نفـرین سلیمـان
پیدا و پنهان رابطه ایران عصر پهلوی و اسرائیل
پیدا و پنهان رابطه ایران عصر پهلوی و اسرائیل
رابطه ایران در عصر پهلوی با اسرائیل میان دو موضوع انزجار افکار عمومی و نیازهای امنیتی رژیم پهلوی برای ارتباط با اسرائیل در نوسان بود و به همین دلیل بخش زیادی از این رابطه عمیق و گسترده، پنهان از افکار عمومی پی گرفته میشد. شروع رابطه غیررسمی و رسمی نیز در همین گیر و دار صورت گرفت و میان نیاز دولت پهلوی و نفرت افکار عمومی در نوسان ماند. طرفه آنکه، دولت پهلوی هم در کمیسیون ویژه سازمان ملل برای موضوع فلسطین عضو بود و با تشکیل دو کشور مخالفت کرد و از ایده یک کشور فدرال مسلمان و یهودی دفاع کرد و برای عضویت اسرائیل در سازمان ملل نیز در میان سیزده کشوری بود که به این عضویت رای منفی داد اما چرخ روزگار دو دولت را چنان به هم نزدیک کرد که محرمانهترین ارتباطات امنیتی را با هم ترتیب بدهند.
وقتی از اواخر قرن نوزدهم میلادی جنبش بینالمللی صهیونیسم به وجود آمد و برای تشکیل سرزمین موعود و مهاجرت همه یهودیان به اسرائیل مقدمهچینی کرد ایران نیز تبدیل به یکی از اهداف این سازمان شد. دستکم بیش از دو هزار و پانصد سال از زمانی که کوروش بزرگ آنان را از اسارت در بابل نجات داد، یهودیان در ایران در آزادی و امنیت زندگی کرده بودند و از جایگاه خوبی نیز برخوردار بودند. یهودیان در ایران در امور مالی و تجاری و پزشکی فعالیت میکردند و حتی در برخی دورهها به مناصب دولتی و بالایی نیز دست یافته بودند با این حال تلاش آژانس یهود برای مهاجرت ایرانیان یهودی به فلسطین از دهههای نخست قرن بیستم آغاز شد. یکی از ایرانیانی که در تشکیل دولت صهیونیستی با آنان همکاری داشت، سیدضیاءالدین طباطبایی، روزنامهنگار تندرو و انگلوفیل که نخستوزیر کودتای سوم اسفند 1299 را نیز برعهده داشت و سپس توسط انگلیسیها به فلسطین منتقل شده بود. فلسطین در آن دوره تحت قیمومیت انگلیس قرار داشت و طباطبایی با خرید املاک و زمینهای مردم عرب به نفع یهودیان آن سرزمین نقش واسطه را بازی میکرد و در واقع با فریب مسلمانان فلسطینی املاک آنان را به نام خود میخرید و سپس اسناد مالکیت آن را به یهودیان منتقل میکرد. دولت ایران طی جنگ جهانی دوم و آزار یهودیان توسط دولت آلمان نازی نیز تلاش فراوانی برای نجات ایرانیان یهودی ساکن فرانسه کرد و در این میان حتی برخی از یهودیان غیرایرانی را نیز در همین قالب نجات داده و به ایران منتقل کرد. با این حال اهداف سیاسی آژانس یهود ایجاب میکرد که نسبت به مهاجرت گاهاً اجباری و همراه با فریب این یهودیان اقدام شود و آنان برای تغییر بافت جمعیتی به فلسطین کوچانده شوند. پس از جنگ جهانی اول و با مقاومت فلسطینیان در برابر مهاجرت یهودیان، در جامعه ایران با رهبری روحانیون مخالفتها مقابل رشد جنبش صهیونیسم صورت گرفت. ایران به دلیل جمعیت بالای یهودیان برای سازمان جهانی یهود و تشویق آنها برای مهاجرت به فلسطین اهمیت داشت. آژانس یهود در سال ۱۹۴۲ در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم موفق شد تا هیئتی را با هدف کمک به آموزش دینی یهودیان بفرستد. اما بهرغم روابطی که بین ایران و این تشکیلات آغاز شد، همچنان مواضع رسمی دولت ایران در عرصه بینالمللی، مواضعی انتقادی در ارتباط با تشکیل کشور یهودی در مناطق فلسطینی بود. به حدی که وقتی ایران در سال ۱۹۴۷ به عنوان یکی از یازده عضو «کمیته ویژه فلسطین» در سازمان ملل انتخاب شد، یکی از سه کشوری بود که با تقسیم فلسطین بین یهودیان و فلسطینیها مخالفت کرد و نصرالله انتظام، نماینده ایران در سازمان ملل خواهان تشکیل دولتی واحد اما فدرال در فلسطین شد. تشکیل کشور اسرائیل موجب مخالفتهایی در ایران شد. در سطح رسمی نیز نمایندگان مجلس شورای ملی علیه اسرائیل موضعگیری کردند و خواهان اقداماتی علیه دولت تازهتأسیس اسرائیل شدند. نخستین موضعگیری علنی در سطوح رسمی را با اسرائیل، محمدرضا آشتیانیزاده نماینده ورامین در مجلس شورای ملی کرد که تأسیس اسرائیل را ضربهای خواند که «آمریکا و شوروی بر قلب عالم اسلام زدهاند.» ایران در سال ۱۳۲۶ در بین ۱۳ کشور جهان بود که با طرح کمیسیون ویژه سازمان ملل برای تقسیم فلسطین مخالفت کرد. دو سال بعد نیز ایران به پذیرش اسرائیل در سازمان ملل متحد رای منفی داد. ایران در جلسه رایگیری در مجمع عمومی سازمان ملل علیه طرح تقسیم فلسطین رای داد. این اتفاق در سال ۱۹۴۸ رخ داد و اسرائیل بعد از تأسیس، از سازمان ملل درخواست عضویت کرد. ایران اینبار نیز در کنار کشورهای عربی ایستاد و بهعضویت اسرائیل در سازمان ملل متحد رای مخالف داد.
ایران چگونه اسرائیل را به رسمیت شناخت؟
ایران حتی در دوران پهلوی هرگز کشور اسرائیل را به شکل رسمی و مشروع (de jure) به رسمیت نشناخت. ایران در سال 1328 به شکل غیررسمی یا دو فاکتو (de facto) موجودیت این دولت را بهرسمیت شناخت که پس از پیروزی انقلاب اسلامی این موضع را هم پس گرفت و اسرائیل را رژیمی غیرمشروع معرفی کرد. در حال حاضر با اینکه بیش از هفت دهه از تولد اسرائیل میگذرد، هنوز ۲۸ کشور جهان اسرائیل را بهرسمیت نمیشناسند. در میان کشورهایی که اکثریت جمعیتی مسلمان دارند، ایران تنها کشوری است که زمانی اسرائیل را به رسمیت میشناخت و با آن روابط نزدیکی داشت، اما بعد از سه دهه، این موضع را پس گرفت.
با وجود مخالفتهای رسمی دولت ایران در ابتدا، موضوع حضور تعدادی از شهروندان ایرانی در سرزمین فلسطین بهانهای برای ایجاد ارتباط دولت ایران با دولت تازهتأسیس اسرائیل شد. با وقوع جنگ 1948 میان اعراب و اسرائیل که در ایران نیز بازتاب داشت و از جمله آیتالله کاشانی تلاش کرد نیروهایی را جذب و برای جنگ به فلسطین بفرستد که نتیجه مجموعه اقدامات ضدانگلیسی آیتالله کاشانی دستگیری و تبعید او به لبنان بود که تحت تسلط نیروهای اسرائیلی بود. شکست زودهنگام و سریع ارتشهای کشورهای عربی در برابر اسرائیل باعث شد تا اشتیاق هرچند ضمنی، برای ارتباط با اسرائیل افزایش یابد. چنانکه سپهبد رزمآرا، رئیس ستاد ارتش طی سخنانی در باشگاه افسران، پیروزی ارتش اسرائیل بر ارتش کشورهای عرب را ستایش کرد. برخی نشریات داخلی نیز با انتشار مطالبی در این باره بهطور ضمنی از ضرورت شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران سخن به میان آوردند. بعدها اسرائیلتایمز آشکار کرد که مطالب نشریات با رشوه و پرداخت پول از سوی آژانس یهود به انتشار این مطالب اقدام کردهاند.
تلاش اسرائیل برای برقراری ارتباط با ایران از ابتدای تأسیس شروع شد. نخستین مذاکرات جدی در سال ۱۹۴۹ بین آبا ابن، از اسرائیل و نصرالله انتظام، از ایران انجام شد. هر دوی این دیپلماتها در آن زمان سفرای کشورهایشان در سازمان ملل متحد بودند. در همین مذاکرات، نصرالله انتظام به همتای اسرائیلیاش گفت که به رسمیت شناختن اسرائیل برای تهران تا چه حد دشوار است. اما نتیجه مهم این دیدار نه حرفهای او، بلکه تشریح نظرات اسرائیل درباره ایران بود؛ اینکه این کشور تا چه اندازه مایل است با تهران روابط دوستانهای داشته باشد و در بازی قدرت خاورمیانه میتواند به یکی از مهمترین متحدان ایران در برابر اعراب تبدیل شود.
با وقوع جنگ، ایرانیان ساکن فلسطین نیز دچار مشکل شدند. دولت محمد ساعد مراغهای موضوع کمک به اتباع ایرانی را بهانه شروع رابطه با دولت اسرائیل کرد. با این حال گزارشهای دیگری نیز در رابطه با ماهیت این رابطه وجود دارد. با وجود اینکه گفته میشود در پی این تماسها، همه شهروندان ایرانی به خانههای خود در فلسطین بازگشتند و اموالشان به آنان پس داده شد و امکانی برایشان فراهم آوردند که به کسبوکار خود ادامه دهند و این شهروندان ایرانی هم با ارسال تلگرافهایی به دولت ایران، از «حسن رفتار و مهربانیهای مأمورین دولت اسرائیل نسبت به ایرانیها» خبر دادند. اما برخی منابع مانند حسین مکی در نطقهای خود در مجلس در دوران جنگ اعراب و اسرائیل به رشوه پرداختشده به نخستوزیر وقت ایران، محمد ساعد، برای بهرسمیت شناختن اسرائیل اشاره کردند. روزنامه اسرائیلتایمز نیز مبلغ این رشوه را چهارصد هزار دلار نوشته که به شخص محمد ساعد پرداخت شده و بخشی از آن نیز برای خرید افکار عمومی میان مطبوعات خرج شده بود. در هر حال در اسفند ۱۳۲۸ با وجود مخالفت افکار عمومی، دولت ساعد یکسالونیم پس از تشکیل کشور اسرائیل، آن کشور را به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخت. این تصمیم در نشست هیئت دولت در شب ۱۴ اسفند ۱۳۲۸ به اتفاق آراء گرفته شد و به نصرالله انتظام نماینده ایران در سازمان ملل متحد ابلاغ شد که با تماس با نماینده دولت اسرائیل، شناسایی بالفعل (دو فاکتو) را به او اعلام کند. براساس اسناد آرشیو اسرائیل، فردای روزی که به رسمیت شناخته شدن اسرائیل در سال ۱۳۲۸ (۱۹۵۰ میلادی) توسط دولت ایران و بدون مداخله مجلس تصویب شد، نصرالله انتظام در نیویورک این موضوع را به همتای اسرائیلیاش اطلاع داد و از اینجا به بعد، روابط ایران و اسرائیل به شکلی جدی آغاز شد. ایران در بیتالمقدس یک دفتر نمایندگی دائمی باز کرد و نمایندهای را به اسرائیل فرستاد.
اسرائیل که پس از تأسیس با مخالفت و اقدام نظامی همه همسایگانش روبهرو شده بود و در عین حال عمده کشورهای منطقه حاضر نبودند با این کشور ارتباط داشته باشند، دکترین حاشیه یا برقراری ارتباط با کشورهای غیرعرب منطقه را در پیش گرفت. دیوید بنگوریون که نخستوزیری این کشور را بهعهده گرفته بود، تلاش کرد برای حل این مشکل با همسایگان اسرائیل ارتباط برقرار کند. در این دکترین، اسرائیل همچون مرکزی فرض شده بود که نخستین حلقه همسایگانش همگی دشمنانش بودند و این کشور برای حفظ امنیت میبایست با حلقه دوم - همسایهی همسایگانش - که در «حاشیه» این دایره فرضی قرار میگرفتند، روابط نزدیکی برقرار کند. براساس این دکترین بود که ایران در کنار ترکیه و اتیوپی در صدر اولویتهای وزارت خارجه اسرائیل برای برقراری رابطه قرار گرفتند.
تا آن هنگام حدود پنجاه کشور اسرائیل را به رسمیت شناخته بودند و ترکیه تنها کشور مسلمان بود که اسرائیل را به صورت مشروع (دو ژور) بهرسمیت شناخته بود. اقدام دولت ایران در شناسایی دو فاکتوی اسرائیل که بدون در جریان گذاشتن کمیسیون خارجه مجلس هم انجام گرفته بود، هم در داخل ایران و هم در کشورهای عربی اعتراضها را برانگیخت. در هر دو مجلس سنا و شورای ملی نیز از وزارت امور خارجه برای این اقدام توضیح خواستند. محمد ساعد که مدت کوتاهی پس از تصمیمگیری برای شناسایی دو فاکتوی اسرائیل از نخستوزیری کنار رفته و به فرمان شاه، عضو مجلس سنا شده بود، در این مجلس نطقی در توجیه تصمیم خود کرد و گفت بدون شناسایی دو فاکتو، دولت نمیتوانست مأموری برای حل مشکلات ایرانیان ساکن اسرائیل بیابد.
بدین ترتیب دولت ایران در اوائل زمستان ۱۳۲۸ یک نماینده کنسولی به نام عباس صیقل را بهعنوان «نماینده ویژه ایران» برای رسیدگی به وضعیت شهروندان ایرانی به اسرائیل فرستاد. اسرائیل نیز درخواست کرد که در مقابل، نماینده ویژهای به تهران بفرستد، اما دولت ایران مخالفت کرد.
به نظر میرسد برخلاف گفتههای ساعد مراغهای این تصمیم دولت وی دلایل دیگری نیز داشت. تنها چندماه پیش محمدرضاشاه جوان نخستین سفر خود به آمریکا را انجام داده و موفق شده بود با هری ترومن، رئیسجمهور آمریکا در اتاق بیضی دیدار کند. یکی از موضوعاتی که ترومن از شاه جوان خواسته بود، به رسمیت شناختن رژیم اسرائیل بود و این تصمیم تنها چند ماه پس از بازگشت شاه محقق شده بود. در واقع ایران به تدریج دریافت که تسریع در دریافت کمکهای مالی پیشبینـیشـده در اصـل چهار ترومن از آمریکا تا اندازهای منوط به شناسایی دولت یهود است. ایران طی جنگ اعراب و اسرائیل از هرگونه دخالت اجتناب کرد و تلاش افکار عمومی ایران برای مخالفت با اسرائیل و یا حتی حمایت عملی از اعراب را کنترل و محدود کرد.
با نخستوزیری محمد مصدق که از همپیمانی آیتالله کاشانی برخوردار بود، دولت به بهانه کاهش هزینهها کنسولگری در اسرائیل را تعطیل کرد و این تعطیلی تا بیش از یک دهه ادامه یافت. دولت ایران در ۱۵ تیر ۱۳۳۰ سرکنسولگری خود را که در بیتالمقدس بود، منحل کرد و علت آن را مشکلات مالی خواند. وزیر امورخارجه ایران با اعلام این تصمیم در مجلس شورای ملی گفت: «دولت مصمم نیست راجع به شناسایی رسمی دولت اسرائیل اقدام دیگری بکند و نمایندهای هم از اسرائیل در ایران قبول نکرده و نخواهد کرد». بدین ترتیب، دولت ایران رسماَ نه شناسایی دوفاکتو را پس گرفت و نه تأیید کرد.
علت گسترش روابط
عامل مهمی که دولت محمدرضا پهلوی را به تجدیدنظر جدیتر در قبال دولت اسرائیل رهنمون کرد، روی کار آمدن دولت پانعربیستی جمال عبدالناصر در مصر و سیاستهای ضدایرانی این دولت و همچنین قدرتگیری حزب بعث در عراق بود. وقوع انقلاب پانعربیستی جمال عبدالناصر در مصر در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۲) و اوجگیری ملیگرایی عربی در کشورهای عربی - بهویژه در عراق بعد از کودتای بعثی ۱۹۵۸ (۱۳۳۷) - انگیزههای شاه ایران را برای عمق بخشیدن به روابط با اسرائیل افزایش داد. عبدالناصر که بهدنبال تهییج احساسات عربی بود، به سرعت موضوع جزایر ایرانی و خوزستان را به محور تبلیغات ضدایرانی بدل کرد و عراق را نیز علیه ایران تحریک کرد. موضوع نام جعلی برای خلیجفارس نیز از همین زمان و براساس تبلیغات عبدالناصر گسترش یافت. ایران که در ابتدا به تأسی از افکار عمومی داخلی و همچنین برای جلوگیری از تشکیل رقیب منطقهای در آینده و حفـظ روابط خود با کشورهای عرب، به عضویت رژیم صهیونیستی در سازمان ملل رأی منفی داده بود، پس از مواجهه با مجموعه وقایعی مانند حادثه ترور نافرجام محمدرضاشاه و تیرگـی روابـط ایران با جهان عرب و نخستین مسافرت شاه به ایالات متحده، به تجدیدنظر در موضع اولیه خود دست زد و روابط خود با رژیم اسرائیل را افزایش داد. یکی دیگر از موضوعاتی که ایران را با مشکل مواجه کرد، موج فزاینده و غیرقانونی مهاجرت یهودیان عراقی به ایران بود که با گسترش تبلیغات ضدیهودی ناشی از سیاستهای جمال عبدالناصر یهودیان عراق مجبور به ترک کشور خود شده بودند و نخستین مقصد آنان ایران بود. در همین راستا اسرائیل بهطور منظم تحرکات سیاسی مصر در میان اعراب منطقه، گزارش پیشرفتهای عراق در زمینههای گوناگون و گزارشهای مرتبط با فعالیت زیرزمینی کمونیستها در ایران را در اختیار دولت ایران قرار میداد.
در اول مرداد ۱۳۳۹ عبدالرحمن فرامرزی، روزنامهنگار حامی فلسطین در یک کنفرانس خبری از شاه پرسید که آیا ایران، اسرائیل را به رسمیت شناختهاست یا نه؟ محمدرضا شاه در پاسخ گفت: «شناسایی اسرائیل از طرف ایران سابقاً بهطور دوفاکتو صورت گرفته بود و امر تازهای نیست. منتهی روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفهجویی، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم وی به آنجا برنگشته است.» این گفتههای شاه با اعتراض کشورهای عربی روبهرو شد. در روز ۶ مرداد ۱۳۳۹ اتحادیه کشورهای عرب اعلام کرد که از این پس، ایران نیز مشمول همان تحریمهایی خواهد بود که پیش از این علیه اسرائیل وضع شده بودند. در نشست این اتحادیه، نماینده پادشاهی اردن که روابط نزدیکتری با ایران داشت، گفت مطمئن است شاه ایران از این حرف خود عقبنشینی میکند و بهرسمیت شناختن اسرائیل را پس میگیرد. اما چنین نشد.
در واقع جدا از اختلافات مذهبی ایران شیعه و جهان عرب اهل سنت، چالشهای مرزی ایران و عراق، مناقشه با اعراب بر سر بحرین و دشمنی رادیکالیسم عرب به رهبری جمال عبدالناصر با رژیمهای سلطنتی و محافظهکار منطقه، عمده مسائلی بودند که شکافهای بین ایران و جهان عرب را متراکم ساخت و دولتمردان وقت ایران را به سوی روابط دوستانه با اسرائیل سوق داد؛ علاوه بر این موفقیتهای نظامی این رژیم نوپا در برابر اعراب، توجه محافل نظامی ایران را به خود جلب کرده بود و الگویی پیشرفته از تمدن غرب در منطقه خاورمیانه را به نمایش میگذاشت که هم باعث تحقیر بیشتر اعراب میشد و هم خواسته دولتمردان ایرانی در جهت فراهم کردن زمینههای لازم برای هرچه بیشتر غربی کردن جامعه ایران را محقق میساخت.
مناسبات ایران و اسرائیل در زمینههای مختلف گسترش مییافت؛ ولی عمده تبادلات صورتگرفته بین ایران و اسرائیل مربوط به معامله سلاح و تجهیزات نظامی بوده است. همانند آمریکا، اسرائیل نیز اساس معاملات خود با ایران را به فروش سلاح به ایران در ازای دریافت نفت از این کشور نهاده بود. اهمیت ادامه این رابطه در زمان تحریم صادرات نفت از جانب اوپک و در جریان جنگ 1967 اعراب و اسرائیل آشکار شد.
این روابط به حدی نزدیک بود که در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد، موساد در کنار سازمان سیا برای تاسیس سازمان ساواک به شاه ایران کمک کرد و در سال ۱۳۳۷ نیز، وقتی عراق به تهدیدی جدی تبدیل شد، موساد در همکاری با ساواک و سازمان امنیتی ترکیه، طرح اشتراک اطلاعات را با اسم رمز «نیزه سه سر» اجرا کرد. براساس این طرح امنیتی سه کشور ایران و ترکیه و اسرائیل به حمایت از کردهای شمال عراق روی آوردند که ایران پس از قرارداد 1975 از این حمایت دست کشید، اما اسرائیل همچنان به سیاست خود در قبال کردهای بارزانی ادامه داد. با این حال و بهرغم همکاریهای فزاینده دو کشور در ابعاد مختلف، جنبههای علنی این روابط تا حد امکان از چشم افکار عمومی دور نگاه داشته میشد.
با وجود روابط گسترده امنیتی و سیاسی و اقتصادی شاه تلاش داشت رویه مستقلی را نیز در مقابل اقدامات جنگطلبانه رژیم اسرائیل اتخاذ کند. از جمله روزنامه کیهان در فروردین ۱۳۴۷ نوشت: «شاه رهبر اولین کشوری بود که بلافاصله بعد از حمله خردادماه سال گذشته اسرائیل به اردن گفت که دوران اشغالگری و تهاجم پایان یافته است و هیچ کشور و ملتی حق تجاوز و تصرف سرزمین دیگری را ندارد و اکنون نیز تنها راه پایان دادن به جنگ اعراب و اسرائیل تخلیه سرزمینهای عربی از نیروهای اسرائیل است.» هرچند این مواضع به واسطه رابطه نزدیک دو خاندان پادشاهی ایران و اردن نیز اتخاذ شده بود، با این حال ایران در سال ۱۹۷۵ به قطعنامه ۳۳۷۹ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که به موجب آن صهیونیسم از انواع نژادپرستی شمرده شد نیز رای مثبت داد.
در واقع دهه پنجاه اوج روابط ایران و اسرائیل بود که همکاریهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی نیز در پی مناسبات امنیتی افزایش یافت و مئیر عزری، بهعنوان نخستین سفیر سیاسی اسرائیل به ایران آمد. در پی آن در زمان سفارت یوری لوبرانی، نماینده اسرائیل در تهران، بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹، رهبران رژیم صهیونیستی اسحاق رابین، ایگال آلون، موشه دایان و شیمون پرز به کرات به ایران سفر کردند و علیعباس خلعتبری، وزیر امور خارجه ایران نیز در سال ۱۹۷۷ رسماً به تلآویو سفر کرد. همکاری ایران و اسرائیل علیه اعراب روز به روز گسترش مییافت بهطوریکه در سال ۱۹۶۸ میلادی و به منظور تسهیل صادرات نفت ایران به اروپا شرکت خط لوله نفتی ایلات - اشکلون با ۲۴۲ کیلومتر برای انتقال نفت خام ایران به اروپا از خاک اسرائیل بدون عبور از کانال سوئز مصر با شراکت ۵۰ درصدی دولت ایران و اسرائیل تأسیس شد.
فرجام
روابط ایران و اسرائیل که از آغاز در دوران پهلوی بهتدریج گسترش یافته بود و در آستانه انقلاب اسلامی به اوج خود رسیده بود به یکباره با وقوع انقلاب کاملاً از بین رفت و به دشمنی عمیق بدل شد. ایران رسمیت دوفاکتو رژیم اسرائیل را پس گرفت و این رژیم را نامشروع قلمداد کرد و بهجای آن، گروههای مبارز فلسطینی را به رسمیت شناخت و کل قلمرو این منطقه را سرزمینهای فلسطیناشغالی خطاب کرد. سفارت اسرائیل در تهران تحویل گروه ساف شد و روابط با گروههای مختلف فلسطینی گسترش یافت. ایران که به واسطه دشمنی اعراب با ایران بهسوی گسترش روابط با اسرائیل رفته بود، اکنون اعراب را به اتحاد و جنگ با اسرائیل فرا میخواند؛ ندایی که بازتاب چندانی در دولتهای عرب پیدا نکرد و چند دهه پس از آن اعراب بهسوی اتحاد با اسرائیل علیه ایران سوق پیدا کردند.