سیاست عقیم مواجهه با دروغگویی/گفتاری از عباس عبدی در ضرورت توجه به نحوه مقابله با دروغ و آنچه به عنوان لایحه «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» مطرح شد
شما مگر میتوانید همه چیز فضای مجازی را پیگیری کنید، یقه آنان را بگیرید؟ چندتای آنها را انجام میدهید و بقیه را رها میکنید؟ بعد چه رخ میدهد؟ در بهترین حالت مردم احساس میکنند آن بقیهای که برخورد نشده حقیقت دارد

اولین موضوعی که میتوانم مطرح کنم این است که همه از وجود خبرهای دروغ در فضای مجازی ناراحت هستند. ممکن است هر کسی از یک بخشهایی ناراحت باشد ولی وقتی خوب توجه میکنیم آن بخشهایی که ما از آن ناراحت نمیشویم یا خدایی نکرده خوشحال میشویم فرقی با آن بخشهایی که ناراحت میشویم، ندارد و هردو، دو روی یک سکه هستند.
بنابراین ابراز تاسف و ناراحتی میکنیم که چرا این خبرها پخش میشود. چرا عدهای آن را باور میکنند یا حتی از این بالاتر وقتی خودمان هم باورمان بشود و از این پشیمان شویم که چرا آن را باور کردیم؟ در نتیجه میخواهم به این اشاره کنم که این یک پدیده عمومی برای همه است و اینگونه نیست که عدهای بگویند هیچ مشکلی نیست و خیلی هم خوب است و راضی باشند و بگویند که مبارزه با خلافگویی و دروغگویی در فضای مجازی بیخود است؛ و ضرورتی ندارد. البته این یک وجه فضای مجازی است و وجه دیگر آن اخباری است که بسیار خوب است و حقیقت را منعکس میکند، حتی به شکلی جلوی دروغهای فضای واقعی را میگیرد یا دروغها را آشکار و به عبارتی دست دروغگوها را رو میکند.
اطلاعات خیلی مفصل و ارزشمندی در فضای مجازی است. خوب که نگاه کنیم فضای مجازی نقش آگاهیبخشی و آموزنده و نظارتی عمیقی دارد و جلوی افزایش بیش از این فساد را هم گرفته است. در مقایسه میان این دو وجه فضای مجازی؛ قطعاً کفه به سمت بخش دوم سنگینی میکند یعنی نقاط و ارزشهای مثبت فضای مجازی به مراتب بیشتر از بخشهای منفی آن است اما این دلیل نمیشود ما در برابر بخشهای منفی آن سکوت کنیم یا اقدامی انجام ندهیم و البته دلیل هم نمیشود که هر نوع اقدامی انجام دهیم.
چون چهبسا اقداماتی که انجام میدهیم نتیجه معکوس بدهد مانند اینکه فردی تصادف کرده و روی زمین افتاده، همه دنبال این هستیم که جلوی خونریزی او را بگیریم، و درمان کنیم یا به بیمارستان برسانیم اما اینها کار هر کسی نیست، ممکن است تکان دادن بیمار موجب قطع نخاع او شود یا عفونتش را تشدید کند. پس باید دنبال آن باشیم که چگونه میتوان آن هدف مفید را انجام داد. درباره موضوع فضای مجازی هم سوال این است آیا مجازات و قوانین کیفری راهحل است؟ پاسخ من این است که بعد از ده تا راهحل دیگر یعنی در ضعیفترین حلقه راهحل قرار دارد و در ادامه آن را توضیح خواهم داد.
دروغ اصلی رواج آن در سطح ساختار رسمی است
واقعیت این است که جامعه ما از حیث دروغگویی بسیار وضعیت بد و تاسفباری دارد. تجربه خودم در این زمینه که بسیار عجیب و باورنکردنی است. حتی در سیستم اداری شاهد هستیم که گفته میشود دروغ بگو تا کار خودت راه بیفتد و مدیریت آنجا چنین چیزی را میخواهد و وقتی میگویی من این کار را نمیکنم، تعجب میکنند که چرا این کار را نمیکنی؟ درحالیکه دروغ به نفعات هست.
بخاطر اینکه دروغ رایجترین سکه در ایران است. یادتان هست وقتی ماجرای کلینتون و مونیکا اتفاق افتاد مشکل کلینتون این نبود که چرا با مونیکا آن رابطه را داشته است بلکه مشکل این بود که چرا دروغ گفته است؟ و مسئله این بود. مسئله مردم این است که رئیسجمهورشان نباید دروغ بگوید اگر دروغ بگوید دیگر اعتبار و اعتمادی به او نیست. پس مسئله اصلی در یک جامعه دروغ است که در ایران سکه رایج است و این اصلاً ربطی به فضای مجازی ندارد. «الناس علی دین ملوکهم» مردم به دین پادشاهان و حکامشان هستند وقتی آنها به راحتی دروغ بگویند مردم نیز همین گونه میشوند. شخصاً همیشه به بچههایم میگویم هر کاری میخواهید بکنید اما دروغ نگویید. چون اطمینان از بین میرود و رابطه کلاً منتفی میشود اما در جامعه ایران بسیار دیدیم که چقدر در جلسات راحت دروغ میگویند و بقیه هم میخندند انگار آن شخص کار خوبی انجام میدهد.
دروغ هم فرق نمیکند علیه چه کسی و چه زمانی گفته شود. تجربه شخصی خودم در زندان واقعاً تاسفآور بود. وقتی میدیدم مقامی قضایی به راحتی خلاف واقع میگفت، هاج و واج میماندم. یک بار در جلوی هیئتی که برای رسیدگی به زندان آمده بودند،گفتم: «او دروغگو است.» اتهام سنگینی بود اما انگار اتهام مهمی برایش نبود و بیتفاوت از آن گذشت. این رایج بودن دروغگویی در جامعه ایران ربطی به فضای مجازی ندارد و آنچه در فضای مجازی گفته میشود کوچکترین دروغها، بیاهمیتترینها و حتی شاید سادهترینهای آن باشد گرچه باعث تاسف است.
بنابراین مسئله اصلی دروغ و خلافگویی را ابتدا باید در ساختار جستوجو کرد که چرا آنجا چنین سخن گفته میشود؟ مثلاً من چندی پیش فایل تصویری از تلویزیون دیدم که آقایی مدعی میشود 30 خلبان اسرائیلی را در جنگ زدهایم یا جنگندهای را زدیم و خلبان زن آن را بازداشت کردیم. چگونه چنین سخنانی گفته میشود؟ اصلاً باورپذیر نیست و البته اینها موارد بسیار ساده آن است برخی دروغ علیه مخالفان را عین ثواب میدانند ولی نمیدانند که این ماجرا حدیقف ندارد و واقعیت این است که دروغ در سطح کلان رواج دارد و بازتاب آن نیز در رسانه است.
امتناع مبارزه مستقیم با دروغ در غیاب بسته بودن راه دسترسی به حقیقت
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا میشود با دروغ مبارزه کرد؟ هیچ راهی وجود ندارد که بشود بهطور مستقیم فقط با دروغ مبارزه کرد. تنها راهی که وجود دارد این است که دسترسی به حقیقت و اطلاعات آسان باشد و پاسخگویی و شفافیت وجود داشته باشد. رسانههای مستقل وجود داشته باشند که حقیقت را تا آنجا که میدانند و میبینند منعکس کنند.
سرجمع اینهاست که حقیقت را نشان میدهد، و دروغگو را رسوا میکند. اعتماد به حکومت باید بالا باشد. شما فرض کنید که یک جامعهای باشد که همه مسئولانش راستگو هستند و مردم هم اعتقاد به راستگویی آنها دارند؛ در چنین شرایطی اگر روزی کسی دروغ بگوید و اینها آن را تکذیب کنند مردم حرفشان را باور میکنند. اساساً اگر رسانه رسمی موردی را تکذیب میکند باید مردم آن تکذیب را باور کنند نه به خاطر اینکه آن رسانه رسمی زور دارد بلکه به خاطر اعتبارش. یعنی رسانه رسمی باید اعتبار داشته باشد. در ایران معکوس برداشت میشود.
هنگامی که مسئولان یا مقامات قضایی حرفی میزنند همه باید باور کنند این حقیقت است. نه اینکه بگویند حقیقت نیست. متأسفانه در رسانههای رسمی ما اخبار دروغ گفته میشود، و قلب واقعیت رخ میدهد و تن به راستیآزمایی هم نمیدهند کسی هم کاری با آنان ندارد و فکر میکنند حق هم دارند که اینگونه رفتار کنند اما توجه نمیکنند که برای مخاطب این دستگاه و رسانه اعتباری ندارد، آن را حقیقتجو نمیدانند. بنابراین وقتی چهارتا حقیقت هم میگویند کسی آنها را باور نمیکند. قضیه چوپان دروغگو همین است. یا مثلاً سخنان برخی مسئولان کشور، این همه سخنان عجیب و غریب گفتهاند که تایید یا محقق نشده است اما بازهم انتظار دارند حرف آنها را باور کنیم. در بخش قضایی وقتی دادگاهها علنی و شفاف نیست چرا باید مردم باور کنند.
درباره پرونده قتل عمد معمولاً رسیدگی شفاف است و حکمی هم داده میشود و در نهایت هم معمولاً مردم از آن حمایت میکنند اما درباره سایر دادگاهها وکالت و شفافیت و پاسخگویی کمتر است. اینجا سوال پیش میآید که در چنین وضعی چرا باید مردم حکمی را قبول کنند و یا چرا باید حکم دادگاه در همه موضوعات فصلالخطاب دانسته شود؟ بنابراین شرط لازم برای مبارزه با دروغ در درجه اول که بیش از 90 تا 95 درصد خلافگوییها را میتواند جبران کند، دادرسی عادلانه و مستقل، دادگاههای شفاف، پاسخگویی مسئولان، رسانه مستقل و آزاد است.
همه اینها اگر باشد دیگر جایی برای خلافگویی فضای مجازی نمیماند. فرض کنید اینها نباشد، چه اتفاقی میافتد؟ شما مگر میتوانید همه چیز فضای مجازی را پیگیری کنید، یقه آنان را بگیرید؟ چندتای آنها را انجام میدهید و بقیه را رها میکنید؟ بعد چه رخ میدهد؟ در بهترین حالت مردم احساس میکنند آن بقیهای که برخورد نشده حقیقت دارد. درحالیکه ممکن است آنها هم خلاف واقع باشند. پس باید مردم را به حقیقت نزدیک کرد و راهی را نشان داد که مردم به حقیقت بپیوندند نه اینکه ثابت کنند چه چیزهایی دروغ است. ما باید راه اثبات حقیقت را باز کنیم.
البته راست و حقیقت هم صفر و صدی نیست. ماجرا از این قرار است که گزارشهای مختلفی از زوایای مختلف یک ماجرا میآید و سر جمع مردم به حقیقت آن میرسند. پس برای اثبات اینکه چیزی دروغ است، شما باید بتوانید حقیقت آن را ثابت کنید. وگرنه اگر نتوانید حقیقتش را ثابت کنید چگونه میتوانید بگویید چیزی دروغ است؟ لازمه چنین اتفاقی در دسترس بودن آن زمینهها و نهادهایی است که به آن اشاره کردم و مردم با شفافیت و پاسخگویی و دسترسی به اطلاعات بتوانند حقیقت را دریابند.
فضای مجازی خارج از حوزه قضایی است
مقابله با دروغ در فضای مجازی بسیار مشکلتر از فضای واقعی است. اینکه امر مبارزه با دروغ را امر کیفری میکنیم و به آن ماهیت کیفری میدهیم، اولین مسئلهاش دسترسی به مجرمین است. فضای مجازی ویژگیاش این است که میتواند خارج از حوزه قضایی باشد. همه خیلی ساده میتوانند دسترسی به فضای مجازی داشته باشند درحالیکه آن فرد در ایران نیست و پاسخگو نیست مگر اینکه شما بخواهید بروید با همه کشورها توافقنامه امضا کنید که بتوانید یکی یکی اینها را بگیرید. این هم مسئله را حل نمیکند زیرا فضای مجازی تاثیرات لحظهای دارد.
حالا شما بخواهید یکی را پیگیری کنید یک سال طول میکشد آیین دادرسی آن را اجرا کنید. وقتی که در داخل کشور نباشد که نمیتوانید این کار را انجام دهید. حتی این محدودیتهایی که در این لایحه است که مثلاً ۹۰ هزار تا فالوئر داشته باشد، این اصلاً مسئله فضای مجازی نیست؛ فضای مجازی اینگونه است که مثلاً شما در توئیتر با حساب کاربری که هزار تا فالوئر دارد میتوانی کل سیستم را به هم بزنی و برایت مشکلی به وجود نمیآید.
اساساً راه برخورد قضایی با فضای مجازی بسته است. خوب دقت کنید منظورم این نیست که به هیچ وجه نباید برخورد بشود ولی این شیوه یک جزء کوچکی از مبارزه با خلافگویی و دروغگویی است و بعد هم اینطور نیست که با تشدید مجازات بشود کاری انجام داد. چرا؟ چون ساختار حقیقتمحوری که پیشتر شرایطش را گفتم، اگر نباشد، به طور خودکار خلافگویی و دروغگویی را بازتولید میکند. در همین رابطه اگر بخواهم توضیح بدهم این است که در این موارد با دادرسی بیطرفانه مواجه نیستیم. میتوانم دهها مورد اخبار دروغی را ارائه کنم که رسانههای اصولگرا میگویند و همه هم خلاف است و به راحتی ثابت هم میشود و اصلاً معلوم هم نیست منبعش کجاست اما اصلاً کسی پیگیری نمیکند.
نمونه آن قضیه بالگرد مرحوم رئیسی و انواع و اقسام خبرهایی که گاهی علیه بیانیه و گزارشهای ستاد مشترک است. چگونه ممکن است علیه کارشناسی ستاد مشترک نیروهای مسلح در مهمترین موضوع خبر میزنید و هیچ اتفاقی هم نمیافتد هیچ احضاری هم صورت نمیگیرد. یا در مورد کرونا یا در مورد همین جنگ اخیر. چرا این همه خبر دروغ گفته میشود ولی مرجع دادرسی در برابر بسیاری از آنها بیتفاوت است اما کافی است یک نفر چیزی خلاف میل رسمی بگوید. آن فرد متهم به نقض حقیقت میشود و فوری با او برخورد میکنند. اینشیوهها بیش از آنکه دروغ را کم کند آنرا ترویج میکند چون این سیاستها مانع کشف حقیقت است. مانع کشف حقیقت شدن به منزله افزایش دروغ و خلافگویی است.
امتناع جلوگیری از دروغ و ضرورت تغییر رویکرد مجازات محور
نکته مهم دیگر این است که دروغ هم از جهاتی حقیقت است. حالا شاید تعجب کنید. فرض کنید مقام مسئولی حرفی را زده است. اینکه این حرف را زده که حقیقت است ولو اینکه حرفش دروغ باشد. من چه میدانم دروغ یا راست است؟ ما که هنگام نقل قول نمیتوانیم لزوماً تحقیق کنیم مگر اینکه دسترسی داشته باشیم. مثلاً فلان وزیر بگوید وضعیت سدهای ما اینگونه است. حالا میتواند دروغ باشد یا راست. وظیفه ما این است که آن را منتشر کنیم. کاری درباره آن نمیشود انجام داد. اگر دروغ باشد یقه چه کسی را باید گرفت؟ یقه گوینده یا یقه منتشرکننده؟ یک وزیر حرفی میزند. فرد دیگری باید برود تایید یا نقضش را بگوید و ردش کند و اعتبار آن را از بین ببرد و طرف باید از خودش دفاع کند و بگوید درست است.
قرار نیست که همه حرفها حقیقت باشد. مگر شدنی است؟ حقیقت از دل همین رد و نقضها به دست میآید. به خودی خود که چیزی نیست. یک دادگاه وقتی که میخواهد حکمی بدهد تا مردم آن را بپذیرند، کلی مراحل طولانی طی میکند و زمان میبرد. چگونه ممکن است رسانه این کار را در عرض چند لحظه و چند دقیقه انجام بدهد؟ بنابراین فرایند تولید خبر، بازتاب خبر، نشر خبر به گونهای است که اصلاً امکان ندارد بتوان از طریق مجازات و یا این نوع فرایندها جلوی دروغ را گرفت. این همه مقامات خارجی حرفهای دروغ میزنند مقامات خودمان هم دروغ میگویند مگر میتوانید شما اینها را بازتاب ندهید. این حقیقت است که این افراد چنین سخنانی ولو معلوم شود دروغ بوده را گفتهاند.
بنابراین اساساً باید رویکرد را متفاوت کرد. اینکه میشود با جرمانگاری و مجازات مسائل را حل کرد مخدوش و غلط است. متاسفانه ساختار دنبال این نیست که حقیقت را کشف کند چون کشف حقیقت هم برای من و هم برای دولت یکسان است و فرقی نمیکند. اما اینجا میبینیم که عدم توازنی وجود دارد و گویی که خودشان را ملتزم میدانند به آنچه که خودشان حقیقت میدانند و اینکه کسی خلاف آن را نگوید و انحصار حقیقت را برای خودشان میدانند. حالا حقیقت هم از نظر خودشان یک نوع روایتسازی است. بعد شما به لحاظ شرعی هم دچار مشکل میشوید.
برای چه من باید به روایت رسمی ملتزم شوم و اصلاً روایت رسمی چیست؟ چیزی که هر لحظه در حال تغییر است؟ ما که نمیدانیم حقیقت مورد نظر آنان چیست؟ اگر خلاف آن بگوییم مجازات میشویم و این مصداق قبح عقاب بلابیان است. ما که نمیتوانیم مردم را مجبور به رعایت چیزی کنیم که نمیدانند نقض آن چیز جرم و عملی مجرمانه است. به همین دلیل است که کلاً ساختار قضایی و ساختار مجازاتمحور ایران جوابگوی حل این مسئله نیست.
ساختار کیفری باید به گونهای باشد که هنگامی که یک نفر محکوم شد قاطبه مردم بپذیرند که این حکم فصلالخطاب و حقیقت است و او را گناهکار بدانند. برای تحقق این هدف هم باید قانون عادلانه باشد و هم نحوه دادرسی عادلانه و شفاف باشد و هم مجازات تعیین شده متناسب با جرم و عادلانه باشد. اگر یکی از این سه پایه وجود نداشته باشد حقیقت این وسط قربانی میشود.
عقیم بودن سیاست کیفری در مواجهه با دروغگویی و خلافگویی
از جهت دیگر مبارزه کیفری با این نوع ادعاها و اخبار امتناع دارد. شما وقتی که نتوانید به حقیقت برسید و آن را بیان کنید، به سمت شیوههایی میروید که ممکن است دروغ بگویید. مثلاً فسادی رخ داده است. این را همه میدانیم اما ما چه میدانیم جزئیاتش چه بوده است. وقتی که دسترسی به اطلاعات نباشد، رسانه و روزنامهنگار نتوانند آزادانه حقیقت را کشف کنند، فساد را به همه نسبت میدهد و راه بیانش را هم برای گفتن پیدا میکند. یعنی فکر نکنید که قانون را نمیشود دور زد. اگر نتواند این کار را بکند چه میشود؟ فساد به همه تعمیم داده میشود.
یکی از شگردهایی که در روزنامهنگاری و نویسندگی هست این است که در چنین شرایطی به جای اینکه بگویند فلان آقا دزدی کرده این فلان را مجهول میکنند. یقین وجود دارد که چنین دزدیای شده اما به جای اینکه گفته شود فلانی دزدی کرده، میگوید یکی در این جمع دزدی کرده است. درست هم هست اما هرکسی میتواند به هر که بخواهد آن را ارتباط بدهد و او را متهم کند.
بنابراین فکر نکنید که اگر این چنین قانونهایی وضع شود، جلوی دیگران گرفته میشود. راههای بسیار زیادی وجود دارد برای دور زدن قانون. تنها راه برای جلوگیری از خلافگویی و دروغگویی این است که شفافیت و حقیقتمحوری را بپذیریم و بگوییم هر کسی حق دارد هر حقیقتی را میخواهد بیان کند و تمام راهها برای دسترسی او به تمام حقیقت وجود دارد و امن است. فراموش نکنیم حقیقتگویی باید سودآور باشد نه زیانآور و دروغگویی باید هزینهآور باشد و نه سودآور. این دو تا با هم هستند. شما اگر حقیقتگویی را پرهزینه کنید به طور عادی دروغگویی را کمهزینه و سودآور خواهید کرد. این هم یک دلیل دیگر برای این است که سیاست کیفری برای مواجهه با دروغگویی سیاست عقیمی است.
امتناع رسیدگی از حیث تعریف دقیق عمل مجرمانه
دلیل دیگر عقیم بودن سیاست کیفری برای مواجهه با دروغگویی این است که در ایران در قوانین کیفری اسلامی که نگاه کنیم تقریباً همه با تعاریف دقیق همراه هستند. حتی زنا را اینطوری تعریف میکنند که باید رابطه نزدیکی به گونهای باشد و دیده باشد که انگار مثلاً یک قلم در یک دوات فرو رفته است. اینقدر با دقت این موارد تعریف میشود؛ و این درست هم هست.
یک منطقی در اینجا وجود دارد، گفته میشود اگر شما کسی را مجازات نکنید و اشتباه کنید خیلی بهتر از این است که کسی را به اشتباه مجازات کنید. این ذهنیت غلط در جامعه ما شکل گرفته است که در حقوق عمومی میتوانیم هر کاری بکنیم. این ذهنیت اساساً درست نیست؛ به همین دلیل است که قوانین ایران دربخش اعظم قوانین جزایی ویژگیهای یک قانون را ندارد؛ البته قوانین اسلامی آن این ویژگیها را دارد و با دقت هرچه تمامتر ابعاد یک عمل مجرمانه تعیین شده است و در فقه این هست اما در قوانین جزایی ما آنجایی که به تعزیرات میرسد اینها کشدار میشود.
نمونهاش همین «تشویش اذهان عمومی»، شما در همین لایحه جدید تعریفی که از امر خلاف نوشته است، بخشی از آن دروغ است یعنی دروغ هیچ مابهازایی در واقعیت ندارد. مثلاً گفتیم «الف»، «ب» را کشته در حالی که اصلاً «ب» کشته نشده یا اصلاً «الف» در محل قتل نبوده و جای دیگری بوده است. این خلاف مسلم و دروغ است اما شما ممکن است بگویی «الف»، «ب» را کشته است و «ب» واقعاً کشته شده باشد و «الف» هم در ماجرا بوده است. اما ممکن است که «الف» مستقیماً «ب» را نکشته باشد. کسی دیگر این کار را کرده و «الف» هم کمکش کرده است.
یا نه اساساً «الف» رفته بوده جلوگیری از دعوا بکند، طرف سوم زده «ب» را کشته ما به اشتباه داریم فکر میکنیم «الف» این را کشته است. اینها دیگر دروغ نیست اینها خلافگویی و به آن اشتباه گفته میشود و باید تصحیح شود مگر اینکه قصد و عمدی درآن وجود داشته باشد. حالا سوال سر این است که خلافگویی را به گونهای تعریف کردند که به حقیقتگویی ناقص هم گفته میشود. میگویند در دادگاههای انگلیس باید قسم بخوری که من حقیقت را میگویم، همه حقیقت را میگویم و چیزی غیر از حقیقت هم نمیگویم. این خیلی ماجرای پیچیدهایست.
حالا شما وقتی که بیایید خلافگویی را اینطوری تعریف کنی، نتیجه این میشود که همه حرفها خلافگویی میشود. همین الان مثلاً شما این صحبتهای من را برای کسی نقل کنید قاعدتاً بخشهایی از آن را میگویید و آنچه برای خودتان مهم است را میگویید. در حالی که ممکن است من دوست دارم بخشی که برای من مهم بوده است را بگویید و کار شما را خلافگویی بدانم. تعاریف این لایحه از خلافگویی آنقدر کشدار و غیرمنجز است که ناقض اصل بدیهی و عقلانی قبح عقاب بلابیان میشود؛ قبح عقاب بلابیان حتی شامل احکام خداوند هم میشود؛ چه برسد احکام بشر. با این تعریفی که کردند اساساً نمیتوانند مصداقی غیرمجرمانه را در رسانهها پیدا کنند. به عبارتی عین همین قوانینی که در تعزیرات داریم مانند تبلیغ علیه نظام، تشویش اذهان عمومی آنقدر کشدار میشود که هنوز هم که هنوز است، هیچ کسی به هیچ تعریفی از این ماجرا نرسیده است.
اینها را نمیتوان قوانین واقعی کیفری گفت بلکه اینها عناوینی است که برای اذیت کردن مردم نوشته میشود و بر اساس آنها به این راحتی نمیشود مصداق مجرمانه بودن را پیدا و مجازات کرد. حالا شاید بگوییم پس باید چه کار کرد؟ راهش هیئت منصفه است اما نه هیئت منصفهای که الان در ایران هست که هیئت منصفه نیست بلکه گروهی هستند که شاید نماینده قشر پنج درصدی جامعه هستند. به اینکه نمیشود گفت هیئت منصفه.
هیئت منصفه یعنی وجدان جامعه از همه تیپها و گروهها، اینها به صورت کاملاً تصادفی باید انتخاب بشوند و بدون هیچگونه تبعیضی البته قاعدتاً یک سری محدودیتها را باید بپذیرند. مثلاً طرف ذینفع نباشد یا سابقه کیفری نداشته باشد. به عبارتی باید یک وجدان جمعی باشد که منصفانه بگوید این کاری که تو کردی از نظر ما یعنی از نظر انصاف جامعه، مجرمانه است که البته ما چنین چیزی فعلاً نداریم و تا رسیدن به این مرحله هم مقداری زمان طول میکشد.
عدم تناسب مجازات با اتهام موجب بیاعتباری سیاست کیفری میشود
البته در این لایحه نکته بسیار مهم دیگری هم وجود داشت و آن عدم تناسب مجازات با جرم است. ما در جامعه جرایم بسیار وحشتناک داریم؛ مانند قتل عمد که اگر قصاص نشود مثلاً به دلیل اینکه رضایت دادهاند؛ طرف بلافاصله در فرصت کوتاهی مثلاً پس از دو سه سال آزاد میشود. در برابر این مجازات میبینیم در این لایحه برای نوشتن یک مطلب چنین مجازاتهای شدیدی را تعیین کردند. این باورنکردنی است.
خود این موارد نوعی بیاعتباری به وجود میآورد. ببینید کسی که خلاف میکند و زندان میرود جامعه هم باید او را طرد کند اما نباید به نحوی با این فرد برخورد شود و مجازات شود که محبوبیت پیدا کند. این از جمله موضوعاتی است که حکومت ایران در سیاست کیفریاش اصلاً به آن توجه نکرده است. طرف به زندان میرود بسیار هم آدم محترمی تلقی میشود و به او احترام میگذارند. اما وقتی کسی دزدی میکند و به زندان میرود، در جامعه باید سرش را پایین بیندازد. حالا چگونه است کسی که حرفی را زده بعد مردم حتی ممکن است از او دفاع هم بکنند، او را به این زندانهای طولانیمدت بیندازید؟ ممکن است بگویید کف و سقفش خیلی متفاوت است خب اینکه نمیشود که سرنوشت آدمها را اینگونه تعیین کنند.
اینها کمکی به عدالت و به سیاست کیفری نمیکند، این سیاست ارعاب میشود. بنابراین حالا که دولت پیگیر استرداد این لایحه است ما آمادگی داریم کمک کنیم تا به یک قانون جامعی که به کاهش دروغ و خلافگویی جامعه و نه فقط فضای مجازی کمک کند برسیم. باید به این توجه کنیم اصلاً نمیشود فضای مجازی را به عنوان یک جزیره از کل فضای واقعی و رسانههای رسمی و مسئولین و... جدا کرد.
* این گفتار سهشنبه شب هفتم مردادماه در گروه تلگرامی «گفتوشنود» ارائه شده است.