| کد مطلب: ۳۱۹۱

همواره در رزم

موسیقی؛ ابزار اعتراض یا مورد اعتراض

موسیقی؛ ابزار اعتراض یا مورد اعتراض

موسیقی در ایران پیش و بیش از اینکه به‌مثابه یک هنر نسبتی با اعتراض داشته باشد، خود یک سوژۀ مورد مناقشه در طول تاریخ بوده که منازعاتی در سطوح مختلف روابط قدرت را نمایندگی کرده است. مثلا موسیقی در ایران یک نوع منازعۀ طبقاتی را نمایندگی می‌کرده است؛ آنجا که وقتی «مطربان» یا «مزقونچی» به محلی دعوت می‌شدند، باید در پایین مجلس می‌نشستند. حتی این منازعه خردتر هم می‌شود؛ «نقل است که جایگاه نشستن نوازندۀ فلان ساز با بهمان ساز هم متفاوت بوده است.»
مناقشۀ بعدی و شاید مهم‌ترین مناقشۀ ریشه‌داری که موسیقی در آن دال منازعه بوده، در سطح روابط قدرت خانوادگی اتفاق می‌افتد؛ والدینی که می‌خواستند فرزندان‌شان مطرب نشوند، پی «آبروریزی» نروند و شغل «محترمی» برای خود داشته باشند. اینکه امروز سر هر کوچه چند آموزشگاه موسیقی است و لااقل در طبقۀ متوسط شهری، اگر بچه‌ای موسیقی کار نکند، مایۀ تعجب است، نتیجۀ مبارزات چندین نسل فرزندانی بوده که نمی‌خواستند تن به تفسیر والدین‌شان از موسیقی بدهند.
مناقشۀ مهم دیگر، مناقشۀ میان حاکم/فرمانبردار است؛ حاکم شرعی که در تفسیرش از شرع، موسیقی را حرام می‌داند. این مناقشه که ابتدای انقلاب شروع شد و مدتی ادامه داشت، در سخن و روایت موزیسین‌های آن زمان که به خارج از کشور نرفته بودند و در ایران فعالیت می‌کردند، بارها و بارها بازگو شده است؛ از مخفی‌کردن ساز زیر لباس هنگام حمل‌ونقل تا فشارهای بسیار به هنرمندان. یکی از بزرگان موسیقی نقل می‌کند: «بعد از سال‌ها که اجازۀ کنسرت در ایران را گرفتم، لحظه‌ای که پشت صحنه تالار وحدت آماده بودیم که چراغ روشن شود تا اجازۀ ورود گروه به استیج داده شود، حس پرنده‌ای را داشتم که منتظر بود اجازۀ پرواز به او دهند.» از آن روز تا‌به‌امروز که وزیر ارشاد از هنرمندان خواهش می‌کند که کنسرت اجرا کنند، چه خون ‌دل‌ها که خورده نشد و چه رنج‌ها که تحمل نشد.
حال شما فرض کنید یک زن علاقه‌مند به موسیقی در اوایل انقلاب بودید، در هر سه منازعه تمام‌قد حضور داشتید؛ همزمان باید با سنت‌‌ها، عرف و تفسیرهای تند از شرع مبارزه می‌کردید، در گروه موسیقی جایگاه به‌مراتب پایین‌تری از هم‌گروهی‌های مردتان داشتید و حاکمیت شما را بارها شدیدتر از مردان هنرمند تحت فشار و محدودیت قرار می‌داد.
پس موسیقی در تاریخ معاصر ما لااقل، پیش از آنکه ابزاری برای بیان اعتراض باشد، خود محل مناقشه و گاه تجلی‌اش، در قامت یک انقلاب بوده است. جدای از این، آنجا که موسیقی در ایران به مثابه یک ابزار، فرصت پیدا کرده، در همۀ فرم‌هایش بازنمایی‌هایی از اعتراض به وضع موجود داشته است. چه در زمانی که در بزم‌ها اجرا می‌شد، چه موسیقی موسوم به لس‌آنجلسی و چه موسیقی زیرزمینی امروز و... .
همه اینها یا رگه‌هایی از اعتراض داشته‌اند یا اینکه کلاً بروزشان خود به مثابه اعتراض بوده است؛ مانند رپ ایرانی که هم فرمی پس ‌رانده‌شده بود و هم فرم و محتوایش با اعتراض گره خورده بود. رخدادهای چندماهۀ ایران مجدداً نقش موسیقی در بازنمایی وضعیت جامعه را پررنگ کرده است. یک پدیده که در این میان جالب توجه بود، خالی‌بودن دست نامداران این عرصه در اثری بود که توانایی بازنمایی وضعیت را داشته باشد و مورد اقبال هم قرار بگیرد.
طبیعی است، سال‌های سال است نهایت بیان اعتراض به زبان موسیقایی که در کنسرت‌ها شکل می‌گرفت، خواندن «مرغ سحر»ی بود که نشانه جنبشی در ۱۵۰ سال پیش است. موسیقی‌دانان ما همان را که مشتری‌پسند نیز هست، از قضا در پایان کنسرت به مخاطب خود ارائه می‌دادند تا مخاطب با حسی از کنش اعتراضی اجرا را ترک کند و حال خوبی داشته باشد؛ بی‌آنکه پیوندی ماندگار با اثر برقرار کرده باشد و حتی برای لحظاتی بعد از اجرا آن را درگیر کند. عجیب اینکه آنها که زمانی با خلق «چاووش»ها موسیقی اعتراضی را گام‌ها پیش‌ بردند، در این دام افتاده بودند.
رخداد اخیر نیز از این بابت همه را شوکه کرد. جوان گمنامی در خانه با کمترین امکانات اثری خلق می‌کند که ورد زبان همۀ آنان می‌شود که به وضعیت اعتراض دارند. این ‌بار پیشکسوتان و سلبریتی‌های موسیقی برای اینکه عقب نیفتند حتی شروع به بازخوانی اثر پسری گمنام می‌کنند. پس این اتفاق نکته‌های بسیاری برای واکاوی دارد، اما همین نکته در بستری محدودتر از صحنه سیاسی رویدادهای اخیر، خودش نشان اعتراض و حتی انقلابی است نسبت به نظم موجود موسیقایی که در بازنمایی تمام و کمال جامعه ناکام مانده است؛ نظمی طبقاتی، سلبریتی‌محور و مبتنی بر قاعدۀ بازار. البته این هم از تصویر کلی وضعیت رخدادهای جاری دور نیست. کنشی ناگهانی، دور از انتظار و خلاف قاعده، نظم استقراریافته را زیرورو می‌کند و نظمی نو می‌سازد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی