ایران و جهــان پس از جنگ اوکـراین
تشریح درک پیامدهای جنگ اوکراین بر سیاستگذاریهای کلان سیاست خارجی ایران
تشریح درک پیامدهای جنگ اوکراین بر سیاستگذاریهای کلان سیاست خارجی ایران
مجید محمدشریفی
استادیار گروه روابط بینالملل دانشگاه خوارزمی
بیتردید جنگ اوکراین نیز به مانند تمامی جنگهای پیشین در نظام بینالملل، با فرجامی به سرانجام خواهد رسید. با توجه به اینکه، این جنگ از مسیر مذاکره، پیروزی یا تسلیم شدن یکی از طرفهای درگیر پایان یابد، آنچه میتوان به طرح آن خطر کرد این است که جهان پس از جنگ اوکراین جهانی دیگر خواهد بود. تجربه این جنگ، چنانکه تاکنون در تمامی جنگهای پیشین نیز مشاهده شده است، پیامدهای درازدامنی در نظام بینالملل برجای خواهد گذاشت. پایان این جنگ مناسبات قدرتهای بزرگی همچون آمریکا و چین، اتحادیه اروپا و روسیه را دستخوش دگرگونی عمیقی خواهد کرد. این جنگ قدرتهای میانه را نیز به بازاندیشی در استراتژیهایشان وامیدارد. کوشش برای ایضاح منطق نظام بینالملل و مناسبات قدرتهای بزرگ پس از این جنگ، تحقیقی از سر نیاز و اضطرار است، چراکه هرگونه سوءبرداشتی از پیامدهای این جنگ میتواند اثراتی سترگ بر سایر کشورها داشته باشد.
با التفات بدین واقعیت که به هر طریق و با اتکاء به هر دلیل نااستواری، جمهوری اسلامی ایران نیز به مشارکت در جنگ اوکراین و کمک نظامی به روسیه متهم شده است، آگاهی از ماهیت مناسبات قدرتهای جهانی پس از پایان جنگ برای ایران و ایرانیان حیاتی به نظر میرسد. آرایش نیروها در آوردگاه جهانی و دگرگونی بنیادین سرشت زمانه پس از این جنگ، بیتردید منافع و اولویتهای ایران را تحت تأثیر قرار خواهد داد؛ بدینسبب جای آن دارد که به جای اتکاء بر شنیدههایی نادقیق و بنیان نهادن سیاستها بر نظراتی لرزان و سست که جز هدایت مناسبات آینده ایران به سراب اوهام و گمراهی و تحمیل زیانهای جبرانناپذیر بر زیست ایرانیان، فرجامی دیگر ندارد، با تأملی استوار بر دانش عقلانی، مسیر پیشرو ترسیم و استراتژی دقیق برای چگونگی تعامل با سایر قدرتها پس از جنگ تنظیم شود. این امر بیش از همه نیازمند عرضه وصفی دقیق از پویاییهای حاکم بر روابط طرفهای درگیر و استراتژی کلان آنها در تنظیم روابط پس از پایان جنگ است. از آنجاییکه پرداختن به تمامی وجوه نظام بینالملل پساجنگ اوکراین نیازمند تمهید و تفصیل بیشتر در قالب نوشتهای مبسوطتر است، بر آنیم تا با التفات به ضرورت موضوع و تنها از باب طرح بحث، مهمترین اثرات پایان جنگ اوکراین بر مناسبات قدرتهای جهانی و نتایج آن بر منافع و اولویتهای جمهوری اسلامی ایران را محل تأمل قرار دهیم. این بحث تفصیلی را در جای دگر با جزئیات بیشتر بررسی خواهیم کرد، اما اکنون تنها به مهمترین وجوه آن بهگونهای موجز میپردازیم.
مناسبات آمریکا و چین در پرتو جنگ اوکراین
از اندیشه بر ماهیت تعاملات جهانی در گستره وجوه نظامی، اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک چنین برمیآید که آمریکا و چین قرار است نظام جهانی آینده را شکل دهند. هر دوی این کشورها با اتکاء بر قدرت اقتصادی و نظامی خود، آنچنان رقابتی را آغاز و بسط دادهاند که بیهیچ تردیدی باید نظم جهانی آینده را محل رقابت این دو قدرت تصور کنیم. این تحول چنان که به تکرار در کتابها، مقالات و اظهارنظرهای صاحبنظران آمده است، هرگونه مناسباتی را در جهان دستخوش دگرگونی خواهد کرد. برخی نشانهها گویای آن است که آرایش نیروها برای صفبندی در این مبارزه و رقابت از هماکنون آغاز شده است. در این بین جنگ اوکراین و چگونگی واکنش غرب به آن، رهبران چینی را به مانند تمامی حوادث حادث در نظام بینالملل به ضرورت پرداختی نوآئین از پویاییهای حاکم در نظام بینالملل تشویق کرده است. تجربه رهبران چین در دهههای پیشین نشان از این واقعیت دارد که اینان به جای درک منطق امر سیاسی از دریچه تنگ ایدئولوژی، با کوششی وصفناپذیر بر آن شدهاند تا واقعیتهای نظام بینالملل را از مجرای درکی عقلانی و عملگرایانه فهم کنند. رهبران چین به جای تقسیم جهان به دوستان و دشمنان ذاتی و نگریستن به روابط با کشورها از این نظرگاه، میکوشند هرگونه دوستی و دشمنی با کشورها را تنها براساس برنامهای برای تأمین منافع ملی دستهبندی کنند، هرگونه عملی جز این از نظر چین، تنها زیانی برای منافع ملی در نظر گرفته میشود. بدینسبب چین بهرغم مخالفت با آمریکا به صراحت از روسیه نیز حمایت نمیکند و حاضر به کمک نظامی به این کشور نیست. چین بهخوبی دریافته است که سیاست جهانی آوردگاه واقعبینی، خردباوری و خردگزینی است نه جولانگاه تخیلاندیشی، خردگسستی و توهمبینی. به باور رهبران چین هرگونه عملی خلاف منافع ملی مبین آن است که اشکالی در فهم تحولات جهانی رخ داده است. گرچه بیتردید چین نیز به مانند روسیه جای پای ناتو در منطقه را تهدیدی حیاتی میداند اما در مقابل سعی بر آن دارد تا از هرگونه تقابل نظامی اجتناب کند. با وجود این، مهمترین آموزه جنگ اوکراین برای چین به موضوع تایوان بازمیگردد.
عرصه رقابت آمریکا و چین تمامی وجوه نظام بینالملل را در بر میگیرد اما بیتردید اختلافنظر و مهمتر از آن افتراق منافع بر سر موضوع تایوان، اصلیترین عرصه هماوردی این دو قدرت جهانی خواهد بود. این موضوع آنچنان دارای اهمیت است که براساس برخی ارزیابیهای پنتاگون، ممکن است آمریکا و چین در دهه آینده بر سر موضوع تایوان به برخوردی نظامی ورود کنند. چین تاکنون با سیاستی از سر هوشمندی و با دست تدبیر در آستین عقل بردن کوشش کرده است تا موضوع تایوان به محلی برای برخورد نظامی با آمریکا تبدیل نشود. بیتردید الحاق تایوان به سرزمین اصلی، اولویتی است که چین با تمامی ابزار برای تحقق آن مبارزه خواهد کرد. در مقابل آمریکا نیز حفظ وضعیت کنونی در قالب سیاست «چین واحد» را مطلوبترین گزینه میداند (عدم حمایت از استقلال تایوان و همزمان جلوگیری از الحاق آن به سرزمین چین). تایوان در رقابت جهانی این دو قدرت اهمیت فراوانی دارد. دلایل اهمیت تایوان در رقابت بین آمریکا و چین بحثی مفصل است که پرداختن به آن نیازمند نوشتهای مبسوط در جایی دیگر است؛ اما در اینجا همینقدر میتوان گفت که تایوان در مقام یکی از بزرگترین مراکز تولید فناوریهای نوین و همچنین در مقام نوعی دموکراسی مبتنی بر اندیشههای غربی، دژی مستحکم برای حضور آمریکا و به همان میزان تهدیدی برای حکومت چین است. چین نگران پیامدهای این نوع حکومتداری بر امنیت رژیم خود است. هیچ عقل سلیمی در این باره تردید به خود راه نمیدهد که همراهی تایوان با آمریکا و یا الحاق آن به چین، چه پیامدهای سترگی بر نظام بینالملل خواهد داشت. از مقصود نوشته خارج نمیشویم و به موضوع اصلی بازمیگردیم.
چین واکنش ناتو و آمریکا به اقدام روسیه در حمله به اوکراین را به خوبی فهم کرده است. اقدام روسیه، ناتوی در حال احتضار (به کلام مکرون رئیسجمهور فرانسه) را بار دیگر احیاء و روابط متزلزل اروپا و آمریکا را استوار ساخت. تحریم گسترده اقتصادی روسیه و کمکهای نظامی بیسابقه به اوکراین گویای آغاز استراتژی نوینی در غرب است. واکنش هماهنگ به حمله روسیه و بازگشت آلمان و فرانسه مردد به مدار آمریکا و بریتانیا نشان از آن دارد که واشنگتن همچنان اتکاء به متحدان را بزرگترین برتری خود در برابر چین و روسیه میداند. به باور رهبران آمریکا، برتری این کشور همچنان در گرو حفظ متحدان است؛ از این رو شعار «بازگشت آمریکا» در زمان بایدن و تلاش برای احیای رهبری این کشور، امری از سر تصادف نیست. چین واقعبینانه بدین واقعیت التفات یافته است. از اینروی چنین مینماید که بهرغم رفتارهای تحریکآمیز آمریکا همچون دیدار مقامات این کشور از تایوان و تأکید بر تداوم حمایت نظامی از این شبهجزیره، چین تمایلی به ورود به درگیری نظامی ندارد. چین از بحران اوکراین آموخته است که هرگونه اقدامی نظامی، سیاست آمریکا در امنیتیسازی سیاست خارجی پکن و معرفی رفتارهای این کشور در مقام تهدیدی جهانی را در دید سایر کشورها تأیید خواهد کرد. مهمترین استراتژی چین اجتناب از قرارگیری در جایگاه تهدیدی امنیتی برای سایر کشورها است. چین تاکنون به لطف ذکاوت رهبرانش از افتادن در این دام آمریکایی اجتناب کرده است.
بدینسان چنین مینماید که پایان جنگ اوکراین میتواند آغازی برای تشدید رقابت آمریکا و چین در منطقه دریای چین جنوبی و تایوان باشد. این دو کشور بیتردید در این منطقه رقابتی استراتژیک را دنبال خواهند کرد. آمریکا اکنون افزون بر احیای اتحاد ناتو با شکلدهی به ائتلافهایی همچون کواد و آکوس و همچنین اتحاد سهجانبه با کره جنوبی و ژاپن بر آن است تا حلقه محاصره چین را تنگتر کند. باید دید رهبران چین چگونه به این حصاربندی پاسخ خواهند داد. تقویت بلوک مخالف غرب بدون برانگیختن حساسیت آمریکا، سیاستی است که چین به تدریج آن را دنبال میکند. این دو قطببندی آینده نظام جهانی را شکل خواهد داد.
روسیه؛ انزوا از غرب یا انفجار غربگرایی؟
جنگ اوکراین، جامعه روسیه را دستخوش دگرگونی خواهد کرد. چون نیک بنگریم، تاریخ روسیه همواره محل نزاع هویتهای ملیگرایانه، اوراسیاگرایی و غربگرایی بوده و مردمان و رهبران این کشور تاکنون در پرداختی همگون از این سه هویت ناکام بودهاند. تحولات حادث در نظام بینالملل این بنای نااستوار را متزلزلتر کرده است. بیتردید فرجام جنگ اوکراین باردیگر در تقویت یکی از وجوه هویت روسی و تضعیف دیگری نقشی ماندگار خواهد داشت. با وجود این، حتی در صورت پیروزی روسیه در میدان نظامی، به سیاق رفته گذشته غرب میتوان انتظار داشت که تحریمهای اقتصادی علیه روسیه تشدید خواهد شد. باید منتظر ماند و دید الیگارشی روسیه تا چه حد زیانهای حاصل از این تحریمها را تاب خواهد آورد. اما آنچه بیش از همه مهم مینماید برداشت مردمان روسیه از چرایی جنگ و پیامدهای آن است. هر برداشتی از این دو موضوع، اثری عمیق بر برتری یکی از وجوه هویتی روسیه خواهد داشت. در نظر گرفتن غرب در مقام پیشران اصلی جنگ و یا تفسیر نیات ملیگرایانه پوتین در مقام نیروی محرک این نبرد نظامی، اثری عمیق بر روسیه بعد از جنگ خواهد داشت. رفتار آمریکا و غرب با روسیه بعد از جنگ نیز تعیینکننده یکی از احتمالات یادشده خواهد بود. شکست روسیه و تحقیر این کشور در نظام بینالملل و یا در مقابل رسیدن به صلح از مسیری دیپلماتیک بدون احساس تحقیر، میتواند برتری یکی از وجوه هویتی روسیه را تعیین کند. روسیه در فردای جنگ اوکراین با تصمیمی دشوار برای هدایت سیاست خارجی مواجه خواهد شد. تضاد هویتی در داخل روسیه، بیگمان سیاست خارجی این کشور را نیز در تنگنا قرار خواهد داد.
اروپا؛ وابستگی بیشتر یا استقلال استراتژیک؟
جنگ اوکراین باردیگر فهم این پرسش را در بین کشورهای اروپایی بیدار خواهد کرد که امنیت این قاره از مجرای کدامین رویکرد بهتر تأمین میشود؟ آیا جریان آتلانتیکگرایی با این استدلال که امنترین مسیر تأمین امنیت اروپا اتکاء به آمریکا و تقویت ناتو است یا جریان اروپاگرایی با پافشاری بر ضرورت تشکیل نیروی دفاعی مستقل اروپایی جریان غالب بعد از جنگ اوکراین خواهد بود؟ چنین مینماید که اروپا همچنان در پاسخ به این پرسش بر سر دوراهی دشواری قرار گرفته است. اروپاگرایان به رهبری فرانسه مسیری دشوار را پیشرو دارند، اینان باید ابتدا کشورهای اروپایی را به تشکیل نیروی واحد و مستقل ترغیب و از سوی دیگر این اطمینان خاطر را در بین رهبران واشنگتن ایجاد کنند که قصدی برای رقابت با ناتو ندارند. رسیدن به چنین ترکیبی دشوار مینماید. باید دید دو کشور آلمان و فرانسه در مقام رهبران اصلی اروپا کدامین مسیر را دنبال خواهند کرد.
بازیابی جایگاه آلمان در نظام جهانی
مهمترین پیامد جنگ اوکراین در اروپا احیای جایگاه آلمان بوده است. ققنوس آلمان با پرکشیدن از خاکستر جنگ جهانی دوم، برای بازیابی جایگاه خود در نظام جهانی مسیری طولانی را پیموده است. این کشور با بازیابی توان اقتصادی خود به تدریج عرصه دیپلماسی و سیاسی را برای معرفی خود در مقام قدرتی جهانی آزمود و با حضور در کنار پنج قدرت عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد در مدیریت بحرانهای جهانی نشان داد که درک نوین رهبران این کشور از قدرت و نظام بینالملل تا چه حد قرین به صواب و درستی بوده است. این کشور در مقام یکی از قدرتهای اقتصاد جهانی، با ورودی مجدد به عرصه نظامی و تولید تسلیحات مدرن اکنون برای نخستینبار در تاریخ این کشور سند استراتژی امنیت ملی (Nationale Sicherheitsstrategie) را نیز منتشر و با تأکید بر سه عنصر تدافعی بودن (Wehrhaft) انعطافپذیری (Resilient) و پایداری (Nachhaltig) نوید امنیت یکپارچهای را برای آلمان (Integrierte Sicherheit
für Deutschland) میدهد. آلمان با حمایت همهجانبه از اوکراین (بهرغم تردیدهای آغازین) و تداول این حمایتها، فصلی نوین را در سیاست خارجی خود آغاز کرده است. این کشور با پیوستن به نگرش آمریکا در باب ضرورت مقابله با سیاستهای چین، نوید تقویت اتحاد فراتلانتیکی بعد از جنگ اوکراین را میدهد. بیتردید این رویکرد آلمان سبب ورود هرچه بیشتر این کشور در مدیریت قدرتهای جهانی در نظام بینالملل خواهد شد. آمریکا در مقایسه با فرانسه، آلمان را متحدی پایدارتر در عرصه استراتژیک میداند و این امر گواهی بر تقویت روابط چین در آینده است.
جنگ اوکراین و ژئوپلیتیک نوین انرژی
مشهور است که رهبران جهان پیش از آغاز هر جنگی پیوستن طرفهای ثالث یا بیطرفی آنها را ارزیابی میکنند. بیتردید ولادیمیر پوتین نیز در زمان صدور فرمان حمله به اوکراین بر آن بوده که کشورهای اروپایی به سبب وابستگی به واردات انرژی بهویژه گاز طبیعی از ورود به جنگ و کمک نظامی به اوکراین اجتناب خواهند کرد. تمامی ارزیابیهای پوتین نادرست بود. برداشت نادرست پوتین از وابستگی اروپا به انرژی روسیه و نادیدهگرفتن ژئوپلیتیکهای رقیب و همچنین توان اروپا ذخیرهسازی و استفاده از انرژیهای جایگزین سبب شد تا روسیه با محاسبه بیطرفی اروپا، جنگ با اوکراین را آغاز کند. اکنون که اروپا بهخوبی تهدید روسیه را درک کرده است، کشورهای این اتحادیه بیش از پیش در پی یافتن منابعی جایگزین و استفاده از طیف متنوعی از انرژیها در سبد مصرفی خود هستند تا از مجرای آن وابستگی به مسکو را کاهش دهند و استفاده استراتژیک روسیه از انرژی را تضعیف کنند. تجربه این کشورها در طول جنگ اوکراین، گویای دستیابی به چنین مقصودی است. جنگ اوکراین سبب توجه اروپا به سایر مناطق جهان برای تأمین انرژی شده است. افزون بر افزایش توان داخلی، کشورهای اروپایی مناطقی همچون آمریکا، مدیترانه شرقی و خلیجفارس را منبعی پایدارتر برای تأمین نیازهای انرژی میدانند. میتوان چنین استدلال کرد که جنگ اوکراین سبب بیداری اروپائیان و کوشش آنها برای قطع وابستگی به انرژی روسیه شده است. چنین نگرشی پس از پایان جنگ اوکراین اثری سترگ بر بازار انرژی جهان خواهد داشت. به نظر میرسد آمریکا از این فرصت برای تحکیم وابستگی اروپا به خود و حفظ اتحاد استراتژیک با کشورهای این اتحادیه در رقابت با چین بهره خواهد برد.
ساختار سیاسی منطقه خارج نزدیک پس از جنگ اوکراین
کشورهای پیرامونی روسیه بهویژه کشورهای واقع در منطقه خارج نزدیک پیامدهای جنگ اوکراین و پایان آن را تجربه خواهند کرد. سالهاست که کشورهای غربی به طرق مختلف از جمله حمایت از انقلابهای رنگی خواستار تغییر ساختار سیاسی منطقه و روی کارآمدن دولتهای غربگرا بودهاند. بخشی از دلایل جنگ امروز اوکراین را نیز میتوان در این خواسته کشورهای غربی جستوجو کرد. فرجام جنگ اوکراین، باردیگر این رویکرد کلان غرب را محل بحث و توجه قرار خواهد داد. در صورت شکست و یا تضعیف شدید روسیه، بیگمان کشورهای غربی برای انجام تغییرات سیاسی خود در منطقه مجال بیشتری خواهند داشت. تحولات در این منطقه میتواند در ادبیات کشورهای غربی «موج جدیدی از دموکراسیخواهی» را پرورش دهد. غرب با تضعیف روسیه این سیاست را با جدیت بیشتر دنبال خواهد کرد. بدینسان حادث شدن تحولات سیاسی -اجتماعی گسترده در این منطقه پس از جنگ اوکراین و در صورت تضعیف روسیه چندان دور از انتظار نیست.
عربستان سعودی و جهان پس از جنگ اوکراین
شگفتانگیزترین پیروز جنگ اوکراین، عربستان سعودی است. این کشور که به واسطه بحران قتل جمال خاشقجی، در روابط با غرب و آمریکا دورانی پرتلاطم را تجربه کرد به ناگاه با التفات به منطق امر سیاسی در نظام بینالملل و سیر تحول آن در آینده با چرخشی آشکار دوران نوینی را در حیات سیاسی خود آغاز کرد. محمد بنسلمان در مقام معمار عربستان جدید بر آن است تا با بهرهگیری از تمامی امکانات اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی به گفته خود «اروپایی جدید» را در منطقه خاورمیانه تأسیس کند. اگر بتوان در جایی بهطور مبسوط این چرخش در دریافت رهبران سعودی را به درستی توضیح داد، راه تبیین چرایی سیاستهای اخیر این کشور در عرصه نظام جهانی بهطور عمده هموار خواهد شد. بازپرداخت نهچندان دقیق از دیدگاههای رهبران عربستان سعودی مقصود نهایی کردار سیاست خارجی این کشور را دشوار خواهد کرد؛ امری که با توجه به تعاملات ایران با این کشور پیامدهایی سترگ برای منافع ملی کشورمان خواهد داشت. جای آن دارد که با پرداختن به منطق رفتارهای عربستان سعودی، افزون بر درک چرایی این رفتارها افق پیشروی روابط این کشور پادشاهی با سایر قدرتهای جهانی از جمله چین و آمریکا روشن شود تا از مسیر آن درکی دقیق از ماهیت تعاملات ایران با این کشور استخراج شود. با تکیه بر مناقشههای سیاسی در ایضاح منطق رفتار رهبران عربستان سعودی چنان که تاکنون ممکن نشده است نمیتوان به طراحی استراتژی سودمند برای کشور خطر کرد. این بخش مفصل است و اینجا نمیتوان به آن پرداخت، باوجود این، التفات به این حقیقت شرط عقل است که عربستان سعودی با بازپرداختی نوآئین از سرشت تعاملات نظام جهانی بر آن شده است تا فصلی نوین در سیاست خارجی خود آغاز کند، مسیری که پیامدهایی سترگ بر منطقه و محیط پیرامونی ایران خواهد داشت. عربستان سعودی با هوشیاری ضمن خودداری از پیوستن به ائتلاف غرب در تحریم روسیه، روابط با اوکراین و متحدان، این کشور را حفظ و با تکیه بر توان اقتصادی خود و همچنین تنگناهای قدرتهایی همچون آمریکا، روسیه و چین بر آن تا با گرفتن تضمینهای امنیتی پایدار از آمریکا، مسیر تقویت توان منطقهای و جهانی خود را هموار کند. تمامی رفتارهای عربستان در سیاست خارجی، گامی برای تحقق این هدف نهایی است. بحران اوکراین چنین فرصت ارزشمندی را برای عربستان سعودی فراهم کرده است و به نظر میرسد در جهان پساجنگ اوکراین، ریاض کنشگری اثرگذارتر بر تحولات جهانی خواهد بود.
نتیجهگیری
چنانکه پیشتر به آن اشاره شد، تبیین تمامی وجوه نظام جهانی پس از جنگ اوکراین نیازمند تمهید و تفصیل بیشتر و تأملی دقیقتر در عناصر قوامبخش شاکله نظام بینالملل در این دوران است. این تحول چنانکه به تکرار گفته شد، پیامدهایی سترگ بر تعاملات کنشگران در تمامی بخشهای جهان خواهد داشت. با توجه به آنچه در بخشهای پیشین گذشت، اکنون میتوان به طرح این نظر خطر کرد که پایان جنگ اوکراین، عرصه نوینی را برای تشدید رقابت قدرتهای جهانی در مناطق مختلف هموار خواهد کرد. بیتردید تشدید رقابت چین و آمریکا و تلاش این دو برای شکلدهی به ائتلافهایی مستحکم برای رویارویی با یکدیگر، منافع سایر کشورها در مناطق مختلف جهان را دستخوش دگرگونی خواهد کرد. پویاییهای نظام جهانی گویای آن است که برخی از این کشورها با التفات بر منطق رقابت آمریکا و چین، استراتژی مطلوب برای بهرهبرداری از این رقابت در راستای دفع تهدید و تأمین منافع ملی خود را آغاز کردهاند. بیتردید خاورمیانه و منطقه خلیجفارس نیز به سبب اهمیت در این رقابت جهانی عرصه تحولاتی بزرگ خواهد بود. چین و آمریکا هر دو میکوشند تا نظمی مطلوب منافع خود و فراخور رقابت جهانی آینده در منطقه خاورمیانه تأسیس کنند. چین ورود به رقابت در این منطقه را از دریچه تعاملات اقتصادی آغاز کرده است و آمریکا بر آن است تا با حفظ فضای امنیتی در این منطقه همچنان ضرورت حضور نظامی خود را توجیه کند. واشنگتن بر آن است تا اطمینان از دست رفته متحدان منطقهایاش را بازیابد و در این استراتژی بیش از همه بر تشدید سیاست امنیتیسازی رفتارهای ایران و القای تهدید چین تکیه کرده است. تلاش برای عادیسازی روابط کشورهای منطقه با اسرائیل و از این مسیر تشکیل بازویی منطقهای برای پیشبرد سیاستهای کلان خود در رقابت با چین، مهمترین سیاستگذاری این کشور در منطقه است. به نظر میرسد آمریکا نه در صدد خروج از منطقه بلکه بازسازی حضور خود به فراخور سرشت نوین نظام جهانی پس از جنگ اوکراین است. عربستان سعودی نیز با التفاتی آگاهانه به سیاست آمریکا در منطقه بر آن است تا بیشترین امتیازهای امنیتی و نظامی را دریافت و محیط امنی را برای پیشبرد سیاستهای اقتصادی خود فراهم کرد. عربستان، جهان پس از جنگ اوکراین را ارزشمندترین فرصت برای ارتقاء در جایگاه قدرتی جهانی میداند و بر این اساس با اتکاء به استراتژی هدجینگ (Hedging Strategy) بر آن است تا از فرصت رقابت جهانی و تحول در نظام بینالملل بهرهمند شود. عربستان در مقام قدرتی میانه (Middle Power) به خوبی دریافته است که شکاف در اندازه قدرت سبب شده تا از هماوردی مستقیم و نظامی با قدرت مسلط اجتناب کند با وجود این، بر آن است تا اهرمهای فشار علیه قدرت مسلط را تقویت و از این مسیر امتیاز دریافت کند. تغییر در نحوه توزیع قدرت در نظام بینالملل از جمله محرکهایی است که چنین امکانی را برای قدرتهای میانه فراهم میکند. عربستان به خوبی از این امکان بهره برده است. تقویت همکاریهای اقتصادی با چین و همزمان درخواست تقویت همکاریهای نظامی با آمریکا تا به سر حد یکی از اعضای ناتو، فرصتی است که عربستان آن را از زمان آغاز جنگ اوکراین درک کرده است. بدینسبب به نظر میرسد که جهان پس از جنگ اوکراین برخلاف تصور رایج نه سبب خروج آمریکا از منطقه بلکه به واسطه نقشآفرینی کشورهایی همچون عربستان سعودی سبب تقویت اتحادهای نظامی خواهد شد.
تلاش برای تشکیل اتحادهای نوین اقتصادی و نظامی در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس، منافع ایران را بهگونهای اجتنابناپذیر تحت تأثیر قرار خواهد داد. ائتلاف اقتصادی عربستان با چین و تلاش برای تقویت اتحاد نظامی با آمریکا و عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، محیط پیرامونی ایران را دستخوش دگرگونی خواهد کرد. هرگونه تلاشی در عرصه سیاست خارجی میبایست با در نظرداشتن این شکل جدید از نظم منطقهای انجام شود. ایران میبایست این شاکله جدید اقتصادی-امنیتی در منطقه را با جدیت بیشتری در نظر داشته باشد و با درک از پیامدهای اثرگذار آن بر منافع ملی، آموزه کلانی را برای رویارویی با شرایط جدید تدوین و اجرا کند.