به بهانه مواضع رئیسجمهور و وزیر علوم: شیوع نگرشهای شبهعلمی و ضدعلمی، عرصه را بر علم تنگ کرده است
گمشده در غبار
آرای برخی فلاسفه علم چون پل فایرابند نیز که بر شباهت میان علم و اسطوره تاکید دارد و در برداشتی آنارشیستی و نسبیگرایانه معتقد است، تفکیک علم از غیرعلم هم امری تصنعی و هم امری مضر برای پیشرفت دانش است، زمینه را برای گسترش نگرشهای شبهعلمی میگشاید و بدینترتیب گویی در هیاهوی شبهعلم و ضدعلم، آنچه در غبارها گم میشود، علم و نگرش علمی است
دو روز پیش، حسین سیماییصراف، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، در آیین آغاز سال تحصیلی دانشگاهها ضمن ضروری دانستن ایجاد وفاق برای رفع مشکلات کشور، از این سخن گفت که ما هنوز هم بر اولویتها و راهحلها توافق نداریم و در همین زمینه، بدین نکته اشاره کرد که «علم بهترین معیار برای وفاق است» و اگرچه «علم وحی نیست، اما چاره دیگری جز پناه بردن به دانش نداریم»؛ سخنی مشابه آنچه رئیسجمهور نیز در همین نشست بدان اشاره کرد و با توجه دادن دانشگاهیان به این آیه قرآن که ظالمترین افراد کسانی هستند که «حرف درست» را نمیپذیرند، مصداق «حرف درست» و «بهترین مسیر برای حل مشکل» را «علم» دانست و گفت: «ما باید حرف محکم بزنیم. حرف محکم براساس مستندات علمی است. حرفی را نباید بگوییم که دوماه بعد عوض کنیم. حرف درست برخاسته از مبانی علمی است. چپ و راست یا مذهبی یا غیرمذهبی حرف درست بیاورد ما باید بپذیریم. ما مشکلی نداریم. حرف هر کسی را حاضریم بشنویم.» از نظر وزیر علوم اما «گویا هنوز چالش بر سر حجیت علم داریم و باور نداریم علم تنها راه برای برونرفت از مشکلات است.» او مصادیقی از این ناباوری را هم به بودجهای مرتبط دانست که در ایران برای آموزش عالی اختصاص داده میشود: «تمام بودجه دانشگاههای ما کمتر از بودجه یک دانشگاه برتر در جهان است» و «تمام بودجه آموزش عالی کمتر از سهدرصد از بودجه کشور است.»
در حجیت علم تردید داریم
آنچه در این نشست بیان شده است، البته مدتی پیش در مراسم معارفه سیماییصراف بهعنوان وزیر جدید علوم، تحقیقات و فناوری نیز بر زبان وزیر آمده بود؛ آنجا که او به اهمیت گفتوگو درباره موارد مورد اختلاف میان دانشمندان پرداخت و بخشی از سخنان خویش را به عقلستیزی و علمگریزی موجود در مناسبات اجتماعی و سیاسی اختصاص داد. صراف از این سخن گفت که با وجود تلاشهایی که برابر نگرش اخباریگری شده است تا حجیت عقل اثبات شود، امروزه همچنان «حجیت علم» بهطرزی پنهانی مورد تردید قرار میگیرد و از این گلایه کرد که با وجود تدریس و تحقیق در دانشهایی چون اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی، حقوق و... دادههای علمی در نظام حکمرانی کشور حضور موثری ندارند. او در همین زمینه مثالی زد: «اگر اقتصاد بخوانیم و فکر کنیم راهحل تورم، تقویت تعزیرات حکومتی است معلوم است که ما به علم اقتصاد تن ندادهایم.»
سیماییصراف دیگر مانع جدی مهم رویاروی علم در جهان امروز را نیز «شبهعلم» (PseudoScience) دانست و از ضعف رویکرد علمی، حتی در میان عالمان متخصص سخن به میان آورد: «عالمان زیادی داریم که متخصصاند اما در حوزه خود فقط، من عذرخواهی میکنم اما علمی نیستند، یعنی چه؟ من مثال میزنم. در دوره کرونا به خاطر دارید عدهای میگفتند ما عقیدهای به کرونا نداریم. مگر کرونا امر عقیدتی است؟ حتی در بین فرهیختگان میگفتند کرونا با عرقیجات درمان میشود و کسی که از آن عرقیجات استفاده کند، کرونا نمیگیرد.
افرادی داشتیم که اولینباری که واکسن آمد، واکسن زدند، این آدم آن آدمی است که تحصیلات رسمی ندارد، ولی تفکر علمی دارد. اما گاهی فرهیختگان ما فقط در رشته خودشان عالم و متخصص هستند اما تفکر علمی ندارند. ما باید مرجعیت علم را بپذیریم. کسانی که علمی فکر نمیکنند بهراحتی تن به خرافه، خیالات و توهمات میدهند.» وزیر علوم در پایان نیز اظهار امیدواری کرد که تدریس دو واحد فلسفه علم در همه رشتههای دانشگاهی اجباری شود.
گفتههای وزیر علوم البته بازتابهایی نیز داشت. برای نمونه یکی از تحلیلگران رسانهای اصولگرا این نگرش را مثبت ارزیابی کرد و نوشت: «امیدوارم نقد صریح آقای سیمایی شروع جریانی در مخالفت با شبهعلمی باشد که بهوضوح با مبانی انقلاب اسلامی فاصله دارد و شکل افراطی سنتگرایی و اخباریگری است. کاری که باید آقایان زلفیگل و عیناللهی انجام میدادند و اکنون فراتر از رویکرد سیاسی، وظیفه هر فردی است که نگران جدایی عقل و علم از دین باشد. اصولگرایی جدید باید پیشرو چنین نقدی علیه شبهعلم باشد.»
کرونا اختلافات را عیان کرد
سخنان وزیر علوم و استقبال اهالی دانش و سیاست از آن، البته بدون در نظر گرفتن زمینه و زمانه این سخنان و حمایتها، شاید چندان بهدرستی درک نشود. همانطور که در سخنان سیمایی صراف نیز دیده میشود، کووید 19 و اختلافنظرهای بنیادینی که درباره چیستی، چرایی و چگونگی مواجهه با آن در اقشار مختلف جامعه ایران بهوجود آمد، نقشی مهم در روشنشدن مواضع متفاوت افراد در قبال مسائل علم پزشکی داشت. این امر البته فقط به ایران اختصاص نداشت، بلکه در اقصینقاط جهان نیز دیده شد.
شاید یکی از خبرسازترین آنها، مواجهه دونالد ترامپ رئیسجمهور وقت آمریکا با کرونا بود. او در این زمینه از نقش دسیسهچین، سازمان جهانی بهداشت و کارکرد ضعیف دولتهای قبلی آمریکا در شیوع کرونا سخن گفت. در برههای آن را ویروسی «کماهمیت» و حتی «مضحکه جدید دموکراتها» قلمداد کرد و راجع به ماسک نیز گفت: «این کاری است داوطلبانه. میتوانید بزنید یا نزنید. انتخاب من این است که نزنم.» یکی دیگر از اظهارنظرهای شاذ ترامپ هم پیشکشیدن مهار کرونا با «ماده ضدعفونی» بود: «من دیدهام که ماده ضدعفونی ظرف یکدقیقه ناکارش میکند، فقط یکدقیقه. باید راهی باشد که ماده ضدعفونی را تزریق کنیم به بیمار، یا کاری شبیه تمیز کردن.» دولت آمریکا در همین دوران با سازمان جهانی بهداشت قطع همکاری کرد. ترامپ البته بعدتر برخی حرفهایش را پس گرفت. برای نمونه در انظار عمومی ماسک زد و در مورد ماده ضدعفونی هم گفت، صحبتهایش طعنهآمیز بوده و قصدش تشویق به تزریق مواد ضدعفونی نبوده است.
از روغن بنفشه تا کلوئید نقره
در ایران نیز نزاع میان طرفداران پزشکی مدرن و طب سنتی در این زمینه جنجالبرانگیز شد. فردی که طرفدارانش او را از اساتید مسلم و پدر «طب اسلامی» میدانستند، روغن بنفشه را برای پیشگیری از کرونا توصیه میکرد. توصیههایی از این دست، البته منحصر به این مورد نبود. دودکردن عنبرنسارا، خوردن خاکشیر، قورتدادن جوهرنمک و خوردن الکل صنعتی هم در این میان در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشد و شمار کسانی که به این درمانها اعتماد میکردند، کم نبود.
در همان دوران خبرگزاریها از افزایش بیسابقه تعداد تلفات ناشی از مسمومیت الکلی در ایران و رقابت این عدد با تلفات ناشی از کرونا، گزارشهایی بازتاب دادند. برای نمونه گزارش داده شد که در استان فارس تعداد قربانیان الکل در مقایسه با تلفات کرونا، چهاربرابر بوده است. در آذربایجان شرقی نیز درحالیکه 20 نفر گزارش مرگ کرونا ثبت شده بود، 230 نفر در اثر استفاده از الکل مسموم شده بودند.
در سایر نقاط جهان نیز توصیههایی از این سنخ کم نبود. جوردن ساتر، یوتیوبر معروف از مکملی معدنی بهنام «اماماس» حاوی دیاکسید کلر رونمایی کرد که بهزعم او در نابودی ویروس کرونا، «معجزه» میکرد. او البته قبل از کرونا، از خاصیت این مکمل در کشتن موثر سلولهای سرطانی دفاع کرده بود. سازمان غذا و بهداشت آمریکا، ادعاهای ساتر را رد میکرد، اما چنین تکذیبیههایی بر طرفداران او چندان تاثیری نداشت؛ چندانکه تعداد افرادی که به راهکار جیم بکار، کشیش تلویزیونی اعتماد میکردند و کلوئید نقره مصرف میکردند تا برخی از سویههای کرونا را ظرف 12 ساعت تارومار کنند، اندک نبود.
این توصیهها در شبکههای مجازی مثل نقلونبات پخش میشدند و در این میان شبکههای اجتماعی، ازقضا سویهای مخرب نیز بدین بازتابها میبخشیدند زیرا الگوریتمهای متکی بر خطای شناختی «سوگرایی تأیید» (ConfirmationBias) موجود در این شبکهها، باعث میشد افراد پس از دیدن پستهایی در این زمینه و لایک آنها، هرچه بیشتر با پستهای مشابه مواجه شوند، بعد از مدتی وضعیت قطبیشدگی (Polarization) پیدا کنند و با تعصب و شدت بیشتری خود را جزء گروه معتقدان به آن عقیده بدانند.
مناقشه میان پزشکی مدرن، علمی یا مبتنی بر شواهد (Evidence Based Medicine) که پزشکیان نیز در سخنرانی خود در دانشگاه تهران بر آن تاکید داشت و انواع طبهای جایگزی که طب سنتی یا طب ایرانی، مشهورترین آنها هستند، مشتی نمونه خروار از منازعه میان علم و شبهعلم در ایران است. دسته نخست، دومیها را شبهعلم میدانند و اعتماد بدان را بیفایده و حتی مضر قلمداد میکنند. در ارزشیابی منفیتری، حتی معتقدند چنین امری نوعی شیادی است. در مقابل، طبهای جایگزین نیز، پزشکی مدرن را با صفاتی چون غربی، شیمیایی و جزءنگر توصیف میکنند تا نشان بدهند اتکا به این الگوی پزشکی، فاجعهبار خواهد بود.
در وضعیتی کلیتر اما نزاع میان علم و شبهعلم امری بسیار گستردهتر است؛ بهخصوص وقتی این نکته نیز بدان افزوده شود که تمام معارف بشری را نمیتوان به این دو دسته تقسیم کرد و در کنار این دو مقوله، باید به «غیرعلم» و «ضدعلم» هم توجه کرد. با این تفاسیر شاید لازم باشد به تعریفی اجمالی و اولیه از چهار مقوله علم، شبهعلم، غیرعلم و ضدعلم اشاره کرد تا زمینه بحث در این زمینه دقیقتر شود.
حلقه وین و اثباتپذیری علم
هنگامی که از «علم» (Science) سخن میگوییم، معمولاً ذهنها بهسمت حقایق مطلق و گزارههای بدون چون و چرا میرود. تصور عمومی این است که گزاره علمی، غیرقابل ابطال است، بنابراین اتصاف کلامی به «علمیبودن» بهمعنای آن است که دیگر مخالفت با آن معنایی جز مخالفت با شواهد تجربی، عقلانیت و استدلال ندارد. تاریخ علم اما مشحون است از نظریههایی که زمانی، «علمی» نامیده میشدند اما امروزه آنها را علمی نمیدانیم. نظریه «زمینمرکزی» یکی از معروفترین آنهاست.
جز این، دانشمندان نیز لزوماً در پی تلفیق تجربه و عقلانیت نیستند. گاهی مواقع حتی مشاهدات تجربی با نظریههای علمی در تعارض میافتند. در این زمینه نیز میان دانشمندان اختلافنظر وجود دارد. برخی از آنها به مشاهده اولویت میدهند و بعضی دیگر نه. پوزیتیویستهای منطقی یا اثباتگرایی منطقی نمونهای افراطی از ایندست نظریهها هستند که آرایشان با آرای ویتگنشتاین متقدم نیز قرابت داشت. برای نمونه طبق نظر حلقه وین که مشهورترین حلقه علمی قائل به اثباتگرایی منطقی بود، یک گزاره فقط در صورتی علمی است که یا تحلیلی باشد، یا یک معنای مشخص داشته باشد و بشود آن را باتوجه به گزارههای مشاهدتی اثبات یا تایید کرد. در این حالت، علم مقولهای «اثباتپذیر» است و این اثبات باید از طریق «آزمونپذیری» آن محقق شود.
در چنین فرآیندی «یک جمله معنای تجربی دارد، اگر و تنها اگر، تحلیلی نباشد و منطقاً از مجموعهای متناهی از جملات مشاهدهای دارای سازگاری منطقی نتیجه شده باشد. لازم نیست این جملات مشاهدهای صادق باشند، چون آنچه این ملاک باید توضیح دهد، آزمونپذیری بهوسیله «پدیدههای بالقوه مشاهدهپذیر» یا آزمونپذیری علیالاصول است.» بدین معیار نقدهایی موجه صورت گرفته است. برای نمونه گفته شده است که براساس آن، گزارههای کلی و ازجمله بیشتر قوانین علمی بیمعنا و درنتیجه غیرعلمی خواهند بود.
پوپر و ابطالپذیری علم
چنین درک مضیقی از علم، با انتقاداتی مواجه شد. یکی از مشهورترین این نقدها به کارل پوپر متعلق است که نخست با حلقه وین همدلی داشت اما بعدتر به عمدهترین منتقد آنها بدل شد. پوپر میگفت، خطای پوزیتیویستها این است که گمان میکنند «اثباتپذیری، معناداری و خصوصیت علمی همگی مصداق واحدی دارند». از نظر پوپر اما باید بهجای «اثباتپذیری»، «ابطالپذیری» ( falsifiability) را ملاک تمیز علم از غیرعلم (non-science) دانست. طبق این ملاک، جملاتی علمی هستند که ابطالپذیر باشند. سوالی که اینجا پیش میآید این است که شرط ابطالپذیری چیست؟ از نظر پوپر یک جمله معنای تجربی دارد اگر و تنها اگر نقیض آن تحلیلی نباشد و منطقاً توسط مجموعهای متناهی و سازگار از جملات مشاهدهای قابل ابطال باشد.
نقد پویر بر مارکسیسم و فروید
پوپر مارکسیسم و آرای روانشناسانی چون زیگموند فروید و آلفرد آدلر را در ردیف همین نظریههای غیرعلمی قرار میداد، زیرا آنها را ابطالپذیر میدانست. پوپر بر آن بود که نظریهپردازان مارکسیست به ما نمیگویند که اگر چه اتفاقی رخ دهد، میپذیرند که نظریهشان اشتباه بوده است. در برابر این نظریهها، او اما نظریه نسبیت انیشتین را به این دلیل موردتوجه قرار میداد که به شرایط ابطال خود توجهی قابلتأمل دارد: «در همه اینها من متوجه طرز برخوردی غیر از برخورد جزمی مارکس، آدلر، فروید و از آنها بدتر شاگردان و مریدانشان شدم.
انیشتین بهدنبال تجربیات مهمی بود که تازه اگر هم به نتیجه مثبت میرسید نظریهاش را قطعی قلمداد نمیکرد، درحالیکه خلاف آن تمام نظراتش را بههممیریخت و خودش اولین کسی بود که به این مطلب اشاره کرده بود. این، به نظر من، برخوردی واقعاً علمی بود در برابر برخورد دیگر؛ برخورد جزمی که مرتباً دلایلی بر صحت نظرات مورد علاقه خود مییابد. بدینسان بود که برخورد علمی، برخوردی انتقادی است، به دنبال تأیید نمیرود، تجربیات اساسی را میجوید، تجربیاتی که ممکن است نظریه مورد آزمایش را باطل کند، ولی هرگز نمیتواند قطعیت آن را اثبات نماید.»
نقد کوهن بر پوپر
با وجود درخشش فوقالعاده و اشتهار نظریه پوپر، بعدتر نقدهایی مهم نیز به نگرش پوپر بیان شد. برای نمونه، توماس کوهن استدلال کرد که مشاهده خود بهشدت مملو از نظریه است، بنابراین تفاوت دانشمندان در باور به نظریههای متفاوت (برای مثال مکانیک نیوتونی و مکانیک نسبیت) میتواند باعث شود حتی زمانی که آنها پدیدههای مشابهی را مشاهده میکنند، مشاهدههای متفاوتی را گزارش کنند.
جدا از این درک پوپر از روند ابطال نظریهها، با تاریخ پیشرفت علم چندان تناسب ندارد. برای نمونه نظریه نیوتون بهدلیل تطبیق نداشتن پیشبینی حرکت دو سیاره اورانوس و عطارد با اندازهگیریهای نجومی با معضلات جدی مواجه بود، اما دانشمندان نهتنها آن نظریه را ابطال نکردند، بلکه تلاش کردند تا با استفاده از همان نظریه بر مشکلات غلبه کنند. نتیجه همین کوششها نیز به پیشبینی مکان و اندازه سیاره نپتون انجامید؛ حتی قبل از آنکه این سیاره در مشاهده نجومی دیده شود.
غیرعلم
تلاش پوپر برای ایجاد تمایز میان علم و غیرعلم را نباید بهمعنای نادرستدانستن و غیرمفید بودن تمام معارف مندرج در حوزه غیرعلم نزد او دانست. برخلاف اثباتگرایان منطقی، پوپر برای برخی معارف بشری غیرعلمی که میتوان آنها را بهطورکلی knowledge نامید، ارزش قائل بود و معتقد بود که در میان آنها آرای قابلتأمل فراوانی یافت میشود. سخن او فقط این بود که بهتر است مرز میان امور علمی و امور غیرعلمی را بدانیم و ترسیم کنیم. وقتی سخن از غیرعلم میشود، نظرها کمی تفاوت پیدا میکنند.
برخی میگویند غیرعلم شامل همه علوم انسانی نظیر تاریخ، هنر، فلسفه، ادبیات، اخلاق و... میشود. برخی دیگر میگویند علوم اجتماعی و علوم طبیعی هر دو علم هستند، اما مصادیقی چون تاریخ، هنر، فلسفه و دین را در حوزه غیرعلم قرار میدهند. مارتین ماهنر (Martin Mahner) اما پیشنهاد میدهد که همه این رشتههای تحصیلی در علوم انسانی را ParaScience بنامیم تا بدینوسیله آنها را از اشکال نامعتبر علمی مانند شبهعلم متمایز کنیم. درواقع اینجا بحث اصلی این است که خطر اصلی که علم را تهدید میکند، شبهعلم است؛ چه آن را جزئی از غیرعلم بدانیم و چه جدا از غیرعلم تلقی کنیم.
ضدعلم
در کنار این مجادلهها، توجه به اصطلاح ضدعلم (Antiscience) نیز در این میان میتواند قابلتوجه باشد. معمولاً در تعریف ضدعلم گفته میشود، ضدعلم یا علمستیزی مجموعهای از نگرشهاست که روش عینی و ابژکتیو علم را مردود میشمرند و میگویند، نمیتوان با روش علمی به گزارههای عام و جهانشمول رسید. در تعریفی دیگر آمده است: «ضدعلم عبارت است از مجموعه نظریهها و روشهایی که برای توصیف موضوعات و پدیدههای طبیعی بهکار میرود، اما از روش علمی استفاده نمیکند. ضدعلم معمولاً در مقابل علم قرار دارد و سعی دارد نظریات و فرضیههای علمی را رد کند و نظریات و فرضیات خود را بهجای آنها بنشاند.»
ضدعلمها معمولاً با رد نظریههای علمی تلاش میکنند اعتبار علم را مخدوش کنند و خود معمولاً در دام تئوریهای توطئه میافتند. باز در اینجا نکته مهم این است که بهزعم بسیاری، شبهعلم نیز نوعی ضدعلم است. محمدرضا توکلی صابری در کتاب «علم چیست؟» در این زمینه مینویسد: «شبهعلم، عبارت است از اطلاعاتی که وانمود میکند علم است و میخواهد خود را بهجای علم جا بزند، اما هیچیک از روشهای آن را برای مطالعه و بررسی بهکار نمیگیرد. شبهعلم درواقع همان ضدعلم است. ضدعلم هم علم نیست، بلکه علم دروغین بوده و درواقع وجه اشتراک شبه دانشورزی و ضد دانشورزی این است که هر یک خود را علم میپندارند.»
توکلی صابری وجه مشترک رویکردهای مختلف ضدعلم را در سه مورد خلاصه میکند: 1ـ انحصارگرایی علم در تعیین علمیبودن پدیدهها، یعنی این دانشمندان هستند که تعیین میکنند استحاله اتمی و انتقال ژنها، پدیدههای طبیعی، ادراک فراحسی (extrasensory perception) و تلهپاتی پدیدههایی غیرطبیعی هستند. 2ـ انحصارگرایی علم در تحقیق درباره طبیعت و کنارزدن سایر شیوههای کسب معرفت 3ـ عدم نگاه انتقادی علوم تجربی نوین به بنیانهای خود.
شبهعلم
درنهایت میرسیم به تعریف شبهعلم. در تعریف شبهعلم گفته میشود شبهعلم، عبارت است از اطلاعاتی که وانمود میکند علم است و میخواهد خود را بهجای علم جا بزند اما هیچیک از روشهای علم را برای مطالعه و بررسی به کار نمیگیرد. دعاوی شبهعلمی اغلب ابطالناپذیر و دچار خطاهایی چون سوگرایی تایید هستند. از مهمترین نمونههای شبهعلم میتوان به مواردی چون ستارهبینی، انرژیدرمانی، طالعبینی، عرفان کوانتومی، زمین تختگرایی، سنگدرمانی، چاکرادرمانی، بشقابپرنده، هومئوپاتی، فنگشویی، چشم زخم، قانون جذب، نوستراداموس، طب سوزنی، کارما، دارما و تناسخ اشاره کرد. طب سنتی و خواص ویژه یوگا، مدیتیشن و هیپنوتیزم نیز در زمره شبهعلم محسوب میشوند؛ هرچند هواداران آنها اصلاً به چنین چیزی اعتقاد ندارند.
شبهعلم معمولاً صورتبندیهای جنجالی و رسانهای دارد، خود را قدیمی و باستانی و درنتیجه درست معرفی میکند، تن به شواهد و کارآزمایی تصادفی دو سوکور نمیدهد و روند انعکاس آن، نه نخست در مجلات و محافل علمی که در رسانههاست. داعیان شبهعلم از ارتباط، گفتوگو، بحث و نقادی آزاد با دانشمندان پرهیز دارند و معمولاً انجمنهای رسمی علمی را دنبالهرو نهادهای قدرت و باندهای مخوفی معرفی میکنند که قصدی جز خاموشکردن منتقدان خویش ندارند.
در این میان آرای برخی فلاسفه علم چون پل فایرابند نیز که بر شباهت میان علم و اسطوره تاکید دارد و در برداشتی آنارشیستی و نسبیگرایانه معتقد است، تفکیک علم از غیرعلم هم امری تصنعی و هم امری مضر برای پیشرفت دانش است، زمینه را برای گسترش نگرشهای شبهعلمی میگشاید و بدینترتیب گویی در هیاهوی شبهعلم و ضدعلم، آنچه در غبارها گم میشود، علم و نگرش علمی است.