندگی/ فرید مرادی/ نشر دوستان
آدمیزاد جمیع تناقضهاست. من نیز مستثنی نیستم. نمونهاش علاقه وافر و میل فزون از حد و همزمانم به آقا تختی و مارادونا. همانقدر که مارادونا برای من بهترین فوتبالیست جهان است، تختی بهترین آدم روی زمین است. قلب پاک و خجالت معصوم نشسته بر چشمان نجیب او، راهی باقی نمیگذارد جز دوستداشتن و ارادت ورزیدن. اتفاقا برخلاف مارادونا درباره تختی اکثر کتابها و فیلمهایی که نوشته و ساخته شده است، خواندهام و برای همین با درصد بالایی اطمینان اینجا میتوانم بنویسم که کتاب «تختی، یک زندگی»، نوشته فرید مرادی، یکی از بهترین کتابهایی است که درباره جهان پهلوان نوشته شده است. خوشبختانه کتابی فراهم آمده که به اندازه کافی درباره ابعاد ورزشی، سیاسی و اجتماعی تختی و زندگی خصوصی او سخن گفته است و کاری میکند که با چشمان تر، کتاب را ببندید و هی به این فکر کنید که چگونه آدمی با آن قلب بزرگ و روح سترگ، با آن دستان بخشنده و آن قلب بخشاینده، خود را ضربهفنی کرد؟ چه شد و چه بر او رفت که مرگآگاهانه به قلب سیاهیها رفت و خود دفتر زندگی خویش را بست؟