در بهشـت ایــران
نگاهی به مهاجرت لهستانیها در جنگ جهانی دوم به ایران

نگاهی به مهاجرت لهستانیها در جنگ جهانی دوم به ایران
صادق حیدرینیا
دبیر همایش در جستوجوی خانه دوم
80 سال پیش از این در بحبوحۀ جنگ جهانی دوم، درحالیکه شوروی و آلمان نازی از دو سو به کشور لهستان هجوم آورده بودند، مردم بیدفاع لهستان از سرزمین خود آواره گشته و شمار بسیاری از آنها همچون اسیران جنگی به اردوگاههای سیبری منتقل شدند. هنگامی که ورق جنگ برگشت و شوروی از متحد آلمان به دشمن آن بدل شد، بیجاشدگان لهستانی برای دومینبار کوچانده شدند؛ اینبار بیش از 130هزار زن و مرد و کودک لهستانی راهی ایران شدند. شوروی و انگلیس که در حملهای غافلگیرانه در بامداد سوم شهریورماه 1320 از شمال و جنوب به ایران یورش آورده بودند، برای جبران نیرو در جبهههای جنگ علیه آلمان تصمیم گرفتند تا بخشی از لهستانیها را به فرماندهی ژنرال اندرس، ساماندهی کرده و وارد میدانهای جنگ کنند. برای مردمی که در شرایط بسیار سخت اردوگاههای شوروی در حال جان دادن بودند، عزیمت به جبهه جنگ اتفاق خوبی بود. در میان آوارگانی که از مرزهای شمالی وارد ایران شدند، شمار زیادی زن و کودک حضور داشتند که نیازمند رسیدگی و اسکان بودند. هنگامی که این افراد در بندر انزلی از کشتی پیاده شدند، با وضعیتی متفاوت از آنچه پیش از این در روسیه تجربه کرده بودند مواجه
شدند؛ آنان احساس کردند که پس از مدتی آوارگی به خانه بازگشتهاند. «در جستوجوی خانه دوم» نام کتابی است که یکی از این لهستانیها، سالها پس از جنگ خاطرات خود را در آن بازگو کرده است. او که مانند بسیاری از هموطنان دیگرش خاطرهای خوش از مدت اقامت در ایران داشته، خروج از جهنم سیبری و ورود به بهشت ایران را معجزهای در زندگیاش توصیف میکند.
سال 1396 در هفتادوپنجمین سالگرد این رویداد، همایش بینالمللی «در جستوجوی خانه دوم» با حضور آنا ماریاآندرس، معاون سیاست خارجی نخستوزیر لهستان به ابتکار مؤسسه نگارستان اندیشه و سفارت لهستان در دانشگاه تهران برگزار شد. ماریا اندرس، فرزند ژنرال آندرس (رهبر ارتش آزاد لهستان در جنگ جهانی دوم) با انگیزهای فراتر از مسئولیتهای سیاسیاش به این رویداد توجه داشت و همزمان در کشورهای مختلفی که مقصد بعدی آوارگان لهستانی بود، یادبودهایی را برگزار کرد. امسال در هشتادمین سالگرد این واقعه، دومین همایش با همان نام «در جستوجوی خانه دوم» برگزار شد تا یکبار دیگر خاطره مهماننوازی ایرانیان در سختترین روزهای حیات تاریخ معاصر خود از مردمانی غریب و جنگزده مرور شود. ویژگی متمایز همایش امسال، رونمایی از کتاب «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» بود. این کتاب مشتمل بر خاطرات زنان و کودکانی است که بین سالهای 1321 تا 1323 در 19 خانه در شهر اصفهان اقامت داشتند. آنان با احساسی آکنده از شادمانی، خاطرات سالهای اقامت در اصفهان را مرور و تمام جزئیات را بازگو کردهاند.
سفیر لهستان در تهران، در مقدمهای که بر نسخۀ فارسی این کتاب نگاشته، میزبانی اصفهان از کودکان لهستانی را بخشی از یک رویداد تاریخی عظیمتری میداند که پرداختن به آن بهمنزلۀ قدردانی از مهماننوازی ایرانیان و بازخوانی تجربه منحصربهفرد مواجهۀ لهستانیها و ایرانیها است که باید برای حفظ یاد و خاطره آن کوشش کرد.
کودکان لهستانی در 21 خانه در اصفهان اسکان یافتند. در امتداد خیابان چهارباغ، یا همان شاهراه اصلی اصفهان، پنج «خانه لهستانی» وجود داشت. 9 «خانه» دیگر در سرتاسر شهر به صورت پراکنده قرار گرفته بودند و هفت «خانه» در آن سوی رودخانه در محله جلفا و منطقۀ ارمنیها قرار داشت. تقریباً دورتادور همگی «خانه» با دیوارهای بلندی احاطه شده بود و دروازههای سنگین و چوبی آنها را از دنیای بیرون جدا میکرد. این خانهها شکل و ظاهری متفاوت داشتند: از عمارتهای زیبا و از خانههای شخصی بزرگ و کوچک گرفته تا ساختمانهای بدریخت و بدقیافه و شبیه به کارخانه، مانند «خانه شماره 20». در ساختمانهای بزرگ چندصد کودک و در ساختمانهای کوچکتر چند ده کودک زندگی میکردند. اما این «خانههای لهستانی» فقط مدارس شبانهروزی یا پرورشگاه نبودند، بلکه درست مانند خانه بودند و پسران و دخترانی که در مدرسه با هم دوست بودند، تبدیل به اعضای خانواده یکدیگر میشدند. برای همین بود که وقتی نقل و انتقال کودکان به آفریقا یا زلاندنو شروع شد و زمان ترک اصفهان رسید، اشکهای فراوانی ریخته شد!
تقریباً در همه «خانههای لهستانی» یک مدرسه وجود داشت و در این مدارس تمرکز بر روی «میهندوستی» و «مذهب» بود. معلمان و دستیاران سعی میکردند بچهها را افرادی درستکار و شهروندانی خوب تربیت کرده و آنها را برای بازگشت به لهستان آماده کنند. همگی ایمان داشتند که روزی به کشور بازمیگردند و به شدت در آرزوی رسیدن به آن بودند.
این کتاب که برای اولینبار در سال ۱۹۸۷ به زبان لهستانی و سپس به زبان انگلیسی منتشر شد، مجموعهای است که توسط اعضای «انجمن دانشآموزان سابق مدارس لهستان در اصفهان و لبنان» به رشتۀ تألیف درآمده است. نسخه فارسی، حاوی گزیدهای از خاطراتی است که مستقیماً به ایران و اصفهان اشاره دارد.
در بخشی از این کتاب آمده است: «در میان دشت وسیعی در دامنه کوههای سربهفلککشیده و در آبادی سرسبزی در میان کویر و در مجاورت زایندهرود، شهری باستانی و ایرانی قرار داشت. شهری بود با ویژگیهای خاص مشرقزمین به همراه مساجد، بازارها، کاروانهای شتر و مردمی با لباسهای شرقی. جایی بود که ثروتمندان ایرانی به همراه همسران ملبس به رخت و لباس پاریسی خود، سوار بر خودروهای «فورد» و «کادیلاک» بزرگ آمریکایی از کنار الاغها و قاطرهای داخل خیابان عبور میکردند. مردان با دستارهای سفید و سبز بر سر در خیابانها قدم میزدند و زنان با چادر مشکی بیسروصدا و با قدمهای سریع در امتداد دیوارها گام برمیداشتند. آنجا اصفهان دهه 1940 بود و در مقابل این پسزمینۀ غریب، 21 خانه وجود داشت که ساکنیناش در آن سوی دیوارها، زندگی بسیار متفاوتی داشتند. اینها مدارس شبانهروزی لهستانی بودند که در آن کودکان درس میخواندند، بزرگسالان کار میکردند، جشنها و سالگردهای مخصوص لهستان برگزار میشد و آداب و رسوم لهستانی اجرا میشد. وقتی مؤذن آیاتی از قرآن را از سر مناره تلاوت میکرد، در مدارس لهستانی صدای سرودهای مذهبی یا سرودهایی در حمد و ستایش مریم
مقدس طنینانداز میشدند. در میان آن همه عطر و طعمهای شرقی، لهستانیها سوپ جو و دلمه کلم میخوردند. تنها هدفی که کودکان لهستانی در اصفهان داشتند این بود که تا زمانی که دوباره به لهستان بازگردند، خوب درس بخوانند. تمام این ماجراها فقط سهسالونیم به طول انجامید، اما زمان در دوران کودکی و جوانی به کندی میگذرد. بههمیندلیل این چند سال بهعنوان دورهای بسیار طولانی و البته مهم در خاطرات این کودکان باقی ماند. بعد از دو سال سکونت در روسیه، این خانهها و مدارس در اصفهان تنها جایی بود که زندگی این کودکان را تغییر داد.»
پرداختن به این رویداد برای ما ایرانیان نیز به همان اندازه که برای لهستانیها مهم است، اهمیت دارد زیرا یکی از نقاط عطف در تاریخ دیپلماسی عمومی ایران است. با نگاهی به جامعۀ لهستانی در اصفهان میتوان این مهم را بهروشنی درک کرد. در سالهای بسیار سخت جنگ، درحالیکه همه از پیامدهای آن در رنج بودند، لهستانیها در اصفهان جامعهای متشکل از کودکان (در اکثر موارد بیسرپرست)، مراقبان آنها، معلمان، پزشکان و پرستاران، کشیشها و راهبهها و کارکنان اداری را تشکیل میدادند که در مؤسساتی شامل پرورشگاه، مدرسه، بیمارستان و کارگاه حضور داشتند. در همین مدت جنبش پیشاهنگی آنان در اصفهان، کتابها و مجلات بسیاری منتشر کرد و تئاتر و کنسرتهای موسیقی کلاسیک را به روی صحنه برد. بازتاب همراهی جامعۀ ایرانی و محیط دلانگیز اصفهان را میتوان در لابهلای خاطرات شیرین کودکان لهستانی مشاهده کرد. همین خاطرات گواهی میدهد که ایرانیان چه در سطح دولتی و چه در سطح مردمی، با مسئلۀ مهاجران لهستانی عمیقاً در تماس بودند. بهرغم ادعای برخی پژوهشگران مبنی بر اینکه ورود این تعداد لهستانی صرفاً با تصمیم و پشتیبانی نیروهای متفقین انجام شده و تمام مایحتاج
و سازماندهی آنها نیز توسط قوای انگلیسی و آمریکایی صورت گرفته و عملاً ایران نقشی در آن نداشته، اسناد متعددی از آن واقعه در دست است که نشان میدهد در کنار کمتوجهی قوای اشغالگر به مسائلی نظیر بهداشت، قرنطینه و سرشماری لهستانیها، وزارت بهداری ایران با وجود تمام مشکلات تلاش فراوانی در این راه انجام داده است. این اسناد محدود به ماجرای اقامت کودکان لهستانی در اصفهان نیست، زیرا بسیاری از این افراد مدتی در تهران و شهرهای دیگر اقامت داشتند و تعدادی هم برای همیشه در ایران ماندند. اسنادی از پذیرش درخواستهای اقامت از سوی زنانی که تمایل به ادامه زندگی در ایران داشتند، یا در این مدت با مردان ایرانی ازدواج کرده بودند و نیز نامههای تشکر مقامات لهستانی یا صلیب سرخ از مقامات ایرانی، همگی بیانگر میزان مشارکت دولت و مردم ایران در این ماجراست. «ماریا بایدان» یکی از آخرین بازماندگان لهستانی در ایران بود که سال گذشته در تهران درگذشت و کنار سایر هموطنانش در آرامستان دولاب به خاک سپرده شد.
میراث لهستانیها در ایران فقط خاطرات آنان یا شماری از بازماندگان و خانوادههای ایرانی ـ لهستانی نیست، بلکه نشانههای حضور این مهاجران در لایههایی از هنر، فرهنگ و صنعت هم به چشم میخورد. وجود چند هنرپیشه و نوازنده که تا آخر عمر در ایران ماندند؛ انتشار مجله مطالعات ایرانی از سوی گروه زبدهای پژوهشگران لهستانی که بعدها بنیانگذار ایرانشناسی نوین در لهستان شدند و نهایتاً فعالیت صنعتگران آنها در برخی حرفهها نظیر نساجی یا فلزکاری، واژگان جدیدی را به فرهنگ روزمره مردم ایران افزود. افزون بر این، وجود هزاران گور در دولاب تهران، انزلی، مشهد و اهواز یادگاری دیگر از حضور این مهمانان ناخوانده است. گورستان دولاب تهران، بهعنوان میراث فرهنگی لهستانیها در ایران با نظارت سفارت لهستان در تهران به شکلی شایسته بازسازی و حفظ شده است.
امروز که پس از هشت دهه به گذشته نگاه میکنیم از خلال آن سالهای پرحادثه و از پس غبار و تیرگی جنگ، تنها خاطراتی باقی مانده که همچون خشتهای برآمده از کوره جنگ، میتوان بر آن رابطهای استوار را بنا نهاد. شاید امروز بیش از هر زمان دیگری لازم باشد خاطرۀ این رویداد یادآوری شود تا چهرۀ واقعی ایران ـ آنهم نه به روایت خود بلکه از زبان دیگری ـ ترسیم شود. ملتی که با سابقهای به درازای تاریخ، صدها جنگ و غارت را تجربه کرده، با نوعدوستی و حمایت خود از مردمانی غریب، کموبیش ناشناخته و دور از مرزهای تاریخی و هویتی ایران، نقشی ماندگار از خود به یادگار نهادند و دستمایهای ارزشمند برای توسعه روابط فرهنگی و دیپلماتیک در اختیارمان قرار دادند.