| کد مطلب: ۸۰۹۷
بوی پیراهن یوسف

بوی پیراهن یوسف

سالروز بازگشت آزادگان جنگ تحمیلی از عراق به میهن

سالروز بازگشت آزادگان جنگ تحمیلی از عراق به میهن

آزادی اُسرای جنگ هشت‌ساله ایران و عراق و بازگشت آنان به میهن امروز به خاطره‌ای دور بدل شده است اما کسانی که هنوز آن روزها را به یاد دارند به‌خاطر می‌آورند که چگونه بازگشت هر آزاده‌ای اشتیاق را در شهرها و خانواده آنان ایجاد می‌کرد و شوق استقبال از آزادگان کودک و بزرگ را به خیابان‌ها می‌کشاند. همین شور و اشتیاق الهام‌بخش آثار سینمایی متعددی شد که «بوی پیراهن یوسف» اثر ابراهیم حاتمی‌کیا یکی از شاخص‌ترین آنها بود.

اسارت توسط دشمن در جبهه یکی از دردناکترین ابعاد انسانی جنگ است و تلاش کشورها برای بازپس‌گیری رزمندگان خود، از دشمنی که سال‌ها با آن جنگیده‌اند، یکی از پیچیده‌ترین و فوری‌ترین خواسته‌های هر طرفی است. بر همین اساس تبادل اُسرای جنگ تحمیلی با عراق یکی از محوری‌ترین موضوعات مذاکرات تهران و بغداد پس از پایان جنگ تحمیلی بود که اسیر سایر موضوعات بین دو طرف شده بود. پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، صدام تلاش کرد با حمله‌های برق‌آسا و همچنین عملیات توسط منافقین به برتری لازم در مذاکرات صلح دست پیدا کند که در اهداف خود موفق نشد و مذاکرات صلح در اوج دشمنی دو کشور علیه یکدیگر زیر نظر سازمان ملل آغاز شد. با وجود آنکه حملات عراق در تیر و شهریور 1367 پیش و پس از پذیرش قطعنامه نتوانست به نتایج سیاسی و نظامی قابل‌توجهی دست یابد اما منجر به اسارت بیش از 24 هزار نفر از رزمندگان ایرانی شد و تعداد اُسرای ایرانی را به 39 هزار نفر رساند. مذاکرات صلح پس از پایان جنگ زیر نظر سازمان ملل به ریاست علی‌اکبر ولایتی، وزیر وقت امور خارجه و حضور حسن روحانی (رئیس وقت کمیسیون دفاع مجلس و عضو شورایعالی دفاع)، سیروس ناصری (نماینده وقت ایران در دفتر سازمان ملل متحد در ژنو)، محمدجواد ظریف (دیپلمات ارشد وزارت امور خارجه)، مرحوم حسن حبیبی (وزیر وقت دادگستری)، سیدمحمدحسین لواسانی (معاونت وقت بین‌الملل وزارت امور خارجه)، علی شمس‌اردکانی (دیپلمات ارشد وزارت امور خارجه و نماینده سابق ایران در سازمان ملل متحد) و عباس ملکی (دبیر هیئت) در نیویورک آغاز شد اما به سرعت به بن‌بست رسید. محوری‌ترین خواسته ایران در تمام مدت جنگ تحمیلی و مذاکرات پس از پایان جنگ، شناسایی عراق به‌عنوان متجاوز و تعیین غرامت و پرداخت آن توسط عراق بود اما موضوعات فوری‌تری نیز در مذاکرات وجود داشت که تبادل اُسرای دو طرف و همچنین پذیرش مرز بین‌المللی توسط عراق و بازگشت هر دو طرف به مرزهای بین‌المللی و برقراری آتش‌بس دائمی در مرزها از مهمترین آنها بود. با پایان جنگ تحمیلی و برقراری آتش‌بس مشخص شد که بیش از39 هزار نفر از رزمندگان و شهروندان ایرانی در اسارت رژیم بعث عراق بودند. البته از این تعداد، تنها ۱۸ هزار و ۵۶۳ نفر اُسرایی بودند که در اردوگاه‌ها توسط نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ ثبت‌نام شده بودند و سرنوشت ۲۰ هزار و ۵۷۷ نفر از آنان تنها پس از تبادل اُسرا مشخص شد و ایران تا آن زمان آنان را به‌عنوان مفقودالاثر‌ می‌شناخت. این تعداد که تا پیش از تبادل اُسرا از سرنوشت آن‌ها هیچ اطلاعی در دست نبود تنها در زمان آزادسازی و همزمان با آزادی توسط نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ امکان‌پذیر شد. در واقع صدام از برگه اُسرا به‌عنوان یکی از امتیازات خود برای فشار به ایران بهره‌برداری می‌کرد و طبیعتاً با توجه به روحیه ضدانسانی، سرنوشت اُسرای عراقی حاضر در ایران اهمیت چندانی برای صدام نداشت که پنهان کردن بخش اعظمی از زندانیان ایرانی از نمایندگان صلیب سرخ جهانی نشانگر این روحیه ضدانسانی صدام‌حسین در بهره‌برداری از امتیاز اُسرای ایرانی بود. این در حالی است که تعداد اُسرای عراقی در ایران بالغ بر 70 هزار نفر بود.

آغازگر جنگ

یکی از موضوعاتی که در قطعنامه 598 نیز پیش‌بینی شده بود و گامی مهم برای دستیابی ایران به هدفش محسوب می‌شد، تعیین آغازگر جنگ بود. ایران اصرار داشت که عراق بدون هیچ دلیل موجهی و با وجود روشن بودن مرزهای بین‌المللی دو کشور و یا هر عامل اختلاف دیگری که از طریق گفت‌وگو و دیپلماسی قابل حل نباشد، مورد هجوم ارتش عراق قرار گرفته و وادار به دفاع از خود شده است و جنگ ایران علیه عراق جنگی دفاعی بوده است. اما عراق با تکرار ادعاهای متعدد درباره تجاوزهای اولیه ایران به خاک عراق و قصد و نیت ایران برای تهاجم به عراق و سرنگونی حکومت عراق و اقدامات خرابکارانه مرتبط با آن، تهران را به‌عنوان آغازگر جنگ معرفی می‌کرد. برخی از اُسرای ایرانی که تا سال‌ها از سوی عراق آزاد نشدند، مربوط به خلبانان و نیروهای ارتشی ایرانی بودند که طی عملیات تجاوزکارانه عراق در روزهای پیش از آغاز جنگ تحمیلی به اسارت درآمده بودند و عراق از آنان به عنوان سندی برای آغازگرِ جنگ معرفی کردن ایران بهره می‌برد. این در حالی است که ایران در آن سال‌ها درگیر فضای انقلابی و فارغ از هر ادعای توسعه‌طلبانه خارجی بود و عدم آمادگی ایران در جبهه‌های جنگ نیز خود شاهد مناسبی برای عدم اراده ایران برای آغاز یک جنگ گسترده بود. مهمتر آنکه ایران در تیرماه 1359 به‌تازگی کودتای گسترده‌ای در درون ارتش خود را خنثی کرده و تعداد زیادی از افسران ارتش را محاکمه و زندانی و خلع کرده بود و طبیعتاً در چنین شرایطی آمادگی آغاز جنگی گسترده و تجاوز به کشور همسایه را نداشت؛ کودتایی که بنا بر شواهد گوناگون می‌توان ردپای استخبارات عراق را در آن یافت. هدایت کودتای نوژه توسط رژیم بعثی عراق با هدف مضمحل کردن توان دفاعی ارتش ایران و آمادگی و پیش‌بینی گسترده این رژیم در آغاز دفاع مقدس، خود بیانگر این است که کدام طرف آغازگر این جنگ بوده است. با توجه به همه این شواهد و قرائن بود که صدام‌حسین پس از بن‌بست در مذاکرات تحت نظارت سازمان ملل تلاش خود را برای مذاکره مستقیم با ایران آغاز کرد و یکی از محورهای اصرار او منتفی شدن شناخت آغازگر جنگ از سوی دو طرف بود. به‌زعم صدام این موضوع امری بیهوده و موجب اختلاف بود که می‌توانست روند صلح بین دو کشور را به خطر بیاندازد و فایده‌ای نیز برای طرفین نداشت. درحالی‌که ایران امیدوار بود بتواند با شناسایی عراق به‌عنوان آغازگر جنگ بخشی از غرامت این جنگ طولانی و بی‌حاصل را از دولت عراق بازپس بگیرد. ایران هرچند هرگز نتوانست به صورت رسمی غرامت جنگ را از صدام بگیرد اما طی جنگ اول خلیج‌فارس و تهاجم نیروهای آمریکایی به عراق با مصادره تعدادی از هواپیماهای جنگی عراقی پناهنده به ایران بخش کوچکی از صدمه به توان نظامی‌اش را جبران کرد. مذاکره بر سر این موضوع هم از محورهای طولانی شدن مذاکرات صلح بین ایران و عراق بود و در روند آزادی اُسرا خلل ایجاد کرد و آن را تا دو سال به تاخیر انداخت.

جدال بر سر مرز

عراق به لحاظ ژئوپلیتیکی دسترسی محدودی به آب‌های آزاد خلیج‌فارس دارد که این کشور را در موقعیت دشواری از لحاظ محاصره در خشکی قرار می‌دهد. در واقع بخش جنوبی و غربی عراق در همسایگی با عربستان سعودی و اردن و سوریه با بیابان‌های خشک محاصره شده و همین موضوع بر اهمیت قسمت جنوب شرقی و شرق که با ایران همسایه است می‌افزاید. بصره تنها شهر مهم بندری عراق است که دروازه عراق به سمت آب‌های آزاد محسوب می‌شود و با این وجود عراق تمایل فراوانی برای گشایش بیشتر این دریچه داشته است که جنگ با ایران و کویت براساس همین احساس نیاز از سوی حاکمان بعثی عراق تدارک دیده شد. جنگ هشت‌ساله با ایران و اشغال بخشی از خاک خوزستان و یا تسلط کامل بر اروندرود و یا اشغال کویت، می‌توانست بخشی از این تنگنا را برطرف کرده و مرزهای آبی عراق را افزایش دهد و بر همین اساس بود که با وجود آتش‌بس ایران و عراق و اتمام جنگ، رژیم بعثی که نتوانسته بود در میدان‌های جنگ به خواسته‌های خود دست پیدا کند در تلاش بود پشت میز مذاکره ایران را وادار به عقب‌نشینی از مواضع خود کند و دست‌کم بتواند در اروندرود به حقی بیش از قرارداد 1975 الجزایر دست پیدا کند. یکی از چالش‌های اساسی مذاکرات صلح با عراق زیرنظر سازمان ملل پذیرش همین موضوع از سوی صدام بود که در بیش از یک‌ونیم سال عراق از آن امتناع می‌کرد و حاضر به بازگشت به مرزهای بین‌المللی و عقب‌نشینی از برخی مواضع خود در خاک ایران نبود. همین مسئله موجب کندی مذاکرات شده بود و عملاً سرنوشت اُسرای ایرانی را به موضوع دعوا بر سر مرزها گره زده بود. مذاکرات تحت نظر سازمان ملل روند کند و بطئی داشت و به سختی به اهداف مدنظر ایران نزدیک می‌شد و شاید تنها در سایه حمله صدام به کویت بود که صدام به صلح سریع‌تر با ایران احساس نیاز کرد و دست به نامه‌نگاری‌های محرمانه با مقامات ایرانی زد. صدام پیش از حمله به کویت در اوایل اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۹ برابر با ۲۶ رمضان ۱۴۱۰، نامه‌ای به رهبری و رئیس‌جمهور ایران نوشت. صدام در این نامه پیشنهاد ملاقات سران دو کشور در شهر مکه را برای مصالحه داده بود و عرفات هم خواستار پذیرش این پیشنهادشده بود. صدام در نامه‌اش نوشته بود: «با توجه به اصل شتاب در کار نیک، پسندیده است این ملاقات در دومین روز عید مبارک فطر یا در هر زمان مورد توافق به‌منظور حل اختلافات صورت گیرد.» آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، رئیس‌جمهور وقت ایران در پاسخ به این نامه، ضمن استقبال از هرگونه ابتکار و پیشنهادی که دو کشور را به صلح جامع برساند، با رد دیدار رهبران دو کشور بدون حل اختلافات در سطح کارشناسی پیشنهاد داد نمایندگان دو کشور در ژنو و مقر اروپایی سازمان ملل با هم دیدار کنند. هاشمی‌رفسنجانی در این نامه به صدام گوشزد کرد که ادامه اشغال بخشی از سرزمین ایران، حرکت در راه تحصیل صلح جامع را کُند یا بی‌ثمر می‌کند. مذاکرات محرمانه دو کشور از اواخر اردیبهشت تا آخر شهریور ۱۳۶۹ در ژنو انجام شد. ایران قدم‌به‌قدم خواسته‌های خود را مطرح می‌کرد و صدام هم‌ قدم به قدم عقب می‌نشست. کم‌کم روشن شد که صدام حسین برنامه‌ای دارد که نیاز به کم شدن تنش بین ایران و عراق دارد و در این مورد عجله هم دارد. در مذاکرات اولیه، نمایندگان عراقی گفته بودند که به‌جای معاهده ۱۹۷۵ الجزایر باید معاهده جدیدی منعقد کرد که قاطعانه از سوی نماینده ایران رد شده بود. عراق درصدد بود بتواند به نوعی در اروندرود با ایران شریک شود و بن‌بست ژئوپلیتیکی و محدودیت در دسترسی به خلیج‌فارس را بهبود ببخشد. همچنین عراق بر صرف‌نظر کردن از بند ۶ قطعنامه ۵۹۸ که درباره تعیین آغازگر جنگ بود، اصرار داشت که ایران آن را هم نپذیرفت. یکی از مهمترین ابزارهای صدام برای فشار به ایران و طرح چنین درخواست‌های گستاخانه‌ای وجود 39 هزار اسیر ایرانی در زندان‌های بعثی عراق بود. در 22 مرداد 1369 صدام در ششمین نامه خود تصریح کرد که قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت مبنی بر آتش‌بس را به رسمیت می‌شناسد و از قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر مبنی بر عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی تمکین کرده و قصد دارد روند آزادسازی اُسرا را به شکل انبوه سرعت ببخشد. آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، رئیس‌جمهور وقت در تاریخ 27 مرداد 1369 یعنی یک روز پس از آغاز ترک خاک ایران توسط ارتش بعث و شکل‌گیری روند صلح میان طرفین پاسخ مثبت ایران برای آزادسازی اُسرا را به صدام ابلاغ کرد. ایشان در جواب نامه نوشتند: «اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلاف در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش‌بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت. شروع عقب‌نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به‌حساب می‌آوریم و خوشبختانه در موعد مقرر آزادی اُسرا هم آغاز شد که امیدواریم عقب‌نشینی نظامیان شما طبق زمان‌بندی اعلام شده و آزادی اُسرای دو طرف با آهنگ و سرعت هر چه بیشتر ادامه یافته و تکمیل شود.»

آزادی اُسرا

دولت عراق در 24 مرداد طی بیانیه‌ای از آزادسازی انبوه اُسرای ایرانی خبر داد و اعلام کرد روزانه هزارنفر آزاده را به ایران تحویل خواهد داد. 26 مرداد 1369 هیئت ایرانی در منطقه‌ای به‌نام «پل خیر ناصر خان» بعد از قصر شیرین محل استقرار نیروهای صلیب سرخ و سازمان حضور یافت. پس از انجام تشریفات اداری با ۳۵ دستگاه اتوبوس با عبور از مرز خسروی وارد محل اسکان آزادگان در منطقه «منظریه» عراق شدند. در بخش ایرانی در تبادلی که به تبادل بزرگ یا انبوه معروف است، از 26 مرداد تا 24 شهریور 1369 طی ۲۹ مرحله ۳۷ هزار و ۵۳۲ نفر از آزادگان ما به میهن بازگشتند. نکته عجیب در مورد تعداد اُسرای ایرانی این است که بیش از 24 هزار نفر آنان در تیرماه سال 67 به اسارت دشمن درآمدند. در تبادل بزرگ از سوی ایران نیز در همان بازه زمانی تابستان 1369 طی ۴۵ مرحله تعداد ۳۹۹۱۶ نفر اسیر عراقی آزاد شدند. در مجموع ایران از سال 1360 تا سال 1382 طی ۱۱۸ مرحله تعداد ۵۸ هزار و ۳۳۲ نفر از اُسرای عراقی را توسط نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ تحویل مقامات عراقی داد. در مجموع تعداد اُسرای ایرانی در پایان جنگ تحمیلی کمتر از 40 هزار نفر بود درحالی‌که تعداد اُسرای عراقی بالغ بر 70 هزار نفر می‌شد. ایران که به دنبال یافتن سرنوشت بقیه افراد مفقودالاثر خود بود و با احتمال اینکه صدام تعداد بیشتری از اُسرای ایرانی را مخفی کرده و حاضر به تبادل آنان نیست اُسرای عراقی را تا سال‌ها حفظ کرد تا بتواند آنان را با اُسرای احتمالی خود در عراق تبادل کند. برخی از اُسرای ایرانی از جمله امير خلبان شهید حسين لشكري پس از 16 سال اسارت به نيروهاي صليب سرخ معرفي شدند و دو سال بعد در 17 فروردين 1377 به خاك وطن بازگشتند.

نگاه دیپلمات

عباس ملکی دبیر هیئت مذاکرات قطعنامه 598 در گفت‌وگو با هم‌میهن:

وضعیت اُسرا برای عراق اهمیت چندانی نداشت

موضوع تبادل اُسرا یکی از محورهای مذاکرات ایران و عراق پس از آتش‌بس بود که پرونده آن در نهایت با سقوط رژیم صدام حسین در عراق بسته شد. عباس ملکی، معاون اسبق وزارت امور خارجه که در مذاکرات قطعنامه 598 دبیر ستاد سیاسی جنگ یا در واقع دبیری هیئت مذاکره‌کننده ایرانی را برعهده داشت در گفت‌وگو به هم‌میهن به تشریح جوانب مختلف تبادل اُسرا پرداخت.

در روند مذاکرات پس از پذیرش قطعنامه به نظر می‌رسد موضوع تبادل اُسرا و بازگشت آنها به کشورشان بیش از عراق برای ایران اهمیت داشت. تحلیل شما از موضوع چیست؟

نسبت جمعیت ایران به عراق در زمان جنگ تحمیلی سه به یک بود؛ یعنی ما سه برابر آنها جمعیت داشتیم اما نسبت اُسرای عراقی به ایرانی دو به یک بود، آنها دو برابر ما اسیر داشتند. ما حدود 40 هزار اسیر در خاک عراق داشتیم، آنها حدود 70 هزار نفر اسیر در ایران داشتند. بنابراین فشار روی مردم عراق بیشتر بود چون که تعداد جمعیت و خانواده‌ها کمتر بود بنابراین تعداد اُسرا تقسیم بر خانواده‌ها، عدد بزرگتری بود تا در ایران. منتها آنها زیاد در مورد اُسرا، اصرار خاصی نداشتند. دو تا نکته داشتند اولش این بود که تعداد اُسرای عراقی که در ایران ماندند یا به سپاه بدر پیوستند و نخواستند برگردند، از تعداد ایرانی‌هایی که در عراق ماندند، بیشتر بود. ایرانی‌هایی که در عراق ماندند و قابل توجه نیستند، اسیر نظامی نیستند. در ابتدای جنگ مناطقی که عراق در خاک ایران، اشغال کرده بود تعدادی از ایرانی‌ها به نقاط دیگر عراق رفتند و زندگی‌شان را ادامه دادند و تعداد کمی از ایرانی‌ها حدود 500 نفر به مجاهدین خلق پیوستند یا به ایران نیامدند. وقتی که مصاحبه‌گر صلیب‌سرخ با آنها صحبت کرد گفتند مایل نیستیم بیاییم یا اینکه اصلاً به مصاحبه نرسید و در لیست نیامدند. اما در مورد عراقی‌ها تعداد آنهایی که نخواستند به عراق دوره صدام حسین برگردند قابل توجه بود. آنهایی که به مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق وصل شدند و با آنها همکاری می‌کردند قابل توجه بود. بنابراین در مجموع به نظر من عراق خیلی پیگیر سرنوشت اُسرا نبود. البته عراق یک لیستی هم داشت که آن را خیلی پیگیری می‌کرد. در آن لیست فرماندهان ارشد عراق بودند که از اُسرای عراقی ثبت‌نام شده بودند که دولت عراق مایل بود اینها زودتر به ساختار ارتش عراق برگردند. یادم هست بعضی‌ها می‌گفتند اینها را زودتر بدهید بروند، بعضی‌ها نظرشان این بود که نه اینها دوباره می‌توانند در صورت حمله مجدد عراق در جنگ علیه ایران فعال شوند. بنابراین بهتر است هزینه‌های پرداختش را بدهیم و در در ایران بمانند. خوب است یک یادی کنیم از مرحوم نظران، خیلی با دلسوزی عجیبی اُسرای عراقی را اینجا مدیریت می‌کردند. مناطق مختلفی ساخته بود که اینها را آنجا اسکان داده بودند. حتی خیلی نسبت به اینها حساسیت و همکاری و علاقه داشت. مرحوم آقای نظران با آزادی اینها هم مخالفت می‌کرد. دغدغه‌ی دیگری هم وجود داشت و آن اینکه همه فکر می‌کردند به احتمال زیاد جنگ مجدداً شروع خواهد شد. در نظر داشته باشید حدود 15 درصد اُسرای ایرانی در عراق، بعد از پذیرش قطعنامه توسط ایران، توسط نیروهای عراقی دستگیر شدند. یعنی بعد از اینکه در سال 1367 ایران قطعنامه 598 را پذیرفت یک سال پس از تصویب آن بود و همین یک سال عراق در بوق و کرنا دمید که ما طرفدار صلح هستیم و می‌خواهیم صلح کنیم اما به محض اینکه ایران قطعنامه 598 را در مرداد 1367 پذیرفت، عراق حمله خیلی وسیعی به ایران کرد. یادم هست با هیئت ایرانی به ریاست آقای دکتر ولایتی در نیویورک بودیم به محض اینکه جلسه با آقای دکوئیار، دبیرکل سازمان ملل شروع شد تلکس از تهران آمد که عراق به همراه منافقین حمله وسیعی به خاک ایران انجام داده است و این یکی از چیزهای عجیب جنگ ایران و عراق است که اکثریت امکاناتی که در این حمله آخر عراقی‌ها استفاده کردند همه نو و جدید بود که از کشورهای مختلف به خصوص از اتحاد شوروی به آنها رسیده بود.

در مورد آزادی اُسرای عراقی پس از تبادل که حدود 40 هزار نفر بودند، ایران تا سال 1382 هنوز تعدادی از اُسرا را حفظ کرده بود و با سرنگونی صدام اینها آزاد شدند و البته عراق هم تعدادی از آزادگان را تا دهه هفتاد حفظ کرده بود. علت این موضوع چه بود و چرا طرفین همه اُسرا را آزاد نکردند؟

اولین مسئله، مسئله امنیتی بود. یعنی ما نگران این بودیم که بعضی از فرماندهان عالی‌رتبه ارتش عراق دوباره به خدمت ارتش بعث دربیایند و این هم خیلی جدی بود. چون هیچ‌کسی آن موقع مطمئن نبود که عراق مجدداً حمله نکند. بعد از پذیرش قطعنامه 598 هم احتمال حمله وسیع و همه‌جانبه‌ عراق به خاک ایران دوباره داشت. این نکته اول بود. نکته دوم در مورد عراق این بود که برخی از اُسرای ایرانی در خاک عراق به‌قدری وضعیت‌شان بد بود که عراق مانع ثبت‌نام اینها در صلیب سرخ جهانی شده بود چون به خاطر شکنجه‌ها و گرسنگی‌ها وضعیت خیلی بدی داشتند و عراق از اینکه اینها را بیاورد و نشان بدهد ابا داشت و قبول نمی‌کرد. نکته سوم در یک جلسه‌ای طارق عزیز ادعا کرد بخشی از اُسرای ایران اصلاً مایل نیستند به ایران برگردند درحالی‌که این دروغ بود. اگر به تاریخ نگاه کنید در مرداد 1369 همه اُسرایی که در منظریه، آن طرف قصرشیرین آوردند صلیب‌سرخ با آنها مصاحبه کرد بدون استثناء تمام‌شان گفتند ما می‌خواهیم برگردیم و کسی نگفت من می‌خواهم به ایران نیایم. حتی مشوق‌های متعددی از طرف منافقین برای رفتن به اروپا و از طرف دولت عراق برای زندگی در عراق بود اما به هر حال یک ایرانی نوع دیگری فکر می‌کند و در آن دوره همکاری با صدام حسین یک موضوع بسیار منفور در بین ایرانیان بود.

منتها از یک دوره‌ای عراق شروع به همکاری کردن کرد، نمی‌توان گفت صادقانه یا نه، ولی از لحظه‌ای که اینها فکر حمله به کویت در ذهن‌شان بود و هماهنگی می‌کردند، در قضیه اُسرا و هم در مسئله هواپیما و امکاناتی که داشتند صادقانه برخورد کردند. اما همه می‌دانیم این زمانی بود که دشمن جدیدی پیدا کرده بودند و به کویت می‌خواستند حمله کنند. از همان موقع در ذهن اینها بود که کویت و مناطقی از عربستان را اشغال کنند و اینها باعث شد که دیگر آن دشمنی‌شان با ایران اولویت نداشته باشد و این یکی از بخش‌های تاریخی ماست که به نظر می‌رسد که مسئولین جمهوری اسلامی خیلی خوب استفاده کردند. به‌رغم اینکه بعضی‌ از نخبگان ایرانی مایل بودند که از صدام‌حسین به دلیل اینکه وجهه ضدآمریکایی پیدا کرده حمایت شود و به‌‌رغم اینکه بعضی‌ دیگر از نخبگان ایرانی مایل بودند که ما به دلیل آن دشمنی تاریخی ایران و عراق، علیه صدام با کویت و عربستان در یک جا قرار بگیریم ایران انتخابش بی‌طرفی بود و این بی‌طرفی خیلی زیاد منافع ملی ایران را حفظ کرد.

در روند مذاکرات، عراق باز هم در مورد پذیرش مرزهای بین‌المللی و موضوع آغازگر جنگ، تعلل می‌کرد. عراق به دنبال چه بود؟

در مذاکرات درست است که اساس قطعنامه 598 بود که دارای 8 بند است و یکی از بندهای آن بازگشت به مرزهای بین‌المللی و تعیین کمیته‌ای از سوی دبیرکل برای شناخت آغازگر جنگ یک بند دیگرش است. ولی عراقی‌ها بعد از پذیرش قطعنامه توسط ایران مجدداً حمله کردند و مناطقی از ایران را اشغال کردند و شهدا و اُسرایی از ما گرفتند و این خیلی دردآور است که بعد از اینکه ایران قطعنامه را قبول کرد مجدداً تعدادی از جوان‌های ما شهید شدند.

بنابراین در آن دوره هدف اصلی این بود که مسئله مذاکرات به سمتی پپش نرود و طوری نشود که دوباره ما به وضعیت جنگ برگردیم چون این برخلاف منافع کشور بود. دو معاهده حسن همجواری و مرزهای دولتی، در 1975 تعیین شده بود و عراقی‌ها این‌طور وانمود می‌کردند که در جنگ نظامی پیروز شده‌اند و حالا در مذاکرات نتایج آن را می‌خواهند بگیرند و معاهده 1975، معاهده‌ای است که توسط شاه امضا شده و کاملاً یک‌طرفه و غیرمنصفانه است و دولت انقلابی ایران نباید آن را دنبال کند. جا دارد اینجا از اصرار و پایمردی آقای دکتر ولایتی یاد کنیم که برخلاف نظر بعضی از مسئولین ایرانی این را تا انتها دنبال کرد و با فشار و اصرار و کار زیادی که کرد تأیید حضرت امام را هم گرفت که معاهده 1975 غیرقابل تغییر است. چون عراقی‌ها از همه روش‌ها استفاده کردند. می‌گفتند این معاهده را شاه امضاء کرده، شما هم با او مخالفید، دوم اینکه غیرمنصفانه است و سوم اینکه شاه اجرا نکرده است و معاهده ملغی است. اگرچه ایران براساس معاهده الجزایر از اروندرود بلافاصله بعد از امضای این پیمان در سعدآباد در 1975 استفاده کرد ولی آن سه تا تپه خیلی کوچکی که در منطقه عمومی فکه است قبل از انقلاب تحویل نیروهای عراقی نداد و اولین اقدامی که نیروهای عراقی در شهریور 1359 کردند تصرف آنجا بود. ایران کمال درایت را کرد نسبت به این تپه و واکنش نشان نداد و خواهان اینکه این سه تپه برگردد، نشد، به دلیل اینکه منافع معاهده 1975 از جمله در تعیین خط‌القعر یا خط تالوگ در اروندرود به‌عنوان خط مرزی بیشتر بود و این اصلاً قابل مقایسه با آن سه تپه کوچک نیست و دومین موضوع که براساس الجزایر مقرر شده بود و شاه قبل از انقلاب اجرا نکرد تحدید حدود مرزهای بین‌المللی ایران و عراق بود.

به نظر من ایران به درستی به معاهده پایبند بود و عراقی‌ها با وجود تلاش‌هایی که کردند نتوانستند ایران را به الغای معاهده الجزایر اقناع کنند. طارق عزیز در مذاکرات خیلی تندتند صحبت می‌کرد و شلوغ می‌کرد مدام در زیر یک سقف محدود در سالن ملل متحد در ژنو سیگار برگ می‌کشید که بوی خیلی عجیبی داشت و وقتی که بلند می‌شدند بروند یا وقتی که می‌آمدند روی صندلی بنشینند همه هیئت عراقی کلت و کت سورمه‌ای و شلوار خاکستری داشتند و هر چیزی هم که هیئت ایرانی یا دبیرکل می‌گفت طارق عزیز می‌نوشت و می‌گفت من باید با بغداد این را چک کنم. اما این طرف هیئت ایرانی از نظر موقعیت‌شان و تحصیلات‌شان افراد متفاوتی بودند. نمایندگان و نخبگان ایران بودند، آقای دکتر حسن حبیبی، دکتر حسن روحانی، دکتر مهاجرانی، علاوه بر دکتر ولایتی و معاونینش و فرماندهان ارتش، سپاه، آدم‌هایی که این اختیار را از طرف حضرت امام داشتند که آنجا تصمیم بگیرند و به نظر می‌رسد که تصمیمات درستی گرفتند.

موضوع آغازگر جنگ تا چه میزان در مذاکرات اهمیت داشت؟

ایران از ابتدا پرونده آغازگر جنگ را دنبال می‌کرد و ما بیشتر این را از آقای دکوئیار می‌خواستیم. آقای دکوئیار می‌گفت این کار را می‌کنم گروهی از حقوقدانان را انتخاب کرده بود اما وضعیت به صورتی بود که دکوئیار این را دنبال نمی‌کرد. دلیلش این بود که عراق به این قسمت خیلی حساس بود و حتی خود عراقی‌ها می‌دانستند چه کسی شروع کرده ولی وقتی که در مرداد 1369 عراق به کویت حمله کرد آن موقع شورای امنیت به دبیرکل فشار آورد که مسئله آغازگر جنگ را هم دنبال کند چون آنجا فهمیدند آمریکایی‌ها و روس‌ها و بقیه اعضای دائم شورای امنیت که این موجودی که به اسم مبارزه با افراط‌گرایی در حال جنگ با ایران بود خودش بزرگ‌ترین تروریست دنیاست و خودش بزرگ‌ترین برهم زننده نظم است و در سال 1991 آقای دکوئیار در آخرین هفته دوره دبیرکلی‌اش آمد و گزارش کمیته را اعلام کرد. خلاصه گزارش کمیته این بود که اگرچه قبل از جنگ یعنی قبل از سپتامبر 1980 درگیری‌های مرزی با پرتاب خمپاره و یا بمباران هوایی به صورت جزئی در دو طرف مرز وجود داشته اما این عراق بوده که حمله به صورت گسترده و جنگ فراگیر را آغاز کرده است.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار