| کد مطلب: ۴۴۸۳۹

سیاست عقیم مواجهه با دروغگویی/گفتاری از عباس عبدی در ضرورت توجه به نحوه مقابله با دروغ و آنچه به عنوان لایحه «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» مطرح شد

شما مگر می‌توانید همه چیز فضای مجازی را پیگیری کنید، یقه آنان را بگیرید؟ چندتای آنها را انجام می‌دهید و بقیه را رها می‌کنید؟ بعد چه رخ می‌دهد؟ در بهترین حالت مردم احساس می‌کنند آن بقیه‌‎ای که برخورد نشده حقیقت دارد

سیاست عقیم مواجهه با دروغگویی/گفتاری از عباس عبدی در ضرورت توجه به نحوه مقابله با دروغ و آنچه به عنوان لایحه «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» مطرح شد

اولین موضوعی که می‎توانم مطرح کنم این است که همه از وجود خبرهای دروغ در فضای مجازی ناراحت هستند. ممکن است هر کسی از یک بخش‎هایی ناراحت باشد ولی وقتی خوب توجه می‎کنیم آن بخش‎هایی که ما از آن ناراحت نمی‎شویم یا خدایی نکرده خوشحال می‎شویم فرقی با آن بخش‎هایی که ناراحت می‎شویم، ندارد و هردو، دو روی یک سکه هستند.

بنابراین ابراز تاسف و ناراحتی می‎کنیم که چرا این خبرها پخش می‎شود. چرا عده‎ای ‎آن را باور می‎کنند یا حتی از این بالاتر وقتی خودمان هم باورمان بشود و از این پشیمان شویم که چرا آن را باور کردیم؟ در نتیجه می‎خواهم به این اشاره کنم که این یک پدیده عمومی برای همه است و این‌گونه نیست که عده‎ای بگویند هیچ مشکلی نیست و خیلی هم خوب است و راضی باشند و بگویند که مبارزه با خلاف‌گویی و دروغ‎گویی در فضای مجازی بی‎خود است؛ و ضرورتی ندارد. البته این یک وجه فضای مجازی است و وجه دیگر آن اخباری است که بسیار خوب است و حقیقت را منعکس می‎کند، حتی به شکلی جلوی دروغ‎های فضای واقعی را می‎گیرد یا دروغ‌ها را آشکار و به عبارتی دست دروغ‎گوها را رو می‎کند.

عباس عبدی2 copy

اطلاعات خیلی مفصل و ارزشمندی در فضای مجازی است. خوب که نگاه کنیم فضای مجازی نقش آگاهی‌بخشی و آموزنده و نظارتی عمیقی دارد و جلوی افزایش بیش از این فساد را هم گرفته است. در مقایسه میان این دو وجه فضای مجازی؛ قطعاً کفه به سمت بخش دوم سنگینی می‎کند یعنی نقاط و ارزش‎های مثبت فضای مجازی به مراتب بیشتر از بخش‎های منفی آن است اما این دلیل نمی‎شود ما در برابر بخش‎های منفی آن سکوت کنیم یا اقدامی انجام ندهیم و البته دلیل هم نمی‎شود که هر نوع اقدامی انجام دهیم.

چون چه‌بسا اقداماتی که انجام می‎دهیم نتیجه معکوس بدهد مانند اینکه فردی تصادف کرده و روی زمین افتاده، همه دنبال این هستیم که جلوی خونریزی او را بگیریم، و درمان کنیم یا به بیمارستان برسانیم اما اینها کار هر کسی نیست، ممکن است تکان دادن بیمار موجب قطع نخاع او شود یا عفونتش را تشدید کند. پس باید دنبال آن باشیم که چگونه می‎توان آن هدف مفید را انجام داد. درباره موضوع فضای مجازی هم سوال این است آیا مجازات و قوانین کیفری راه‌حل است؟ پاسخ من این است که بعد از ده تا راه‌حل دیگر یعنی در ضعیف‌ترین حلقه راه‌حل قرار دارد و در ادامه آن را توضیح خواهم داد.

دروغ اصلی رواج آن در سطح ساختار رسمی است

واقعیت این است که جامعه ما از حیث دروغ‌گویی بسیار وضعیت بد و تاسفباری دارد. تجربه خودم در این زمینه که بسیار عجیب و باورنکردنی است. حتی در سیستم اداری شاهد هستیم که گفته می‎شود دروغ بگو تا کار خودت راه بیفتد و مدیریت آنجا چنین چیزی را می‎خواهد و وقتی می‎گویی من این کار را نمی‎کنم، تعجب می‎کنند که چرا این کار را نمی‎کنی؟ درحالی‌که دروغ به نفع‌ات هست.

بخاطر اینکه دروغ رایج‎ترین سکه در ایران است. یادتان هست وقتی ماجرای کلینتون و مونیکا اتفاق افتاد مشکل کلینتون این نبود که چرا با مونیکا آن رابطه را داشته ‎است بلکه مشکل این بود که چرا دروغ گفته است؟ و مسئله این بود. مسئله مردم این است که رئیس‌جمهورشان نباید دروغ بگوید اگر دروغ بگوید دیگر اعتبار و اعتمادی به او نیست. پس مسئله اصلی در یک جامعه دروغ است که در ایران سکه رایج است و این اصلاً ربطی به فضای مجازی ندارد. «الناس علی دین ملوکهم» مردم به دین پادشاهان و حکام‌شان هستند وقتی آنها به راحتی دروغ بگویند مردم نیز همین گونه می‎شوند. شخصاً همیشه به بچه‌هایم می‎گویم هر کاری می‎خواهید بکنید اما دروغ نگویید. چون اطمینان از بین می‎رود و رابطه کلاً منتفی می‎شود اما در جامعه ایران بسیار دیدیم که چقدر در جلسات راحت دروغ می‎گویند و بقیه هم می‎خندند انگار آن شخص کار خوبی انجام می‎دهد.

دروغ هم فرق نمی‎کند علیه چه کسی و چه زمانی گفته شود. تجربه شخصی خودم در زندان واقعاً تاسف‌آور بود. وقتی می‌دیدم مقامی قضایی به راحتی خلاف واقع می‎گفت، هاج و واج می‌ماندم. یک بار در جلوی هیئتی که برای رسیدگی به زندان آمده بودند،گفتم: «او دروغگو است.» اتهام سنگینی بود اما انگار اتهام مهمی برایش  نبود و بی‎تفاوت از آن گذشت.  این رایج بودن دروغ‎گویی در جامعه ایران ربطی به فضای مجازی ندارد و آنچه در فضای مجازی گفته می‎شود کوچکترین دروغ‎ها، بی‎اهمیت‎ترین‎ها و حتی شاید ساده‌ترین‎های آن باشد گرچه باعث تاسف است.

بنابراین مسئله اصلی دروغ و خلاف‎گویی را ابتدا باید در ساختار جست‎وجو کرد که چرا آنجا چنین سخن گفته می‎شود؟ مثلاً من چندی پیش فایل تصویری از تلویزیون دیدم که آقایی مدعی می‎شود 30 خلبان اسرائیلی را در جنگ زده‎ایم یا جنگنده‎ای را زدیم و خلبان زن آن را بازداشت کردیم. چگونه چنین سخنانی گفته می‎شود؟ اصلاً باورپذیر نیست و البته اینها موارد بسیار ساده آن است برخی دروغ علیه مخالفان را عین ثواب می‎دانند ولی نمی‎دانند که این ماجرا حدیقف ندارد و واقعیت این است که دروغ در سطح کلان رواج دارد و بازتاب آن نیز در رسانه است.

امتناع مبارزه مستقیم با دروغ در غیاب بسته بودن راه دسترسی به حقیقت

سوالی که اینجا مطرح می‎شود این است که آیا می‎شود با دروغ مبارزه کرد؟ هیچ راهی وجود ندارد که بشود به‌طور مستقیم فقط با دروغ مبارزه کرد. تنها راهی که وجود دارد این است که دسترسی به حقیقت و اطلاعات آسان باشد و پاسخگویی و شفافیت وجود داشته باشد. رسانه‌های مستقل وجود داشته باشند که حقیقت را تا آنجا که می‎دانند و می‎بینند منعکس کنند.

سرجمع اینهاست که حقیقت را نشان می‎دهد، و دروغگو را رسوا می‌کند. اعتماد به حکومت باید بالا باشد. شما فرض کنید که یک جامعه‎ای باشد که همه مسئولانش راستگو هستند و مردم هم اعتقاد به راستگویی آنها دارند؛ در چنین شرایطی اگر روزی کسی دروغ بگوید و اینها آن را تکذیب کنند مردم حرف‌شان را باور می‎کنند. اساساً اگر رسانه رسمی موردی را تکذیب می‎کند باید مردم آن تکذیب را باور کنند نه به خاطر اینکه آن رسانه رسمی زور دارد بلکه به خاطر اعتبارش. یعنی رسانه رسمی باید اعتبار داشته باشد. در ایران معکوس برداشت می‎شود.

هنگامی که مسئولان یا مقامات قضایی حرفی می‎زنند همه باید باور کنند این حقیقت است. نه اینکه بگویند حقیقت نیست. متأسفانه در رسانه‌های رسمی ما  اخبار دروغ گفته می‎شود، و قلب واقعیت رخ می‎دهد و تن به راستی‌آزمایی هم نمی‎دهند کسی هم کاری با آنان ندارد و فکر می‎کنند حق هم دارند که این‎گونه رفتار کنند اما توجه نمی‎کنند که برای مخاطب این دستگاه و رسانه اعتباری ندارد، آن را حقیقت‌جو نمی‌دانند. بنابراین وقتی چهارتا حقیقت هم می‎گویند کسی آن‌ها را باور نمی‎کند. قضیه چوپان دروغ‎گو همین است. یا مثلاً سخنان برخی مسئولان کشور، این همه سخنان عجیب و غریب گفته‎اند که تایید یا محقق نشده است اما بازهم انتظار دارند حرف آنها را باور کنیم. در بخش قضایی وقتی دادگاه‎ها علنی و شفاف نیست چرا باید مردم باور کنند.

درباره پرونده قتل عمد معمولاً رسیدگی شفاف است و حکمی هم داده می‎شود و در نهایت هم معمولاً مردم از آن حمایت می‎کنند اما درباره سایر دادگاه‎ها وکالت و شفافیت و  پاسخگویی کمتر است. اینجا سوال پیش می‎آید که در چنین وضعی چرا باید مردم حکمی را قبول کنند و یا چرا باید حکم دادگاه در همه موضوعات فصل‌الخطاب دانسته شود؟ بنابراین شرط لازم برای مبارزه با دروغ در درجه اول که بیش از 90 تا 95 درصد خلافگویی‌‎ها را می‎تواند جبران کند، دادرسی عادلانه و مستقل، دادگاه‎های شفاف، پاسخگویی مسئولان، رسانه مستقل و آزاد است.

همه اینها اگر باشد دیگر جایی برای خلافگویی فضای مجازی نمی‎ماند. فرض کنید اینها نباشد، چه اتفاقی می‎افتد؟ شما مگر می‎توانید همه چیز فضای مجازی را پیگیری کنید، یقه آنان را بگیرید؟ چندتای آنها را انجام می‎دهید و بقیه را رها می‎کنید؟ بعد چه رخ می‎دهد؟ در بهترین حالت مردم احساس می‎کنند آن بقیه‎ای که برخورد نشده حقیقت دارد. درحالی‌که ممکن است آن‎ها هم خلاف واقع باشند. پس باید مردم را به حقیقت نزدیک کرد و راهی را نشان داد که مردم به حقیقت بپیوندند نه اینکه ثابت کنند چه چیزهایی دروغ است. ما باید راه اثبات حقیقت را باز کنیم.

البته راست و حقیقت هم صفر و صدی نیست. ماجرا از این قرار است که گزارش‎های مختلفی از زوایای مختلف یک ماجرا می‎آید و سر جمع مردم به حقیقت آن می‎رسند. پس برای اثبات اینکه چیزی دروغ است، شما باید بتوانید حقیقت آن را ثابت کنید. وگرنه اگر نتوانید حقیقتش را ثابت کنید چگونه می‎توانید بگویید چیزی دروغ است؟ لازمه چنین اتفاقی در دسترس بودن آن زمینه‌ها و نهادهایی است که به آن اشاره کردم و مردم با شفافیت و پاسخگویی و دسترسی به اطلاعات بتوانند حقیقت را دریابند.

فضای مجازی خارج از حوزه قضایی است

مقابله با دروغ در فضای مجازی بسیار مشکل‌تر از فضای واقعی است. اینکه امر مبارزه با دروغ را امر کیفری می‌کنیم و به آن ماهیت کیفری می‌دهیم، اولین مسئله‎اش دسترسی به مجرمین است. فضای مجازی ویژگی‌اش این است که می‌تواند خارج از حوزه قضایی باشد. همه خیلی ساده می‎توانند دسترسی به فضای مجازی داشته باشند درحالی‌که آن فرد در ایران نیست و پاسخگو نیست مگر اینکه شما بخواهید بروید با همه کشورها توافقنامه امضا کنید که بتوانید یکی یکی این‎ها را بگیرید. این هم مسئله را حل نمی‌کند زیرا فضای مجازی تاثیرات لحظه‌ای دارد.

حالا شما بخواهید یکی را پیگیری کنید یک سال طول می‎کشد آیین دادرسی آن را اجرا کنید. وقتی که در داخل کشور نباشد که نمی‌توانید این کار را انجام دهید. حتی این محدودیت‎هایی که در این لایحه است که مثلاً  ۹۰ هزار تا فالوئر داشته باشد، این اصلاً مسئله فضای مجازی نیست؛ فضای مجازی اینگونه است که مثلاً شما در توئیتر با حساب کاربری که هزار تا فالوئر دارد می‌توانی کل سیستم را به هم بزنی و برایت مشکلی به وجود نمی‎آید.

اساساً راه برخورد قضایی با فضای مجازی بسته است. خوب دقت کنید منظورم این نیست که به هیچ وجه نباید برخورد بشود ولی این شیوه یک جزء کوچکی از مبارزه با خلاف‌گویی و دروغگویی است و بعد هم اینطور نیست که با تشدید مجازات بشود کاری انجام داد. چرا؟ چون ساختار حقیقت‌محوری که پیشتر شرایطش را گفتم، اگر نباشد، به طور خودکار خلاف‌گویی و دروغگویی را بازتولید می‎کند. در همین رابطه اگر بخواهم توضیح بدهم این است که در این موارد با دادرسی بی‌طرفانه مواجه نیستیم. می‎توانم ده‎ها مورد اخبار دروغی را ارائه کنم که رسانه‎های اصولگرا می‎گویند و همه هم خلاف است و به راحتی ثابت هم می‎شود و اصلاً معلوم هم نیست منبعش کجاست اما اصلاً کسی پیگیری نمی‎کند.

نمونه آن قضیه بالگرد مرحوم رئیسی و انواع و اقسام خبرهایی که گاهی علیه بیانیه و گزارش‌های ستاد مشترک است. چگونه ممکن است علیه کارشناسی ستاد مشترک نیروهای مسلح در مهمترین موضوع خبر می‌زنید و هیچ اتفاقی هم نمی‎افتد هیچ احضاری هم صورت نمی‎گیرد. یا در مورد کرونا یا در مورد همین جنگ اخیر. چرا این همه خبر دروغ گفته می‎شود ولی مرجع دادرسی در برابر بسیاری از آن‌ها بی‌تفاوت است اما کافی است یک نفر  چیزی خلاف میل رسمی بگوید. آن فرد متهم به نقض حقیقت می‌شود و فوری با او برخورد می‎کنند. این‎شیوه‌ها بیش از آنکه دروغ را کم کند آن‌را ترویج می‌کند چون این سیاست‌ها مانع کشف حقیقت است. مانع کشف حقیقت شدن به منزله افزایش دروغ و خلافگویی است.

امتناع جلوگیری از دروغ و ضرورت تغییر رویکرد مجازات محور

نکته مهم دیگر این است که دروغ هم از جهاتی حقیقت است. حالا شاید تعجب کنید. فرض کنید مقام مسئولی حرفی را زده است. اینکه این حرف را زده که حقیقت است ولو اینکه حرفش دروغ باشد. من چه می‌دانم دروغ یا راست است؟ ما که هنگام نقل قول نمی‎توانیم لزوماً تحقیق کنیم مگر اینکه دسترسی داشته باشیم. مثلاً فلان وزیر بگوید وضعیت سدهای ما اینگونه است. حالا می‎تواند دروغ باشد یا راست. وظیفه ما این است که آن را منتشر کنیم. کاری درباره آن نمی‎شود انجام داد. اگر دروغ باشد یقه چه کسی را باید گرفت؟ یقه گوینده یا یقه منتشرکننده؟ یک وزیر حرفی می‎زند. فرد دیگری باید برود تایید یا نقضش را بگوید و ردش کند و اعتبار آن را  از بین ببرد و طرف باید از خودش دفاع کند و بگوید درست است.

قرار نیست که همه حرف‌ها حقیقت باشد. مگر شدنی است؟ حقیقت از دل همین رد و نقض‎ها به دست می‎آید. به خودی خود که چیزی نیست. یک دادگاه وقتی که می‎خواهد حکمی بدهد تا مردم آن را بپذیرند، کلی مراحل طولانی طی می‎کند و زمان می‎برد. چگونه ممکن است رسانه این کار را در عرض چند لحظه و چند دقیقه انجام بدهد؟ بنابراین فرایند تولید خبر، بازتاب خبر، نشر خبر به گونه‎ای است که اصلاً امکان ندارد بتوان از طریق مجازات و یا این نوع فرایندها جلوی دروغ را گرفت. این همه مقامات خارجی حرف‎های دروغ می‌زنند مقامات خودمان هم دروغ می‌گویند مگر می‎توانید شما این‎ها را بازتاب ندهید. این حقیقت است که این افراد چنین سخنانی ولو معلوم شود دروغ بوده را گفته‎اند.

بنابراین اساساً باید رویکرد را متفاوت کرد. اینکه می‎شود با جرم‎انگاری و مجازات مسائل را حل کرد مخدوش و غلط است. متاسفانه ساختار دنبال این نیست که حقیقت را کشف کند چون کشف حقیقت هم برای من و هم برای دولت یکسان است و‎ فرقی نمی‎کند. اما اینجا می‌بینیم که عدم توازنی وجود دارد و گویی که خودشان را  ملتزم می‌دانند به آنچه که خودشان حقیقت می‌دانند و اینکه کسی خلاف آن را نگوید و انحصار حقیقت را برای خودشان می‎دانند.  حالا حقیقت هم از نظر خودشان یک نوع روایت‌سازی است. بعد شما به لحاظ شرعی هم دچار مشکل می‎شوید.

برای چه من باید به روایت رسمی ملتزم شوم و اصلاً روایت رسمی چیست؟ چیزی که هر لحظه در حال تغییر است؟ ما که نمی‎دانیم حقیقت مورد نظر آنان چیست؟ اگر خلاف آن بگوییم مجازات می‌شویم و این مصداق قبح عقاب بلابیان است. ما که نمی‌توانیم مردم را مجبور به رعایت چیزی کنیم که نمی‎دانند نقض آن چیز جرم و عملی مجرمانه است. به همین دلیل است که کلاً ساختار قضایی و ساختار مجازات‌محور ایران جوابگوی حل این مسئله نیست.

ساختار کیفری باید به گونه‌ای باشد که هنگامی که یک نفر محکوم شد قاطبه مردم بپذیرند که این حکم فصل‌الخطاب و‌ حقیقت است و  او را گناهکار بدانند. برای تحقق این هدف هم باید قانون عادلانه باشد و هم نحوه دادرسی عادلانه و شفاف باشد و هم مجازات تعیین شده متناسب با جرم و عادلانه باشد. اگر یکی از این سه پایه وجود نداشته باشد حقیقت این وسط قربانی می‎شود.

عقیم بودن سیاست کیفری در مواجهه با دروغگویی و خلافگویی

از جهت دیگر مبارزه کیفری با این نوع ادعاها و اخبار امتناع دارد. شما وقتی که نتوانید به حقیقت برسید و آن را بیان کنید، به سمت شیوه‌هایی می‌روید که ممکن است دروغ بگویید. مثلاً فسادی رخ داده است. این را همه می‌دانیم اما ما چه می‎دانیم جزئیاتش چه بوده است. وقتی که دسترسی به اطلاعات نباشد، رسانه و روزنامه‎نگار نتوانند آزادانه حقیقت را کشف کنند، فساد را به همه نسبت می‎دهد و راه بیانش را هم برای گفتن پیدا می‎کند. یعنی فکر نکنید که قانون را نمی‎شود دور زد. اگر نتواند این کار را بکند چه می‎شود؟ فساد به همه تعمیم داده می‎شود.

یکی از شگردهایی که در روزنامه‌نگاری و نویسندگی هست این است که در چنین شرایطی به جای اینکه بگویند فلان آقا دزدی کرده این فلان را مجهول می‌کنند. یقین وجود دارد که چنین دزدی‌ای شده اما به جای اینکه گفته شود فلانی دزدی کرده، می‎گوید یکی در این جمع دزدی کرده است. درست هم هست اما هرکسی می‎تواند به هر که بخواهد آن را ارتباط بدهد و او را متهم کند.

بنابراین فکر نکنید که اگر این چنین قانون‎هایی وضع شود، جلوی دیگران گرفته می‎شود. راه‎های بسیار زیادی وجود دارد برای دور زدن قانون. تنها راه برای جلوگیری از خلاف‎گویی و دروغ‌گویی این است که شفافیت و حقیقت‌محوری را بپذیریم و بگوییم هر کسی حق دارد هر حقیقتی را می‎خواهد بیان کند و تمام راه‌ها برای دسترسی او به تمام حقیقت وجود دارد و امن است. فراموش نکنیم حقیقت‌گویی باید سودآور باشد نه زیان‌آور و دروغگویی باید هزینه‌آور باشد و نه سودآور. این دو تا با هم هستند. شما اگر حقیقت‌گویی را پرهزینه کنید به طور عادی دروغگویی را کم‌هزینه و سودآور خواهید کرد. این هم یک دلیل دیگر برای این است که سیاست کیفری برای مواجهه با دروغگویی سیاست عقیمی است.

امتناع رسیدگی از حیث تعریف دقیق عمل مجرمانه

 دلیل دیگر عقیم بودن سیاست کیفری برای مواجهه با دروغگویی این است که در ایران در قوانین کیفری اسلامی که نگاه کنیم تقریباً همه با تعاریف دقیق همراه هستند. حتی زنا را اینطوری تعریف می‌کنند که باید رابطه نزدیکی به گونه‌ای باشد و دیده باشد که انگار مثلاً یک قلم در یک دوات فرو رفته است.  اینقدر با دقت این موارد تعریف می‎شود؛ و این درست هم هست.

یک منطقی در اینجا وجود دارد، گفته می‎شود اگر شما کسی را مجازات نکنید و اشتباه کنید خیلی بهتر از این است که کسی را به اشتباه مجازات کنید. این ذهنیت غلط در جامعه ما شکل گرفته است که در حقوق عمومی می‌توانیم هر کاری بکنیم. این ذهنیت اساساً درست نیست؛ به همین دلیل است که قوانین ایران دربخش اعظم قوانین جزایی ویژگی‎های یک قانون را ندارد؛ البته قوانین اسلامی آن این ویژگی‎ها را دارد و با دقت هرچه تمام‌تر ابعاد یک عمل مجرمانه تعیین شده است و در فقه این هست اما در قوانین جزایی ما  آنجایی که به تعزیرات می‌رسد این‎ها کشدار می‌شود.

نمونه‎اش همین «تشویش اذهان عمومی»، شما در همین لایحه جدید تعریفی که از امر خلاف نوشته است، بخشی از آن دروغ است یعنی دروغ هیچ مابه‌ازایی در واقعیت ندارد. مثلاً گفتیم «الف»، «ب» را کشته در حالی که اصلاً «ب» کشته نشده یا اصلاً «الف» در محل قتل نبوده و جای دیگری بوده است. این خلاف مسلم و دروغ است اما شما ممکن است بگویی «الف»، «ب» را کشته است و  «ب» واقعاً کشته شده باشد و «الف» هم در ماجرا بوده است. اما ممکن است که «الف» مستقیماً «ب» را نکشته باشد. کسی دیگر این کار را کرده و «الف» هم کمکش کرده است.

یا نه اساساً «الف» رفته بوده جلوگیری از دعوا بکند، طرف سوم زده «ب» را  کشته ما به اشتباه داریم فکر می‌کنیم «الف» این را کشته است. این‎ها دیگر دروغ نیست این‎ها خلاف‎گویی و به آن اشتباه گفته می‎شود و باید تصحیح شود مگر اینکه قصد و عمدی درآن وجود داشته باشد. حالا سوال سر این است که خلاف‌گویی را به گونه‎ای تعریف کردند  که به حقیقت‎گویی ناقص هم گفته می‎شود. می‌گویند در دادگاه‎های انگلیس باید قسم بخوری که من حقیقت را می‎گویم، همه حقیقت را می‎گویم و چیزی غیر از حقیقت هم نمی‎گویم. این خیلی ماجرای پیچیده‎ایست.

حالا شما وقتی که بیایید خلاف‌گویی را اینطوری تعریف کنی، نتیجه این می‎شود که همه حرف‎ها خلاف‎گویی می‎شود. همین الان مثلاً شما این صحبت‎های من را برای کسی نقل کنید قاعدتاً بخش‎هایی از آن را می‎گویید و آنچه برای خودتان مهم است را می‌گویید. در حالی که ممکن است من دوست دارم بخشی که برای من مهم بوده است را بگویید و کار شما را خلاف‌گویی بدانم. تعاریف این لایحه از خلاف‌گویی آنقدر کش‌دار و غیرمنجز است که ناقض اصل بدیهی و عقلانی قبح عقاب بلابیان می‎شود؛ قبح عقاب بلابیان حتی شامل احکام خداوند هم می‎شود؛ چه برسد احکام بشر. با این تعریفی که کردند اساساً نمی‎توانند مصداقی غیرمجرمانه را در رسانه‌ها پیدا کنند. به عبارتی عین همین قوانینی که در تعزیرات داریم مانند تبلیغ علیه نظام، تشویش اذهان عمومی آنقدر کش‌دار می‎شود که هنوز هم که هنوز است، هیچ کسی به هیچ تعریفی از این ماجرا نرسیده است.

این‌ها را نمی‎توان قوانین واقعی کیفری گفت بلکه این‎ها عناوینی است که برای اذیت کردن مردم نوشته می‎شود و بر اساس آنها به این راحتی نمی‎شود مصداق مجرمانه بودن را پیدا و مجازات کرد. حالا شاید بگوییم پس باید چه کار کرد؟ راهش هیئت منصفه است اما نه هیئت منصفه‎ای که الان در ایران هست که هیئت منصفه نیست بلکه گروهی هستند که شاید نماینده قشر پنج درصدی جامعه هستند.  به اینکه نمی‎شود گفت هیئت منصفه.

هیئت منصفه یعنی وجدان جامعه از همه تیپ‌ها و گروه‌ها، اینها به صورت کاملاً تصادفی باید انتخاب بشوند و بدون هیچگونه تبعیضی البته قاعدتاً یک سری محدودیت‌ها را باید بپذیرند. مثلاً طرف ذینفع نباشد یا سابقه کیفری نداشته باشد. به عبارتی باید یک وجدان جمعی باشد که منصفانه بگوید این کاری که تو کردی از نظر ما یعنی از نظر انصاف جامعه، مجرمانه است که البته ما چنین چیزی فعلاً نداریم و تا رسیدن به این مرحله هم مقداری زمان طول می‎کشد.

عدم تناسب مجازات با اتهام موجب بی‎اعتباری سیاست کیفری می‎شود

البته در این لایحه نکته بسیار مهم دیگری هم وجود داشت و آن عدم تناسب مجازات با جرم است. ما در جامعه جرایم بسیار وحشتناک داریم؛ مانند قتل عمد که اگر قصاص نشود مثلاً به دلیل اینکه رضایت داده‎اند؛ طرف بلافاصله در فرصت کوتاهی مثلاً پس از  دو سه سال آزاد می‎شود. در برابر این مجازات می‎بینیم در این لایحه برای نوشتن یک مطلب چنین مجازات‌های شدیدی را تعیین کردند. این باورنکردنی است.

خود این موارد نوعی بی‌اعتباری به وجود می‎آورد. ببینید کسی که خلاف می‎کند و زندان می‎رود جامعه هم باید او را طرد کند اما نباید به نحوی با این فرد برخورد شود و مجازات شود که محبوبیت پیدا کند. این از جمله موضوعاتی است که حکومت ایران در سیاست کیفری‎اش اصلاً به آن توجه نکرده است. طرف به زندان می‎رود بسیار هم آدم محترمی تلقی می‎شود و به او احترام می‌گذارند. اما وقتی کسی دزدی می‎کند و به زندان می‎رود، در جامعه باید سرش را پایین بیندازد. حالا چگونه است کسی که حرفی را زده بعد مردم حتی ممکن است از او دفاع هم بکنند، او را  به این زندان‌های طولانی‌مدت بیندازید؟ ممکن است بگویید کف و سقفش خیلی متفاوت است خب اینکه نمی‎شود که سرنوشت آدم‎ها را اینگونه تعیین کنند.

این‎ها کمکی به عدالت و به سیاست کیفری نمی‎کند، این سیاست ارعاب می‎شود. بنابراین حالا که دولت پیگیر استرداد این لایحه است ما آمادگی داریم کمک کنیم تا به یک قانون جامعی که  به کاهش دروغ و خلاف‌گویی جامعه و نه فقط فضای مجازی کمک کند برسیم. باید به این توجه کنیم اصلاً نمی‎شود فضای مجازی را به عنوان یک جزیره از کل فضای واقعی و رسانه‌های رسمی و مسئولین و... جدا کرد.

* این گفتار سه‌شنبه شب هفتم مردادماه در گروه تلگرامی «گفت‌وشنود» ارائه شده است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
پربازدیدترین
آخرین اخبار