از روز همبستگی تاعصر خالصسازی
چهار سال از حضور چندمیلیونی مردم کشور در مراسم تشییع شهید قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران که شاید بتوان آن را «روز همبستگی» نامید میگذرد؛ مراسم تشییعی که در تحلیلهای سیاسی در همان برهه زمانی برخی آن را نمادی از سرمایه اجتماعی نظام عنوان کردند و حتی تا آنجا پیش رفتند که آن را تجدید بیعت مردم با انقلاب دانستند اما چندی نگذشت که انتخابات مجلس یازدهم برگزار شد و برخلاف انتظار همین تحلیلگران که حضور در انتخابات را به مهر تاییدی بر همسویی مردم تعبیر میکردند، با مشارکت حداقلی روبهرو شدند. اگرچه در همین ماههای منتهی به انتخابات مجلس یازدهم حوادث تلخی رخ داد. چنانچه در همان روز «انتقام سخت» هواپیمای اوکراینی ساقط شد و شیوه اعلام این حادثه تلخ و ناگوار و پس از آن ورود بیماری کرونا در کنار ردصلاحیتهای گسترده انتخاباتی نوعی دلزدگی و رخوت را به همراه آورد و احتمالاً بر مشارکت در انتخابات اثرگذاری داشت. پس از آن هم انتخابات ریاستجمهوری 1400 مؤید همان روند رفتاری مردم و بیانگیزگی از حضور در انتخابات شد. حال کمتر از دو ماه به انتخابات مجلس دوازدهم باقی است و حوادث متعددی از اعتراضات خیابانی در پی مرگ مهسا امینی، استمرار وضعیت بد معیشتی مردم و البته ردصلاحیتهای گسترده رخ داد است و این سوالات باقی است که آن جمعیت گستردهای که آن روز در تشییع پیکر شهید قاسم سلیمانی حضور داشتند و به خیابان آمدند، کجا هستند؟ آیا آن موج حمایتی بار دیگر شکل خواهد گرفت؟ چقدر یکدستسازی حاکمیت در از دست رفتن سرمایههایی که خود حاکمیت از آن بهرهمند است، تاثیرگذار خواهد بود؟ به عبارتی در «عصر خالصسازی» چه بر سر این سرمایه اجتماعی آمد. در پاسخ به این پرسشها، هممیهن نظرسنجیای از برخی چهرههای سیاسی از جمله حشمتالله فلاحتپیشه، رئیس کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی در مجلس، سیدمحمود میرلوحی، عضو حزب اتحاد ملت و فعال سیاسی اصلاحطلب و ناصر ایمانی، فعال سیاسی اصولگرا داشته است که در ادامه میخوانید:
۱. در مراسم تشییع پیکر شهید قاسم سلیمانی، جمعیت بسیار زیادی از طیفهای مختلف سیاسی و فرهنگی به خیابانها آمدند و این رخداد بهعنوان مصداقی از سرمایه اجتماعی و حمایت مردمی برداشت شد. با گذشت 4 سال از آن حادثه و تشییع، به نظر شما وضعیت این سرمایه اجتماعی که در آن زمان شکل گرفت، چگونه است؟
حشمتالله فلاحتپیشه: من معتقدم درباره سرمایه اجتماعی تشییع پیکر شهید قاسم سلیمانی باید دو مقوله را از هم جدا کرد، یک مقوله سرمایه خاص ایشان است که بهعنوان سرداری که اسم او در تاریخ جنگهای ایرانزمین پایدار خواهد بود و بهعنوان کسی که یکی از بزرگترین انحرافهای سیاسی-عقیدتی در دنیای اسلام و یکی از بزرگترین تهدیدهای امنیت ملی ایران را از بین برد، اسم او همواره بهعنوان یک سردار فاتح در تاریخ ایران ثبت خواهد شد. اما مقوله دیگری داریم که عبارت است از سوءاستفاده از نام و جایگاه قاسم سلیمانی. معتقدم آن چیزی که به جایگاه شهید سلیمانی هم ضربه زد، سوءاستفادههایی بود که از اسم ایشان صورت گرفت. کسانی که در هر حوزهای نتوانسته بودند به وظیفه مدیریتی خود عمل کنند، در پشت سرمایه اجتماعی شهید قاسم سلیمانی پینهان شدند. این چیزی که الان میبینید، برای مثال شاید خیلیها سرمایه اجتماعی روزهای تشییع در ایران را با مراسمهای خلوتشده امروز مقایسه کنند، این یک مقایسه عادلانه نیست. شهید سلیمانی برای همیشه آن سردار فاتح باقی خواهد ماند و ایرانیهایی که دل در گرو ایران دارند، دوستدار او باقی خواهند ماند. اما ارزشها و سرمایه اجتماعی نیز همچون بسیاری ارزشهای دیگر مورد سوءاستفاده فرصتطلبان قرار گرفت. برای مثال جایگاه او بسیار بالاتر از عکسی است که دیپلماتهای وزارت خارجه از دیوار سفارت کندند یا تندیسی است که بازی سپاهان را لغو کرد و باعث شد بخشی از مردم و بهویژه محرومیت و کسر امتیاز این تیم را در لوای سوءاستفاده از نام شهید سلیمانی ببینند. کاهش دادن جایگاه شهید سلیمانی از قهرمان فاتح بیابانهای شام به یک تندیس در یک ورزشگاه حاصل کار فرصتطلبان بود. طرفداران وهابی داعش که در میدان شکست خورده بودند این انتقام را در AFC گرفتند چراکه سالهای سال است که میدان عمل آنها در AFC و در واقع در جایی است که محل حاکمیت پول است. عربستانیها در آنجا جایگاه دارند و کسانی که در دفاع از داعش شکست خورده بودند، میبینیم که از عکس شهید سلیمانی انتقام میگیرند. اگر من جای خانواده شهید سلیمانی بودم وارد این ماجرا میشدم و از سوءاستفاده فرصتطلبان از این جایگاه جلوگیری میکردم. چنین سوءاستفادههایی مردم را در مقابل شهید سلیمانی قرار میدهد و این چیزی است که در درجه اول خانواده شهید سلیمانی نباید اجازه آن را بدهد.
سیدمحمود میرلوحی: آن اقدام شرارتآمیز حکومت و دولت ترامپ قلب همه را جریحهدار کرد. ترامپ یک فرمانده نظامی را درحالیکه میهمان کشور عراق بود، ترور کرد و همه ملت ایران را از این اقدام جنایتکارانه عصبانی و خشمگین کرد و همه به مراسم تشییع آمدند. طبیعتاً خود آقای سلیمانی هم بهعنوان یک فرمانده نظامی جزو کسانی بود که در عین نظامی بودن، اما براساس نقلقول افرادی که با او در ارتباط بودند از جمله آقای ظریف و امینزاده، دیدگاههای تقریباً معتدلی داشت و چون هم خود او مورد احترام بود و هم اقدام جنایتکارانه آمریکا ناپسند بود، مراسم بینظیری برپا شد اما مسئولان نتوانستند قدردان آن سیل جمعیت باشند. یکی از مشکلات و مسائلی که داریم این است که وقتی جمعیتی از مردم در مناسبتها حضور پیدا میکنند، نهادهای قدرت در مصرف و ترجمه دچار خودشیفتگی میشوند و میگویند این مردم بهخاطر ما آمدند و اقداماتی پس از آن رخ میدهد که به نظر میرسد حاکمیت نهتنها آن سرمایهها را حفظ نمیکند، بلکه کاری میکند که مشارکت را در دفعات بعدی هم کاهش دهد. در مجموع این نهادهای قدرت در مصرف ذخایر دینی، ملی، سرمایههای ملی درست و کارشناسانه عمل نمیکنند و طبیعتاً جمعیت ریزش پیدا میکند.
ناصر ایمانی: بخشی از آن سرمایه اجتماعی در واقع متعلق به خود حاج قاسم سلیمانی بود. یعنی الزاماً نمیتوانیم بگوییم آن سرمایهای که به میدان آمد، برای تایید چیزی بود. حاج قاسم سلیمانی یک قهرمان ملی بود که بهطرز فجیع و ناجوانمردانهای به شهادت رسید و مردم و عواطف آنها را تحریک کرد که این هم به دلیل شخصیت حاج قاسم و هم به دلیل نوع شهادت ایشان بود که موجب شد تا این سرمایه اجتماعی به میدان بیاید و همه اقشار مردم با هر نوع نگاه فکری و سیاسی، حضور داشته باشند. آیا میتوانیم همه کسانی که به مراسم آمدند را مصادره کنیم که همه الزاماً به تایید نظام یا دولت و غیره بودند؟ خیر، همه نبود. این موضوع متوقف بود بر اینکه یک قهرمان ملی وجود داشت و مردم این قهرمان ملی را که بسیار چهره مردمی هم داشت و برای حفظ امنیت کشور تلاش کرده بود و به آن شیوه به شهادت رسید را تقدیر کردند. چهبسا اگر همین امروز هم چنین واقعهای تکرار شود، تردید ندارم همان جمعیت و حتی شاید بیشتر به میدان بیاید. اما باید موارد را از همدیگر تفکیک کرد، بر فرض اینکه مردم در فلان مناسبت ملی به خیابان میآیند را تایید یک موضوع و یا برعکس تکذیب موضوعی در نظر بگیریم مسئله انحرافی است اما باز هم قابل تکرار است و الان هم اگر چنین واقعه مشابهی رخ دهد، ممکن است مردم به خیابانها بیایند. بنابراین این سرمایه اجتماعی وجود داشت و هنوز هم وجود دارد اما نباید آن را بهعنوان هیچ چیز دیگری به غیر از تقدیر از آن شخصیت ملی حساب کرد.
۲. بعد از آن حضور، تحلیلهای مختلفی شد؛ مبنی بر اینکه حضور مردم از سر انتقامخواهی و محبوبیت فردی قاسم سلیمانی به جای حمایت سیاسی بود. تحلیل شما از آن جمعیتی که به خیابانها آمدند چیست؟
حشمتالله فلاحتپیشه: معتقدم آن جمعیت، سرمایه اجتماعی سردار فاتح بود. سرداری که مواظب مرزهای امنیتی کشور بود. حتماً باید به عراق و سوریه سفر کنید و بعد دستاوردهای شهید سلیمانی را ببینید. در آن زمان طبق راهبرد امنیتی جمهوری اسلامی اگر تهدیدی به ۴۰ کیلومتری مرزهای کشور برسد، ایران موظف به مقابله نظامی با این تهدید است. در آن زمان داعش به چهل کیلومتری مرز ایران رسیده بود و از آن زمان بود که اولین شکستها برای داعش توسط شهید سلیمانی و یارانش و البته تمام نیروهای نظامی و بسیج و سپاه ایران رقم خورد. اولین هواپیماها و جنگندههایی که مواضع داعش را بمباران کردند، از ارتش ایران بود و شهید سلیمانی هم در ادامه جنگ سپاه قدس را سامان داد و در سراسر دنیای اسلام گستراند و علیه این انحراف بزرگ منطقه و تهدید بزرگ امنیت ملی کشور وارد جنگ شد و در انتها جان خودش را هم فدا کرد. علت حمله آمریکا به شهید سلیمانی این بود که همواره شکلگیری گروههای افراطی منطقه در راستای سیاست امنیتی آمریکا بود و ترامپ هم رسماً اعلام کرد که اوباما داعش را به وجود آورده بود. در چنین شرایطی بهطور طبیعی تهدید داعش فراتر از یک تهدید مرزی بود و این بزرگترین تهدید بعد از جنگ تحمیلی توسط شهید سلیمانی از بین رفت. حامیان شهید سلیمانی از همه کسانی که در این راه شهید شده بودند قدردانی کردند و نمونه آن را در تشییع پیکر شهید حججی دیدیم. این چیزی است که در تاریخ باقی خواهد ماند، همچون سرداران فاتح جنگهای بزرگ در غرب کشور. اما دو دسته افراد به شهید سلیمانی و سرمایه اجتماعی او ظلم کردند؛ دسته اول کسانی بودند که از سلیمانی شکست خورده بودند که در رأس آن آمریکا و جریان افراطیگری وهابی و سلفی و البته برخی از رسانههای معاندی که منتظر آشوب در ایران بودند. دسته دوم کسانی بودند که در حوزه مدیریت خود ضعیف عمل کرده بودند اما در هر جایی پشت شهید سلیمانی پنهان شده بودند، اینها کسانی هستند که پیش از این ارزشهای دیگر انقلاب را هم تضعیف کرده بودند، کسانی که به اسم عدالت آمدند و ناعدالتی کردند، کسانی که به اسم خدمت آمدند و دچار فساد اقتصادی شدند، کسانی که با اسم راستگویی آمدند و کماکان دروغ میگویند و همه اینها ارزشهایی بود که توسط فرصتطلبان سیاسی تضعیف شد. اینها کسانی بودند که سرمایه اجتماعی سلیمانی را به نفع خود مصادره کردند و این موضوع باعث شد که گروه اول تا حدی به دستاوردهای خود خوشبین شوند.
سیدمحمود میرلوحی: ملت ایران در مقابله با اقدامات خارجی متحد میشود و در گذشته هم بهویژه در رخداد انقلاب اسلامی و پس از آن، همواره گفته شده که ضداستبداد است. آقای سلیمانی با نیروهای مختلف سیاسی در رفت آمد بود و بعدها درباره مواضع او نیز شنیده شد که با تندرویها موافق نبوده است و در سخنان خود اعلام میکرد که با خالصسازی و محدود کردن مخالف است. در مجموع عوامل مختلفی بوده، هم عوامل سیاسی و شخصیت خود او و هم اقدامی که آن جنایتکار کرد. ما در دورهای بودیم که بر سر برجام تفاهمهایی کرده بودیم و ترامپ برجام را ملغی کرد و جنایتهای عجیبی انجام داد و در مجموع عوامل داخلی و خارجی و سیاسی دست به دست هم داد و آن جمعیت به صحنه آمد.
ناصر ایمانی: عمدتاً بر شخصیت حاج قاسم سلیمانی و فداکاریهایی که برای کشور کرد، تاکید میکنم. او شخصیت همهجانبهای داشت، بسیار باهوش بود، شجاع، دلاور و مردمی بود و به بحثهای سیاسی و جناحی وارد نمیشد و به تعبیری انسان فراجناحی بود. مردم را دوست داشت و در منطقه بسیار تاثیرگذار بود. مجموعه این عوامل فاکتورهای اصلی بود که مردم پس از آن ترور به میدان آمدند.
۳. در فاصله اندکی پس از این حادثه انتخابات مجلس یازدهم برگزار شد که در آن مشارکت پایینی رقم خورد. نظرتان درباره آن کاهش مشارکت چیست و چقدر حوادثی مانند سقوط هواپیمای اوکراینی و اعلام اتفاقی که منجر به این سقوط شد، ردصلاحیتهای انتخابات و نظارت استصوابی و در نهایت کرونا و تکذیبهایی که برای اعلام ورود به ایران صورت گرفت را در این تغییر تاثیرگذار میدانید؟
حشمتالله فلاحتپیشه: من با مثال توضیح میدهم؛ همین حالا نمایندهای را در مجلس داریم که با دروغ از سرمایه اجتماعی شهید سلیمانی استفاده کرد و وارد مجلس شد. در سخنرانی خود گفت در ضمیمه برجام اسم سی و چند سردار سپاه به آمریکا داده شده است و آنها قربانی شدهاند و نفر هفتم شهید سلیمانی است! چنین افرادی هستند که سرمایههای عظیم سیاسی و اجتماعی کشور را تضعیف میکنند و لذا دیدیم که این سرمایه مورد سوءاستفاده فرصتطلبان قرار گرفت و چنین موضوعی به جایگاه ارزنده این ارزشها در کشور آسیب میزند. در جامعه ایران از ابتدای انقلاب تاکنون رابطهای بین جایگاه ارزشهای انقلابی و ایرانی در مقابل فرصتطلبی سیاسی را میبینیم. چه بسیار افراد فرصتطلب سیاسی که برای تطهیر خود و رساندن خود به مقامها و منصبها پشت ارزشها پنهان شدند و تطهیر شدند اما ارزشها را تخریب کردند. در سمت دیگر میبینیم که برخی از نهادهای ارزشی و دینی در ایران نگاه هوشمندانهای به سیاستمداران فرصتطلب نداشتند که اسم این ارزشها و نهادها را میآوردند و از آنها سوءاستفاده میکردند. جمهوری اسلامی اگر بخواهد ارزشهای خود را دوباره احیا کند اول باید مانع از سوءاستفاده کسانی که از این ارزشها استفاده کردند، شود. از طرفی رفتارهای حضور مردم معنای خاص خود را دارد. معتقدم خیلی از کسانی که در سال ۹۸ و در سال ۱۴۰۱ در روزهای اعتراض حضور داشتند، کسانی بودند که در تشییع پیکر شهید سلیمانی هم شرکت کرده بودند. جای ارزشها برای آنها مهم است. فرصتطلبها کسانی بودند که افرادی را که در گروه ارزشهای ایرانی و اسلامی قرار دارند، به عنوان معاند تعریف میکنند و امکان هرگونه ارتباط و رابطه عقلانی و عاطفی نظام سیاسی با مردم را قطع کردند و هرچند معتقدم هرگونه آشوبسازی در کشور ظلم به مردم ایران و نظام است و آن را تایید نمیکنم اما خیلی از دغدغهها، واضح و آشکار و منطقی است. برای مثال در موضوع گرانی بنزین مردم شاهد خلاف واقعگویی برخی از سران قوا در ایران بودند و شاهد بودند مجلس هیچ نقشی در این موضوع نداشت و دور خورد و حتی نظرات کارشناسی هم دور خوردند و تصمیمی گرفته شد و کسانی که امضا کرده بودند حتی پای امضای خود هم نماندند. اینها واقعیتهایی است که باید به آن توجه کرد. متاسفانه در تحولات مختلف ایران معمولاً جریانات انتقادی و اعتراضی با اتهامات و توهینها مورد تخریب و تهدید و تنبیه قرار میگیرند و عوامل شکلگیری این انتقادها و اعتراضها باز هم به روندهای اشتباه و مدیریت ضعیف خود ادامه میدهند و این واقعیتی است که مردم جلوی چشم خود میبینند و ضعف روزافزون مسئولیتها در ایران، ضعف شفافیت و غارتگری فرصتطلبان را میبینند. فرصتطلبانی که اختلاسهای کلان آنها بخش مهمی از بودجه عمرانی یک سال کشور را از بین میبرد و مردم سوال میپرسند که چرا این اختلاسها صورت گرفت و چه مجازاتهایی صورت گرفته و آیا پولها به خزانه برگشتهاند و چرا پاسخ شفافی داده نمیشود؟ مجموعه این موضوعات است که باعث میشود تحولاتی شکل میگیرد و با الفاظ نخنما هرگونه اعتراض و انتقادی رد میشود و کسانی که مانع انتقاد در جامعه میشوند مسئول شکلگیری اعتراضات در کشور هستند.
سیدمحمود میرلوحی:جامعه همواره در قضایای مشابه، همدلی و همبستگی داشته است که نمونه آن را در مراسم تشییع پیکر آیتالله هاشمی دیدیم. اما به نظر حوادثی که بهویژه بعد از انتخابات ۹۶ رخ داد و ما شاهد آن حضور در انتخابات بودیم، اما پس از آن اعتراضات دیماه ۹۶، مرداد ۹۷ و مجدداً اعتراضات سال ۹۸ نشان داد که در کنار افزایش سرعت انتقال اطلاعات، سرعت تغییر نظرات مردم نیز افزایش پیدا کرده است. دیدیم که به آقای روحانی آن رای را دادند اما در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ شاهد بودیم که چه اتفاقاتی رخ داد. مقامات ما شیوههای مرسوم در دنیا از جمله نظرسنجی را انجام نمیدهند تا نظرات مردم را به روز بدانند؛ همچنین وقتی مطلع میشوند گاهی از روی تعمد آن مسائل و موضوعاتی را که به نفعشان نیست را نادیده میگیرند. در جریان اعتراضات سال گذشته شاهد بودیم که اعتراض مردم را اغتشاش اعلام کردند و راه گفتوگو باز نشد. در روزهای گذشته ۹ دی را داشتیم که هیچوقت درباره این حرف نزدند که آن ترکیب جمعیت در آن ۹ دی را چه کسانی تشکیل دادند و آیا کسانی که الان برای سالگرد ۹ دی به خیابان میآیند، همان ترکیب جمعیتی هستند؟ باید دیدگاه، نظر، رضایت، مخالفت و موافقت مردم دیده و شنیده شود و باید تعریف شود. مردم معترضاند و صدایشان شنیده نمیشود. مردم سوال دارند که چرا مشارکت حداکثری در انتخابات از دستور کار خارج شده است. اعتراض مردم نیز تقریباً میشود گفت تعلیق محال است و اصل ۲۷ قانون اساسی محلی از اعراب ندارد. رسانههای ما هم محدود هستند و نه امکان بروز دیدگاه کسانی که مخالف هستند و یا متفاوت فکر میکنند فراهم میشود و نه امکان بروز مخالفت. همانطور که ۹ دی مردم به خیابان میآیند و اعتراض خود را اعلام میکنند، باید درباره دیگر اعتراضات نیز فرصت داشته باشند. الان تقریباً میشود گفت تمامی دریچههای بروز نظر مردم و زمینه بروز بیان دیدگاههای مختلف، بسته شده است و تنها حرف عدهای خاص شنیده میشود و مخالفت دیگران نظر عدهای محدود و غربگرا فرض میشود.
ناصر ایمانی: من هیچکدام از فاکتورهایی را که فرمودید عامل اصلی در کاهش مشارکت مردم نمیدانم. به نظر من فاکتور اصلی در کاهش علاقه مردم برای شرکت در مناسبات و برای مثال انتخابات این است که آنها احساس میکنند نوعی ناکارآمدی در اداره کشور وجود دارد. یعنی مسئولان مختلف ناکارآمدی دارند و صلاحیت آنها شاید برای اداره کشور (نه اینکه اصلاً) کم باشد و نتیجه این میشود که اولاً با یک شرایط اقتصادی سخت مواجه شدند و ناامیدی و یا کمامیدی از آینده جاری شده و مجموعه این شرایط فاکتور اصلی است؛ نهتنها فاکتور که علاقه مردم برای مشارکت سیاسی کاهش پیدا کند. به تعبیر دیگر اگر تورم برفرض در حال حاضر ۱۵ درصد بود و برخی حرکاتی که دولت یا مجلس در اداره کشور میکنند که از نظر مردم قابل قبول نیست، وجود نداشت، به نظر من الان نگرانی از میزان مشارکت نداشتیم. البته مطالب دیگری هم مطرح است؛ برای مثال پس از حوادث سال گذشته، مردم پالسهایی را از مسئولان مختلف دولتی درخصوص برخی مسائل اجتماعی دریافت میکنند که این برای آنها قابلقبول نیست و همه این موارد منجر به کاهش مشارکت میشود. اما فاکتور اصلی همان است که مردم احساس میکنند کسانی که دارند حکومت میکنند با توجه به شرایط کشور، چندان صلاحیت اینکه بخواهند این مسئولیتها را برعهده داشته باشند، ندارند و نتیجه آن ناامیدی از آینده، تورم و دیگر مشکلاتی است که مردم این روزها احساس میکنند.
۴. چقدر تلاش برای یکدستسازی و خالصسازی در حکومت را، در از بین رفتن محبوبیت و موقعیت سرمایههای اجتماعی حکومت اثرگذار میدانید؟
حشمتالله فلاحتپیشه: در هیچ زمانی در این حد، قوای سهگانه به اندازه اکنون یکدست نبودند و یکی از بزرگترین پروندههای فساد ایران در همین زمانه شکل گرفت و متاسفانه هنوز اطلاعرسانی روشنی درباره این دست پروندهها صورت نگرفته است. معتقدم یکدستی همواره در معرض تبانی سیاسی است در صورتی که اصل اساسی در حکومت سیاسی وجود رقابت و نظارت سالم است. بهویژه که در ایران سازوکارهای نهادی برای پایان دادن به بنبستها هم وجود دارد. در نظام سیاسی ایران که برخی دستگاههای بنبستشکن وجود دارند، نظام نباید نگران تنوع رفتار و رقابت سیاسی باشد و به کسانی که دنبال یکدستی هستند اجازه دهد تا رقابت سیاسی را از بین ببرند. معتقدم بخشی از ضعف مشارکت انتخاباتی ناشی از تلاش کسانی است که بهدنبال یکدستی هستند و این یکدستی را تنها در صورتی قبول دارند که خودشان صاحب قدرت باشند..
سیدمحمود میرلوحی:دنیای امروز دنیای ارتباطات است و تنوع رسانههای مجازی دیگر اجازه نمیدهد که فکر کنید با یک جامعه بسته روبهرو هستید و فکر و ذکر و اندیشه مردم را میشود کنترل کرد. شواهد و نشانههای نارضایتی و ناامیدی در کشور کاملاً مشخص است. و این یکدستسازیها عواقب خود را نشان داده که نمونه آن را در مهاجرت نخبگان از کشور میبینیم. اما این موضوع فراموش شده که مقبولیت و محبوبیت زمانی به دست میآید که مردم راضی باشند و این موضوع الان از دست رفته است. با این موضوعات کشور لطمه دیده است درحالیکه اگر رقابت برقرار بود، مردم فرصت ابراز نظر خود را پیدا میکردند، چه در مجلس و چه در دیگر سمتها و اینها نارضایتی به وجود میآورد و همه سرمایههای اجتماعی نظام در چشم مردم یکسان دیده میشوند و از جایی فقط مخالفت خود را اعلام میکنند چراکه یک حکومت یکدست نخواسته که صدای آنها را بشنود. در صورتی که اگر این نظام میتوانست همه ظرفیتها، نخبگان، استعدادها، مخالفان و موافقان را در کنار همدیگر جمع کند، این امکان وجود داشت که با چالشهای بزرگی که جلوی راه کشور ما قرار دارد، مقابله کند. اگر دولت، دولت برآمده از اکثریت باشد و آرایی را داشته باشد که در سال ۷۶ رخ داد و در سال ۹۶ هم تکرار شد، قدرت مردمی در داخل و خارج به کمک میآید.
ناصر ایمانی: از تعبیر یکدستسازی استفاده نمیکنم. بحث من این است که کشور و بهویژه جایی مانند مجلس که مرکز مشورت است، باید علاقهها و سلایق گوناگون را در خود جای دهد تا یک نگاه واحد به مسائل و مشکلات کشور وجود نداشته باشد و از جنبههای مختلف به موضوعات پرداخته شود. در نتیجه هر زمانی که نوعی همسانسازی افکار برای اداره کشور داشته باشیم، دچار مشکل میشویم. این موضوع جدیدی هم نیست و در مجلس ششم نیز این اتفاق رخ داد. مجلس و دولت کاملاً همسو بودند و در آن زمان نیز ما این استدلال را داشتیم که تفکر یکسان در دولت و مجلس منجر به کاهش مشارکت افکار عمومی میشود و سنگاندازی به سمت نظام نیز بیشتر میشود. در نتیجه مسئولان مربوطه باید در امور مربوط به انتخابات، مقداری تسامح به خرج دهند و هیچ اتفاقی رخ نمیدهد اگر تنوع افکار و عقاید در مجلس وجود داشته باشد.