جنبش دینی یا قومی؟
درباره روابط ایران و طالبان که یک سال قبل بار دیگر به قدرت بازگشت
درباره روابط ایران و طالبان که یک سال قبل بار دیگر به قدرت بازگشت
وقتی 17 آذر 1380 حامد کرزای، رئیس دولت انتقالی منتخب آمریکاییها در گفتوگو با شبکه الجزیره اتمام حکومت طالبان و فرار ملامحمدعمر از قندهار را اعلام کرد، کمتر کسی فکر میکرد کمتر از بیست سال بعد پیروان او دوباره کابل و بلکه تمام افغانستان را بازپس بگیرند و ملایعقوب پسر ملاعمر، وزیر دفاع و یکی از مدعیان جانشینی امارت اسلامی طالبان شود، اما ترکیب عصبیت قومی و تعصب دینی کار خود را کرد. کرزای به شبکه الجزیره گفت: «از بامداد روز جمعه حکومت یا جنبشی به نام طالبان در افغانستان وجود ندارد و دوران حاکمیت طالبان بهسر رسید.» کرزای پا را فراتر گذاشت و خواستار بازداشت و محاکمه ملامحمد عمر، رهبر طالبان شد. وی افزود: «مصرانه به ملاعمر گوشزد کردم که از خونریزی و ترور دست بکشد، اما متاسفانه پاسخهای رهبر طالبان مثبت نبود و واکنشهایش نشانگر آن بود که با روشهای سفاکانهای که تحت هر عنوان در قبال مردم افغانستان اتخاذ کرده است، هیچ ترحمی به مردم کشورش ندارد.» آنچه ملاعمر را برای ادامه حکومت بر افغانستان چنین مصمم و شکستناپذیر کرده بود، تنها برخاسته از تعصب دینی و ایمان قوی نبود؛ عصبیت قبیلهای و قومی نیروی قدرتمندتری برای مقاومت این غَلجایی جنگجو مقابل دُرانی سیاستمدار بود.
طالبان جنبشی دینی است؟
براساس طنزی قدیمی، «بزرگترین دستاورد اتریش این است که جهان را قانع کرد بتهوون اتریشی و هیتلر آلمانی است.» طالبان نیز به همین شکل توانسته به دنیا بقبولاند که حکومتش بر افغانستان برخاسته از دستورات اسلامی و یک جنبش دینی است، اما این همه ماجرا نیست.
طالبان جنبشی که در دهه نود میلادی از شهر قندهار آغاز شد، برای اشاره به دانشآموختگان مدارس دینی شمال پاکستان استفاده میشود که وارد جنگ با ارتش اشغالگر شوروی در افغانستان شدند. این جنبش پیرو یک مکتب دینی به نام دیوبندی بودند که جنبش احیاگر و بنیادگرای اسلامی است و از اواخر قرن نوزدهم در مدرسه دارالعلوم دیوبند هند شکل گرفت. پایهگذاران مکتب دیوبندی پس از شورش هند در سالهای 1858-1857 از طریق مواجهه با مدارس تحت کنترل انگلیسیهای مستقر در لکنو با ایجاد این جنبش به دنبال حفظ تعالیم اسلامی از طریق آموزش علوم دینی بودند. شاخه سیاسی جنبش دیوبندی، جمعیت علمای هند، در سال 1919 تأسیس شد و نقش مهمی در جنبش استقلال هند داشت. علمای دیوبندی تلاش داشتند جلوی تماس فرزندان مسلمانان با آموزشهای غیرمسلمانان را بگیرند و با تمرکز بر علوم سنتی از هویت اسلامی آنان حفاظت کنند؛ تلاشی که امروزه نیز در سیاست طالبان برای محدود کردن آموزش مدارس دولتی در افغانستان و تغییر دروس آن تجلی پیدا کرده است.
از نظر کلامی، دیوبندیان از آموزه تقلید حمایت میکنند و به مذهب حنفی پایبند هستند. بنیانگذاران مکتب دیوبندی، مولانا محمدقاسم نانوتاوی و رشید احمد گنگوهی از آموزههای دینی-سیاسی محقق برجسته اسلامی و مصلح صوفی قرن هجدهم هند، شاه ولیالله دهلوی الهام گرفتند. بزرگان مدرسه دارالعلوم دیوبند، شاهولیالله دهلوی را بزرگ طریقت خود میدانند و در اصول عقاید از شیخ محمدقاسم نانوتوی و در فروع از شیخ رشید احمد گنگوهی تقلید میکنند. نهضت دیوبندی خود را مکتبی برخاسته از سنتهای اسلامی قرون وسطی ماوراءالنهر و هند گورکانی میداند. دهلوی معاصر محمد بنعبدالوهاب در عربستان بود و مانند عبدالوهاب نزد اساتید مدینه به تحصیل پرداخت. شاهولیالله دیدگاه نزدیک اما میانهرو با محمد بنعبدالوهاب دارد. این دیدگاه بهویژه از نظر بازگشت به ظاهر متون دینی و فاصله گرفتن از میراث فلسفی و کلامی تمدن اسلامی، مشترک است. با وجود اینکه شاهولیالله نسبت به محمد بنعبدالوهاب، دیدگاه میانهروتری دارد، اما نتیجه کار او با نهادینهسازی گرایش اهل حدیث در میان حنفیان به تعصب و تندروی دامن زد. در هنگام زندگی شاهولیالله، امپراتوری مسلمانان در شبهقاره
هند فروپاشیده بود و مسلمانان هند از یکسو با فشار حاکمان محلی هندو و سیک و از سوی دیگر با گسترش کمپانی هند شرقی بریتانیا روبهرو بودند. شاهولیالله که نگران بود مسلمانان، علاوه بر شکست در سیاست و قدرت هند، در زمینه هویت و فرهنگ نیز راه زوال در پیش بگیرند، تلاش کرد که با هویت دینی، مسلمانان را به ایستادگی فرابخواند و هویت آنان را از نابودی نجات دهد. بنابراین مانند همه جریانهای هویتگرا، تمرکز خود را بر جدایی و تفاوت با دیگر گروهها (چه مسلمان و چه غیرمسلمان) و نه نقاط اشتراک و همانندی گذاشت. دیدگاه دگرسازی او تا جایی بود که مسلمانان شیعه را نیز غیرخودی میدانست. یکی از عواملی که از ابتدا موجب دشمنی ایران با طالبان شد، نگاه طالبان به شیعیان و دشمن دانستن آنان بود که ایران را بهعنوان دولتی شیعی در مقابل آنها قرار میداد.
در سالهای اولیه، مکتب دیوبندی بهطور مسالمتآمیز با علمای مسیحی و هندو به بحثهای بینادیانی میپرداخت و فیلسوفان دیوبندی درباره وحدت هندو و مسلمانان صحبت میکردند و مدافع چندفرهنگی و مخالفت با تجزیه هند بودند، اما از سال 1979 و پس از آغاز جنگ عرب-افغان علیه اشغالگری شوروی در افغانستان این جنبش بهویژه در افغانستان و پاکستان تحت تأثیر سلفیگری وارد شده توسط ایالاتمتحده از عربستان سعودی بوده است. از اوایل دهه 1980 تا اوایل دهه 2000، برخی از دیوبندیها بهشدت توسط دولت سعودی تأمین مالی میشدند. دولت پاکستان ستیزهجویانه دیوبندی را برای جنگ با اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان و هند در کشمیر پرورش داد. پول و اسلحههایی که عرضه شد، به درگیریهای داخلی دامن زد.
ریشههای قومی طالبان
اما مدارس دیوبندی تنها خاستگاه طالبان نیست. افغانستان کشوری چندقومیتی است و هر یک از اقوام نیز به یکی از کشورهای همسایه نزدیک هستند. تاجیکها و فارسها با ایران و تاجیکستان نزدیکی بیشتری دارند و ازبکها به ازبکستان و حتی ترکیه وابسته هستند و پشتونها نیز به پاکستان و کشورهای عربی نزدیکترند. برخلاف پشتونها در جنوب که ساختارهای قبیلهای خود را همچنان حفظ کردهاند، در شمال و مرکز افغانستان ساختارهای شهری و جدیدتر شکل گرفته و حتی اقوام خود را با نامهای احزاب قومی باز میشناسانند. ازبکها خود را جنبشی و تاجیکها جمعیتی و هزارهها حزب وحدتی هستند. اما پشتونها خود را با حزب معرفی نمیکنند، آنها سنت قبایلی قدرتمندی دارند.
قبایل پشتون در افغانستان و پاکستان پیرو مکتب دیوبندی شدند، چراکه با ساختارهای اجتماعی و فرهنگی سنتی آنان همخوانی بیشتری داشت. پشتونوالی یا پشتونگری نظام و سنت رفتاری قبیلهای در میان پشتونها است و پاسداری از خانواده، طایفه و آبرو اصول اساسی آن را تشکیل میدهد. لویه جرگه یا شورای بزرگ که پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا و شکلگیری حکومت جمهوری به یکی از ارکان حکومتداری در افغانستان بدل شد برگرفته از سنت پشتونوالی است. قوانین پشتونوالی بسیار کهن هستند و از سنتهای قبیلهای پیش از اسلام ریشه میگیرند. قوانین آن بهویژه کینخواهی و خونخواهی و اجبار دختران برای ازدواج بهمنظور پایان خونخواهی و دعواهای قبیلهای و پناه دادن از جمله قوانین باستانی جوامع ایلی است. قواعد پشتونوالی برای پشتونها حکم میکند که چه رفتاری «آبرومندانه» و «شرافتمندانه» است و چه رفتاری چنین نیست. مفاهیمی چون ننگ و ناموس و غیرت و خانهنشینی زنان و آمادگی برای جنگ و ستیز از اصول هویت پشتونوالی است. این احکام تقریباً همهٔ زندگی پشتونها را تحت نفوذ خود دارد و پیروی از پشتونوالی به عنوان شناسهٔ قومی حتی از گویشور بودن به زبان پشتو اهمیت
بیشتری دارد. خشونت و عصبیت و جنگاوری از ویژگیهای قومی پشتونهاست. همچنان که ابنخلدون مورخ مسلمان قرن هشتم هجریقمری گفته است: «ریاسـت و حکومت بر خداوندگان عصبیت، تنها بهوسیله کسی کـه از نسـب آنهـا باشـد، امکانپـذیر اسـت». پشتونها نیز هرگز حاضر به پذیرش حکومت غیرپشتون بر خود نبودهاند و از آغاز شکلگیری افغانستان همواره آنان حاکمان این کشور بودهاند و امیر حبیبالله کلکانی در ابتدای قرن بیستم و برهانالدین ربانی در انتهای قرن بیستم تنها تاجیکهای افغانستان بودند که برای مدت کوتاهی حکومت را در اختیار داشتند و صبغتالله مجددی از قوم عرب نیز برای مدت دو ماه در سال 1992 از سوی مجاهدین افغان به مقام ریاستجمهوری برگزیده شد. بهجز آن، حکومت حتی در دوران کمونیستها و جمهوریت میان خاندانهای مختلف بارکزایی و درانی و هوتکیان دست به دست شده است. خود پشتونها نیز به دو قبیله بزرگ غلجایی و درانی از دیرزمان با هم رقابت و دشمنی دارند. در ۳۰۰ سال گذشته، غلجاییها در مجموع تنها چهار بار قدرت را در افغانستان به دست گرفتهاند. نخست در قرن ۱۸ میلادی، با اقتدار میرویسخان هوتک در قندهار، دوم در سال ۱۹۷۸ با روی کار آمدن
نورمحمد ترکی که با حکومت دکتر نجیب ادامه پیدا کرد، و بار سوم با قدرت گرفتن طالبان و ملاعمر و بار آخر ریاستجمهوری اشرف غنی. هوتکیان از دودمانهای مهم غلجایی بودند و پادشاهان مشهور آنان مانند میرویس افغان و محمود افغان و اشراف افغان عامل انقراض و سقوط دولت مقتدر صفوی شدند. در دوران معاصر نیز نورمحمد ترهکی و حفیظالله امین، سران جمهوری کمونیستی افغانستان و محمد نجیبالله معروف به دکتر نجیب چهارمین و آخرین رئیسجمهور در جمهوری دموکراتیک افغانستان، محمداشرفغنی، رئیسجمهور فراری افغانستان، از قوم غلجایی بودند. عمرانخان، نخستوزیر پیشین پاکستان نیز از قوم غلجایی است.
جمهوری اسلامی افغانستان و ارتباط با ایران
افغانستان تا قرنها برای ایران یادآور شکست بود. چه وقتی که محمود افغان از قندهار ظاهراً برای تظلمخواهی و در واقع به قصد شورش راهی اصفهان شد و سلسله قدرتمند صفوی را سرنگون کرد و کشور را دچار آشوب و هرجومرج کرد و چه وقتی که ایران قاجاری مقابل دخالتهای انگلیسی نتوانست از شهر کهن هرات حفاظت کند و آن را به افغانهای تحت حمایت بریتانیا واگذاشت. اما فرصت جنگ با شوروی برای ایران خوشیمن بود و توانست تاجیکان هوادار و مرتبط با ایران را علیه شوروی تجهیز و سازماندهی کند. ائتلاف شمال با رهبران قدرتمندی چون برهانالدین ربانی، احمدشاه مسعود، عبدالرشید دوستم، محمد قسیم فهیم و دکتر عبداللهعبدالله ترکیبی عمدتاً تاجیکتبار داشت و پس از کمکرسانی و اتحاد پاکستان با طالبان، کشورهای ایران، تاجیکستان، روسیه و بعدها ازبکستان و هند به حمایت از این ائتلاف پرداختند.
با پیروزی مجاهدین در سال ۱۹۹۲، پشتونها که خود را وارث سنتی قدرت در افغانستان میدانستند، ناگهان با قدرت گرفتن تاجیکها روبهرو شدند. ریاستجمهوری صبغتالله مجددی از قوم عرب و از شیوخ نقشبندیه تنها دوماه بود اما برهانالدین ربانی که از حمایت ایران برخوردار بود، قدرت را به دست گرفت و سهم مهمی به سایر تاجیکان در حکومت خود داد. به همین دلیل، جنگهای داخلی مجاهدین میان سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ روی داد که یکسوی اصلی آن پشتونها بودند که برای بازگشت قدرت به پشتونها میجنگیدند. پاکستان هم که به صورت سنتی با قبایل پشتون جنوب افغانستان دارای روابط نزدیکتری است از تاجیکان و ازبکان مرتبط با ایران و سایر قدرتها ناخوشایند بود و خواستار بازگشت حکمرانی پشتونها در افغانستان بود. او از اختلافهای موجود در افغانستان استفاده کرد و با حمایت از جنبش طالبان که هنوز نوپا بود و در گوشهای از قندهار شکل گرفته بود، زمینه را برای توسعهطلبی طالبان میسر ساخت. ساختار اصلی گروه طالبان در آن دوره از اقوام غلجایی، مانند هوتک و اسحقزایی تشکیل میشد، اما بعدها درانیها نیز به خیل طالبان وارد شدند.
در سال ۱۹۹۶، با تصرف کابل توسط طالبان یک بار دیگر سلطه غلجاییها بر بیشتر افغانستان تثبیت شد. ایران و جامعه جهانی حکومت طالبان را بهرسمیت نشناخت و همچنان ریاستجمهوری برهانالدین ربانی که در خوشبینانهترین حالت تنها بر سی درصد از خاک افغانستان تسلط داشت را دولت قانونی افغانستان میدانست. پاکستان و عربستان سعودی و امارات متحده عربی تنها کشورهایی بودند که در آن دوره حکومت طالبان را به رسمیت شناختند.
طالبان در آن دوره بیش از اکنون جنبه قومی داشت و برخلاف اکنون هیچ غیرپشتونی در حکومت آنان جایگاه مهمی نداشت و در میان پشتونها هم بخش اعظم قدرت در زمان «امارت اسلامی» طالبان، در چنگ غلجاییها بود، و سقوط طالبان، سقوط آنان را نیز به همراه داشت. علاوه بر وابستگی طالبان به پاکستان و عربستان، کشتار شیعیان و تاجیکها توسط طالبان موجب خصومت بیشتر ایران با طالبان شد. واقعه کشتار مزارشریف در 17 مرداد 1377 توسط طالبان نقطهعطف مهمی در رابطه ایران و طالبان بود. وقتی طالبان در ادامه پیشرویهای خود موفق شد مزارشریف را تصرف کند، به کشتار هزارههای شیعه در این شهر پرداخت. دیپلماتهای ایرانی حاضر در کنسولگری مزارشریف با اطمینان از قول پاکستانیها مبنی بر امنیت دیپلماتها محل ماموریت خود را ترک نکرده بودند. طالبان در تصرف کابل به سفارت ایران و سایر کشورهای خارجی تعرض نکرده بود و همین امر نیز خیال ایرانیها را آسوده کرده بود. با این وجود نیروهای طالبان با ورود به کنسولگری در همان ساعات اولیه 17 مرداد همه ماموران ایرانی حاضر در کنسولگری را به شهادت رساندند.
بهگفته محسن امینزاده، معاون وقت آسیا و اقیانوسیه وزارت امورخارجه، در فاصله بین ۲۱ تا ۲۸ مرداد ۱۳۷۷ شورای عالی امنیت ملی برای حمله به افغانستان و کمک به جبهه متحد برای تصرف هرات و ادامه جنگ با طالبان به جمعبندی میرسد. امینزاده در گفتوگو با هفتهنامه صدا میگوید: «۲۷ مردادماه: احمدشاهمسعود در مذاکره با سپاه و سایر نظامیان، خواهان تصرف هرات با پشتیبانی سلاحهای سنگین سپاه میشود. پیشنهاد با حمایت فعال آقایان رحیم صفوی، لاریجانی، بروجردی، فیروزآبادی و شمخانی در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تصویب و پردازش آن توسط آقای ربیعی برای مقام رهبری ارسال میشود. ربیعی در گزارش جداگانهای برای رهبری، فضای بحثها و مخالفت شدید سرلشکر شهبازی، رئیس ستاد ارتش و سردار باقری معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل را نیز گزارش میکند. نگرانی اصلی آنان گرفتار شدن نظامیان در باتلاق افغانستان و خطرات آن است. ۲۸ مرداد است و پاسخ رهبری سحرگاه واصل میشود. ایشان در پاسخ با عبارت «ما وارد این باتلاق نخواهیم شد»، تصریح میکنند که «ورود نیروهای مسلح ایران به باتلاق افغانستان مجاز نیست؛ ولی تدابیر دیگر انجام شود.»
بیستوسوم شهریور مقام معظم رهبری در پی قطعیت خبر شهادت دیپلماتهای ایرانی در پیام تسلیت خود طالبان را «قشون ظالم و سنگدل» و «قوم متعصب، وحشی و بیگانه از تعالیم نورانی اسلام و بیخبر از قوانین عمومی جهان» خطاب کردند. اما ایران تا 15 مهر 1380 روزی که ائتلاف به رهبری نیروهای آمریکایی با وجود نداشتن اجازه جنگ از سازمان ملل متحد بمباران هوایی بر کمپهای طالبان و القاعده را در افغانستان شروع کردند، نتوانست اقدام جدی علیه طالبان انجام دهد. با ورود نیروهای ائتلاف فرصت برای ایران هم فراهم شد تا بتواند علیه طالبان با ائتلاف همکاری کند. سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور ایران در آن مقطع در مصاحبهای گفته بود: «طالبان دشمن ما است و سرنگونی طالبان در درجه اول تأمینکننده منافع ایران بود.»
ایران با «ارائه اطلاعات امنیتی و جاسوسی به آمریکاییها» و نیز «پشتیبانی از اتحاد شمال» نقشی حیاتی در سرنگونی طالبان ایفا کرد. نیروهای C. I. A آمریکا مستقیماً با اعضای سپاه پاسداران در خاک افغانستان همکاری کردند تا بتوانند با مبارزان جبهه اتحاد شمال ارتباط برقرار کنند. در برخی از موارد، اعضای سپاه پاسداران در جلسات آمریکا در شمال افغانستان حضور پیدا میکردند.
رایان کراکر، سفیر سابق آمریکا در عراق و افغانستان، در خاطرات خود نوشته است که یک هفته پس از حملات 11سپتامبر در سال ۱۳۸۰ و در جریان مذاکرات ژنو با چند دیپلمات ایرانی، مذاکراتی درباره حمله به افغانستان داشته است.
کراکر نوشته بود: «من واقعاً از هویت طرفهای ایرانی خود متعجب شده بودم. دو نفر از سه نفرشان در آمریکا درس خوانده بودند و ما در وقت تنفس راجع به فوتبال دانشگاه یو.سی.ال.ای حرف میزدیم. آنچه که برایم جالبتر از همه بود، اشتیاق آنان نسبت به اعزام نیروهای آمریکا، همان «شیطان بزرگ»، به حیاط خلوت ایران یعنی افغانستان بود. اوایل اکتبر، یعنی تقریبا یک ماه پس از حملات ۱۱سپتامبر، ما پشت میز یکی از سالنهای کنفرانس سازمان ملل نشسته بودیم و در مورد ساختار پارلمان بعد از طالبان صحبت میکردیم. یکی از دیپلماتهای ایرانی رفتهرفته به تنگ آمد و سرانجام سرپا ایستاد و تقریبا با فریاد گفت که ما نباید در مورد «چه باید باشد» صحبت کنیم. تا زمانی که رژیم کنونی -در افغانستان- بر سر کار است، هیچکدام از این حرفها سودی ندارد. سپس او اتاق را ترک کرد. بمباران افغانستان توسط آمریکا چند روز بعد آغاز شد.»
نیروهای مجاهدین اتحاد شمال که در مقابل طالبان میجنگیدند، با تضعیف طالبان توانستند در 18 آبان شهر مزار شریف را بهتصرف خود درآورند. اینکار باعث شد به سرعت نیروهای طالبان از بخشهای شمالی خارج شده و در 22 آبان بعد از اینکه طالبان کابل را خالی کردند، کنترل کابل نیز به دست ائتلاف شمال افتاد.
حسین موسویان، رئیس کمیته روابط خارجی شورای عالی امنیت ملی ایران در زمان حمله آمریکا به افغانستان بر موضوع همکاری ایران با آمریکا در حمله به افغانستان صحه گذاشته و گفت، وقتی که آمریکا تصمیم به جنگ با طالبان گرفت، جبهه شمال مایل به همکاری با آمریکا برای سرنگونی طالبان بودند. ایران هم با خواست جبهه شمال مخالفت نکرد.
وی از این همکاری تحت عنوان منافع مشترک ایران و آمریکا نام برده و افزود: «بههرحال ایران و آمریکا هر دو البته با اهدافی متفاوت یک منفعت مشترک در مورد ساقط کردن حکومت طالبان داشتند. ضمن اینکه ما منتظر فرصتی برای انتقام از طالبان درمورد کشته شدن دیپلماتهایمان هم بودیم.» وی در بخشی از مصاحبه تصریح کرد که چند دیپلمات ما کشته شده بودند و دهها هزار نیروی نظامی ایران درمرز به حالت آمادهباش درآمده و منتظر دستور مرکز برای ورود به خاک افغانستان بودند. در شورای امنیت ملی جلسات زیادی داشتیم. نهایتا دو دیدگاه وجود داشت. یک دیدگاه معتقد به ورود به خاک افغانستان و جنگ با طالبان بود و دیدگاه دیگر هم مخالف ورود ایران به یک جنگ جدید آنهم بعد از جنگ ایران و عراق بود. حسن روحانی و من جزو کسانی بودیم که مخالف ورود نیروهای مسلح ایران به خاک افغانستان برای جنگ با طالبان بودیم. نهایتا گزارش دو دیدگاه تقدیم رهبر ایران شد و ایشان نیز با ورود نیروهای مسلح به خاک افغانستان مخالفت کردند.»
17 آذر 1380 حامد کرزای، رئیس دولت انتقالی منتخب آمریکاییها در گفتوگو با شبکه الجزیره اتمام حکومت طالبان و فرار ملامحمدعمر از قندهار را اعلام کرد. ایران امیدوار بود پس از سقوط طالبان، دولتی وابسته به ایران در کابل روی کار بیاید، اما ائتلاف به رهبری آمریکا هرگز اجازه نمیداد چنین اتفاقی برای افغانستان روی بدهد. معاونت وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی افغانستان مهمترین پست حامد کرزای پیش از سقوط دولت طالبان بود. کرزای که از تیره پوپلزایی و قوم درانی است، طی نشست بن در ۲۰۰۱، ناگهان در رأس قدرت در افغانستان قرار گرفت و غلجاییها دوباره از دولتداری مأیوس شدند. آمریکا میخواست با نصب یک پشتون، پیام واضحی به دیگر پشتونها برای ترک مخاصمه و وارد شدن به حکومت بفرستد. اما غلجاییها آن پیام را نادیده گرفتند. هرچند شماری از آنان با دولت همراه شدند، اما آنان نمایندههای واقعی قبیلههای مختلف غلجایی نبودند. به همین دلیل، تنها دلیل جان گرفتن سریع و دوباره ساختار طالبان، صرفا برای مبارزه با خارجیها نبود. عامل مهم و اصلی، نزاع تاریخی میان قبیلههای درانی و غلجایی بود. عصبیت قبیلهای و تاریخی غلجایی حاضر به سر خم کردن به
درانیها نشد.
زمانی که دو دوره ریاستجمهوری حامد کرزای درانی تمام شد، او تلاش زیادی کرد تا یک درانی دیگر بر سر قدرت بیاید. تلاشهای پنهان و آشکار ایران برای قدرتگیری تاجیکها با سوءظن و مقاومت آمریکاییها و سایر قدرتهای حامی مواجه بود. استمرار حکومت پشتونها هیچ سودی اگر نداشته باشد مانع نفوذ ایران در افغانستان هست. کرزای که در سالهای آخر ریاستجمهوری تلاش داشت با استقلال بیشتری از آمریکاییها حکومت و مقابل دخالتهای آنها مقاومت کند، از نامزدی زلمی رسولمحمدزایی وزیر امور خارجه دولتش، حمایت کرد. کرزای در دوران حکومتش به صورت خزنده و ناملموس میکوشید تا از حضور خارجیها بهنفع تقویت جایگاه درانیها و عقب راندن غلجاییها استفاده کند. او حتی تلاش داشت با جابهجایی و مهاجرت طایفهها، قندهار، زابل و هلمند را از غلجاییها خالی کند. با این حال و با حمایت آمریکاییها، اشرف غنی احمدزی برنده انتخابات شد؛ آن هم انتخاباتی که هرگز اتهام تقلب گسترده در آن برطرف نشد. تلاش اشرفغنی برای اقتدار بیشتر غلجاییها از چشمان درانیها دور نماند. فاصله گرفتن کرزای از غنی، به دلیل همین تلاشهای او بود.
تاجیکها با حمایت ایران طی دو دوره ریاستجمهوری اشرف غنی تلاش زیادی کردند که با نامزدی دکتر عبداللهعبدالله قدرت را از چنگ پشتونها دربیاورند و به ادعای آنها تنها با تقلب در انتخابات و فشار آمریکاییها مجبور شدند شکست در انتخابات را بپذیرند و چنانچه آمریکاییها در روند انتخابات دخالت نمیکردند آنان پیروز بودند. چشمانداز قدرتگیری تاجیکها در صورت خروج آمریکاییها و حذف پشتونها در روند دموکراتیک دور از انتظار نبود و مخالفان اشرفغنی برهمین اساس ادعای همدستی اشرف غنی با همقومیهای غلجایی خود را مطرح میکنند. در واقع اشرف غنی که با خروج آمریکاییها اطمینان داشت که نخواهد توانست قدرت را در دست خود یا همقومیهایش حفظ کند، زمینه پیروزی غلجاییهای طالب را فراهم کرد.
اشرف غنی در آخرین روزهای حکومتش بار دیگر هم دین خود را به غلجاییها ادا کرد و پیش از آنکه پایتخت بهصورت کامل به دست نیروهای طالبان سقوط کند، تعداد زیادی از جنگجویان شبکه حقانی را که غلجایی هستند، وارد کابل کرد. غلجاییها تا طالبان درانی موفق شوند، اکثریت مناطق و نهادهای استراتژیک را در چنگ گرفتند و مذاکرات را نیز با کرزای، عبدالله و حکمتیار که حالا مسئولیت کمیسیون نظم کابل را برعهده داشتند، آغاز کردند.