| کد مطلب: ۳۷۵۳۹

تجمل مرگ، فقر اندوه

در دورانی که حتی سوگواری هم به بخشی از «نمایش اجتماعی» تبدیل شده، مفاهیمی چون اندوه، احترام و فقدان نیز در لابه‌لای زرق و برق‌ها کمرنگ شده‌اند. دیگر کمتر کسی از خود می‌پرسد: «برای چه کسی این مراسم برگزار می‌شود؟» آیا واقعاً برای کسی که رفته یا برای کسانی که مانده‌اند و می‌خواهند دیده شوند؟

تجمل مرگ، فقر اندوه

در دورانی که حتی سوگواری هم به بخشی از «نمایش اجتماعی» تبدیل شده، مفاهیمی چون اندوه، احترام و فقدان نیز در لابه‌لای زرق و برق‌ها کمرنگ شده‌اند. دیگر کمتر کسی از خود می‌پرسد: «برای چه کسی این مراسم برگزار می‌شود؟» آیا واقعاً برای کسی که رفته یا برای کسانی که مانده‌اند و می‌خواهند دیده شوند؟

شاید یکی از نشانه‌های برجسته این دوران، جایگزینی حس با قالب باشد. آیین‌هایی که زمانی قرار بود تسلی‌بخش باشند، حالا به صحنه‌ای از رقابت و خودنمایی بدل شده‌اند. مهم نیست که متوفی در زمان حیات‌اش چه جایگاهی داشته یا چگونه زیسته؛ مهم این است که در مرگ، فرصتی برای تجملات فراهم آمده. مراسم ختم به پروژه‌ای تبلیغاتی شباهت پیدا کرده و گل‌ها – بی‌عطر و مصنوعی – تنها نمادی‌اند از احترامی که نه از دل، بلکه از عرف و اجبار نشأت گرفته.

بازماندگان نیز گاهی در میانه این توفان تشریفات، فراموش می‌کنند که سوگواری، بیش از هر چیز، فرصتی‌ است برای درنگ، برای فکر کردن به فناپذیری و برای تجدیدنظر در سبک زندگی. اما وقتی چشم‌ها مدام به لیست مهمانان، کیفیت پذیرایی و انعکاس خبری مراسم دوخته شده، دیگر مجالی برای تأمل باقی نمی‌ماند.

مضحک‌تر آن‌که بسیاری، از مدت‌ها پیش برای این روز برنامه‌ریزی کرده‌اند. وصیت به‌سبک برگزاری مجلس ترحیم، لیست مهمان‌های خاص، سفارش برگزاری در مساجد و سالن‌های لوکس. گویا مرگ نیز باید با آبرو و شکوه انجام شود. در چنین فضایی، اندوه خالص و همدردی صادقانه، اگر وجود هم داشته باشد، زیر آوار نمایش‌ها دفن می‌شود.

از سوی‌دیگر، جامعه نیز این رفتار را نه‌تنها نقد نمی‌کند، بلکه به آن پاداش می‌دهد. کسی که مراسم مفصل‌تری برگزار کرده، انگار که ارزشمندتر زیسته است. این نگرش، دردناک‌ترین وجه ماجراست؛ آن‌جا که مرگ نیز به رقابت طبقاتی بدل می‌شود و این رقابت، ریا را به فضیلت و سادگی را به کاستی تبدیل می‌کند. جای اندوه، رقابت نشسته؛ رقابتی تلخ و بی‌روح برای دیده‌شدن، برای بهتر جلوه‌دادن، برای برگزاری مراسمی که نه برای متوفی که برای مخاطبانش طراحی شده. در این میدان، ریا به ابزار ارتباط بدل شده و تظاهر به احساس نُرم رفتاری مقبول. کسی صادقانه نمی‌گرید، مگر آن‌که بداند اشکش ثبت نمی‌شود.

حضورها، گاه نه از سر علاقه، که به امید دریافت مواجبی در آینده است؛ که نکند در مراسم خود تنها بمانند، یا نام‌شان از لیست آینده پست‌ها حذف شود. عزاداری بدل شده به دادوستدی نانوشته؛ من امروز می‌آیم، تو فردا جبران کن. گویی هر نگاه و هر پیام تسلیت، سطری‌ است در فاکتور انتظار. در این میان، آن‌چه غایب است، همان جوهره‌ حقیقی سوگواری ا‌ست: دلدادگی، وفاداری و سکوتی که از عمق احترام برمی‌خیزد.

اما چه کسی قرار است این چرخه را بشکند؟ آیا ما شجاعت ایستادن در برابر این عرف نمایشی را داریم؟ آیا می‌توانیم در روز وداع با عزیزان، ساده، انسانی و بی‌تظاهر باشیم؟ شاید سخت باشد، اما گام نخست، آگاهی‌ است. دانستن این‌که چنین نمایشی وجود دارد و پذیرش این‌که می‌توان جور دیگری هم بود.

شاید وقت آن رسیده باشد که به‌جای سرمایه‌گذاری بر ظاهر مراسم، بر باطن آن تمرکز کنیم. به‌جای سفارش گل‌های بزرگ و شام‌های مفصل، به فکر دل‌هایی باشیم که به‌اندوه دچار شده‌اند. به‌جای تابلوهای تسلیت و تاج‌های گل، یک تماس، یک حضور بی‌تکلف و دعایی از عمق دل، ارزشی راستین دارد.

درنهایت مرگ نه صحنه‌ای برای دیده‌شدن، که آینه‌ای ا‌ست برای بازتاب آنچه کاشته‌ایم. بیاییم خود را در این آینه، بی‌فیلتر ببینیم. اگر روزی نوبت ما رسید، می‌خواهیم چگونه به یاد آورده شویم؟ با گل‌های گران‌قیمت و مجالس پرتجمل، یا با خاطره‌ای صادقانه در دل چند دوست واقعی؟

شاید وقت آن رسیده که بپذیریم؛ شکوه مرگ، در صداقت سوگواری ا‌ست، نه در صحنه‌سازی مراسم. شکوه مرگ، نه در تعداد مهمان‌ها، نه در بزرگی سالن یا تعداد تاج‌های گل. شکوه حقیقی، در لحظه‌ی همدردی صادقانه است، سکوتی که از دل برمی‌خیزد، در نگاهی که یاد متوفی را با احترام و مهر به خاطر می‌آورد. صداقت در سوگواری یعنی حضور بی‌تظاهر، یعنی دست فشردن بازمانده‌ای نه از سر وظیفه، که از سر همدلی. یعنی دعا کردن بی‌آن‌که کسی ببیند و یادآوری فضیلت‌های یک عمر، نه نمایش لحظه‌های پایانی. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار