| کد مطلب: ۱۵۵۰
خیلــی دور، خیلی نزدیک

خیلــی دور، خیلی نزدیک

بررسی رابطه دیپلماتیک ایران و جمهوری‌آذربایجان

بررسی رابطه دیپلماتیک ایران و جمهوری‌آذربایجان

رابطه ایران و جمهوری آذربایجان را شاید بتوان در چارچوب رابطه عشق و نفرت تحلیل کرد. درست مانند زوجینی که دلایل زیادی برای عشق آتشین و همزمان نفرت بی‌پایان دارند، در رابطه بین تهران و باکو هم می‌توان نشانه‌ها و علل همگرایی و واگرایی قابل شناسایی را مشاهده کرد. برای درک ماهیت این رابطه باید کمی تاریخ، کمی جغرافیا، کمی اقتصاد و کمی سیاست بلد باشید. روزنامه هم‌میهن در این گزارش سعی کرده اطلاعات موثق اما خلاصه‌ای درباره علل فرازونشیب رابطه تهران و باکو ارائه دهد.

سرزمین آذربایجان پیوسته در قلمرو ایران قرار داشته تا اینکه در دوران فتحعلی‌شاه قاجار و پس از شکست ایران از روسیه تزاری، طبق معاهده ترکمانچای 1828 از ایران جدا شد و تحت حاکمیت روس‌ها درآمد. پس از جنگ جهانی اول و با حاکمیت حزب مساوات، جمهوری دموکراتیک آذربایجان تاسیس شد اما عمر این جمهوری دیری نپایید و با حمله ارتش سرخ در آوریل 1920 بار دیگر این سرزمین تحت حاکمیت کمونیست‌ها قرار گرفت. پس از فروپاشی شوروی، این جمهوری در آگوست 1991 اعلام استقلال کرد و کشورهای مختلف از جمله ایران (هرچند با تاخیر پنج‌روزه) این کشور جدید را به رسمیت شناختند.

ایران یک همسایه عادی برای آذربایجان نیست. بخشی از خاک آذربایجان یعنی جمهوری خودمختار نخجوان، از سرزمین اصلی جداافتاده و برای رسیدن به آن یا باید از خاک دشمن‌اش ارمنستان عبور کند یا از طریق ایران به آن دست پیدا کند. همین ژئوپلیتیک خاص ایران هم به دردسری در روابط تبدیل شده است.

عوامل همگرایی در رابطه دو کشور بی‌شمار است. دو کشور علاوه بر قرن‌ها تاریخ و فرهنگ مشترک، حدود 759 کیلومتر مرز مشترک شامل 175 کیلومتر مرزخشکی و 584 کیلومتر مرز آبی (شامل مرز رودخانه ارس به طول 427 کیلومتر که حدود 200 کیلومتر از آن را مرز ایران و جمهوری خود مختار نخجوان تشکیل می‌دهد) دارند. تاریخ، زبان و فرهنگ دو کشور عملا یکی است. جمهوری آذربایجان بعد از ایران دومین کشور با اکثریت شیعه در جهان است. هرچند این مساله در قانون اساسی این کشور قید نشده، اما به لحاظ فرهنگی حائز اهمیت است. علاوه بر این نزدیکی‌های جغرافیایی و فرهنگی، عضویت مشترک دو کشور در پیمان‌های منطقه‌ای از جمله سازمان اکو، پیوند پایتخت‌ها را تقویت کرده است. اما همزمان دلایل برای واگرایی هم کم نیست.

پیش از آغاز استقلال آذربایحان، روابط ایران و آذربایجان اگرچه در پاسخ به سال‌ها دوری، گرم و صمیمانه پیش می‌رفت، اما با روی کار آمدن جبهه خلق به رهبری ابوالفضل ایلچی‌بیگ که بعدها نخستین رئیس‌جمهور آذربایجان مستقل شد، روابط دو کشور به تیرگی گرایید. ایلچی‌بیگ معتقد بود آذربایجان مستقل نمی‌شود، مگر اینکه تبریز پایتخت این کشور باشد. او دائم می‌گفت که من خواب خوی و مرند را دیدم و همیشه این آرزو را مطرح می‌کرد که بتواند این وضعیت را، یعنی ادعای ارضی خود را به سامان برساند. با روی کار آمدن حیدر علی‌اف، روابط دو کشور شکوفا شد. اکبر هاشمی‌رفسنجانی در مصاحبه‌ای در فروردین‌ماه سال 91 به رابطه صمیمانه ایران و آذربایجان در زمان ریاست‌جمهوری خودش همزمان با ریاست حیدر علی‌اف اشاره کرده و گفته: «در شمال ایران در قفقاز، گرجستان و آذربایجان، صمیمی‌ترین دوست ما بودند... در آذربایجان در یک جلسه رسمی که خبرنگاران هم حضور داشتند، آقای حیدر علی‌اف به من گفت که 17شهر ما متعلق به شماست و باید اینها را حفظ کنید.» اما این روابط صمیمانه به تدریج رنگ باخت. تنش‌های ایران و آذربایجان را باید بیش از هر چیز در دو عامل ریشه‌یابی کرد؛ یکی پروژه ایجاد دولت-ملت در آذربایجان که براساس رویکرد نزدیکی به غرب در حال شکل‌گیری بود و دیگری قدرت گرفتن ترکیه در منطقه و رویای تشکیل ترکستان بزرگ. تمامی علل و عوامل تنش بین دو کشور را می‌توان ذیل این دو پروژه و ژئوپلیتیک تقسیم‌بندی کرد.

پروژه ملت‌سازی در باکو

اشتراکات فرهنگی ایران و آذربایجان به همان اندازه که سبب نزدیکی دو ملت است، زمینه دوری دولت‌ها را فراهم کرده است. حمایت جمهوری آذربایجان از ایده‌ها و گروه‌های پان‌ترکی توسط جمهوری آذربایجان تهدید امنیتی برای تهران است و همزمان رشد اسلام سیاسی و تاثیر مستقیم و غیرمستقیم ایران در این فرآیند، تهدیدی برای آذربایجان. در قانون اساسی آذربایجان مساله جدایی دین از سیاست و برابری همه ادیان در برابر قانون مورد تاکید قرار گرفته است. براساس این قانون، پیروان ادیان حق آزادی بیان عقیده و اجرای احکام و رسوم دینی‌شان را به گونه‌ای که نظم عمومی را خدشه‌دار نکنند و به اخلاق عمومی صدمه نزنند دارند. براساس قانون اساسی این کشور برگزاری مراسم و آئین‌های دینی باید در مکان مشخصی انجام شود و برگزاری عمومی آئین‌های دینی در فضای باز باید با رضایت نهادهای مسئول صورت بگیرد. ممنوعیت راه افتادن دسته‌های عزاداری در روزهای عاشورا و تاسوعا در آذربایجان همواره به تنش‌ها بین دو کشور دامن می‌زند. محرم امسال دانشجویان آذربایجانی ساکن ایران در تهران مقابل سفارت باکو تجمع اعتراضی برگزار کردند و جریان افراطی شیرازی‌ها نیز به همین بهانه به سفارت آذربایجان در لندن حمله کردند. نحوه انتشار خبر این حمله در رسانه‌های نزدیک به دولت در ایران نشان‌دهنده مشروعیت این اقدام از نظر حاکمیت ایران بود. ایران از جریان‌های اسلام‌گرا در جمهوری آذربایجان نیز حمایت غیررسمی می‌کند و طلبه‌های علوم دینی که در حوزه‌های علمیه ایران تحصیل کرده‌اند رهبری اعتراضات مذهبی در مورد ممنوعیت حجاب و ممنوعیت انجام عزاداری‌ها را بر عهده دارند. ده‌ها نفر از این فعالان با محکومیت‌های بلندمدت در باکو در زندان هستند و تعدادی نیز در ایران زندگی می‌کنند. الهام علی‌اف در یکی از نشست‌های خبری اخیر، افراد حاضر در ایران را تروریست‌های افراطی معرفی کرد که باید به جمهوری‌آذربایجان تحویل داده شوند. دادستان کل جمهوری آذربایجان نیز در سفر به تهران اسامی این 42نفر را به مقامات ایرانی تحویل داد و استرداد آنها را مطالبه کرد. سرکوب این فعالان همراه سایر مخالفان و منتقدان از موارد محکومیت جمهوری آذربایجان در نهادهای حقوق بشری و اتحادیه اروپاست. بخش دیگر منتقدین حکومت علی‌اف فعالان فرهنگی و قومی تالش در این جمهوری هستند که به ایران تمایل دارند و خود را بخشی پیوسته به فرهنگ ایرانی قلمداد می‌کنند و با وجود آنکه ایران حمایت چندانی از آنها نکرده، حکومت باکو برخی از آنها مانند نوروزعلی محمداف را به جرم «جاسوسی برای ایران» به زندان‌های بلندمدت محکوم کرده است. محمداف سال 2009 در زندان به طرز مشکوکی درگذشت. تالش‌ها در سال 1992 با رهبری علی‌اکرم همت‌اف، معاون وزارت دفاع جمهوری آذربایجان حکومت خودخوانده و خودمختار تالش مغان را تشکیل دادند و از ایران درخواست حمایت کردند، اما به شدت سرکوب شدند و همت‌اف به اعدام محکوم شد و با مخالفت نهادهای حقوق بشری سلب تابعیت و از کشور اخراج شد و مدتی در ایران و سپس در هلند زندگی کرد. خانواده همت‌اف اکنون ساکن ایران هستند.

از آن طرف ایجاد و حمایت از گروه‌های قومگرا توسط قدرت‌های خارجی همواره تهدیدی برای تمامیت ارضی ایران قلمداد شده است. در میانه تابستان سال ۱۳۲۴، درحالی‌که شمال ایران در اشغال ارتش سرخ شوروی بود میرجعفر باقراف، رئیس‌جمهوری آذربایجانِ شوروی با تصویب پولیت بورو حزب کمونیست و امضای شخص استالین ملزم شد خیلی زود دست به کار شوند و در ایران، کسانی را پیدا کنند تا برایشان حزبی با نام فرقه دموکرات آذربایجان تأسیس کنند و جدایی‌طلبی را تبلیغ کنند. جعفر پیشه‌وری، شهریورماه آن‌سال حزب دموکرات آذربایجان را تأسیس کرد. پیشه‌وری سه ماه بعد، برپایی «حکومت ملی آذربایجان» به پایتختی تبریز را اعلام کرد که مناطق وسیعی از شمال غرب ایران، شهرهای اردبیل، ارومیه، سلماس، مرند و زنجان را شامل می‌شد. جنبش پیشه‌وری و حکومت خودمختار فرقه دموکرات در نهایت با خروج ارتش سرخ شوروی فروپاشید و اعضای فرقه به شوروی گریختند. اما ایده تجزیه ایران و الحاق مناطق آذری‌نشین به جمهوری آذربایجان، ایده اصلی اکثر جریان‌های سیاسی در باکو شد و تا امروز باقی مانده است، فارغ از اینکه اگرچه در ایران ایده الحاق توسط هیچ جریان سیاسی پیگیری نمی‌شود، اما به‌طور طبیعی اکثر آذری‌های ایران می‌گویند اگر قرار باشد جایی به دیگری ملحق شود پیوستن بخش کوچک‌تر به بزرگتر طبیعی‌تر است.

توران بزرگ

اما مساله، فراتر از خود جمهوری آذربایجان است. از ابتدا نیز جمهوری آذربایجان در سال 1918 با حمایت و دخالت ارتش عثمانی در قفقاز ‌شکل‌ گرفت. عثمانی در جنگ جهانی اول برای نخستین‌بار ایده پان‌تورانیسم را به ایده اصلی خود در جنگ تبدیل کرد و برای جبران شکست در متصرفات غربی خود تلاش کرد به سوی شرق و توران بزرگ حرکت کند. راه توران هم از قفقاز می‌گذشت. با دخالت نوری‌پاشا فرمانده اردوی اسلام، قلمرو این جمهوری، آذربایجان نامیده شد که هیچ سابقه تاریخی نیز نداشت. این موضوع علاوه بر دولت ایران اعتراض شخصیت‌هایی چون ملک‌الشعرا بهار و سایر نویسندگان مطبوعات را در پی داشت و ایران در همین مدت‌کوتاه نام آذربایجان برای شمال رود ارس را به رسمیت نشناخت و اعلام کرد آذربایجان نام یکی از استان‌های ایران در جنوب رود ارس است و سیدضیاءالدین طباطبایی را در رأس هیاتی فوق‌العاده برای مذاکره با حزب مساوات به بادکوبه فرستاد.

این جمهوری چنان عمر مستعجل و کوتاهی داشت که فرصت نداد مناقشه بر سر نام آذربایجان به نتیجه‌ای برسد اما با تصرف باکو توسط بلشویک‌ها این نام را در داخل اتحاد جماهیر شوروی باقی گذاشت و استخوان لای زخم رابطه ایران و این جمهوری باقی ماند. جمهوری آذربایجان براساس همین هویت‌یابی که ریشه در ادعاهای پانترکیستی داشت مدعی رهبری «آذربایجانی‌های جهان» است و الهام علی‌اف هر ساله در مناسبتی به همین نام خود را رهبر 50میلیون جمعیت آذربایجانی معرفی می‌کند؛ جمعیتی که روشن است در جمهوری آذربایجان 10 میلیونی زندگی نمی‌کند و لابد آذری‌ها ایران، مراد الهام علی‌اف است. ترکیه نیز که خود را در نقش رهبری کشورهای ترک‌زبان تعریف می‌کند با تشکیل و راهبری سازمان کشورهای ترک به دنبال راهیابی به قفقاز و آسیای مرکزی است. در ادبیات سیاسی رهبران دو کشور ترکیه و آذربایجان این دو کشور یک ملت با دو دولت معرفی می‌شوند و ترکیه نقش جدی در هدایت ادعاهای ژئوپلیتیک باکو دارد. از جمله موارد مورد مناقشه تهران و باکو موضوع دالان تورانی است که باکو و آنکارا آن را دالان زنگزور می‌نامند و مدعی هستند جنوب ارمنستان در چارچوب پیمان صلح اخیر بین دو کشور برای ایجاد یک دالان به باکو واگذار شود؛ دالانی که ارتباط مرزی بین ایران و ارمنستان را قطع خواهد کرد اما نخجوان را به خاک اصلی جمهوری آذربایجان متصل خواهد کرد و ترکیه را نیز به شکل زمینی به قفقاز و سپس آسیای مرکزی متصل خواهد کرد و گام مهمی در شکل‌گیری توران بزرگ محسوب می‌شود. پیگیری این ایده منجر به مهم‌ترین واکنش نظامی ایران در شمال غرب کشور شد و با آرایش نظامی باکو و آنکارا در دوسوی مرزهای ارمنستان، ایران با انجام رزمایش فاتحان خیبر در مرزهای خود با جمهوری آذربایجان تهدید کرد که اجازه نخواهد داد مرزهای بین‌المللی‌اش با ارمنستان تغییر کند؛ مرزی که مقام رهبری در دیدار با رجب‌طیب‌اردوغان آن را مرز چندهزارساله خواند و عدم تغییر آن را عزم جدی جمهوری اسلامی ایران دانست. ابراهیم رئیسی نیز در دیدار دوجانبه با الهام علی‌اف در چارچوب اجلاس شانگهای در سمرقند همین پیام را به الهام علی‌اف منتقل کرد.

روابط باکو و تل‌آویو

تهران تمایل دارد اسرائیل را عامل تنش روابط خود با باکو اعلام کند، اما دلایل دیگر شاید ریشه‌ای‌تر باشد که اسرائیل بر آن دلایل تکیه کرده است. تهران، تل‌آویو را عامل بی‌ثباتی در منطقه و ایجاد فضای بی‌اعتمادی بین کشورهای همسایه معرفی می‌کند. سال 1991 اسرائیل جزو اولین کشورهایی بود که استقلال آذربایجان را به رسمیت شناخت. باکو هم متعاقبا 40درصد نفت مورد نیاز اسرائیل را از همان زمان تامین کرد. نفتی که باید از خط لوله باکو-تفلیس-جیهان به اسرائیل می‌رسید. در عوض تل‌آویو سلاح و پهپادهای پیشرفته در اختیار آذربایجان قرار می‌داد. این سلاح‌ها در پیروزی اخیر آذربایجان در جنگ قره‌باغ نقش کلیدی بازی کردند. تحقیقات موسسه صلح بین‌المللی استکهلم در سال‌های 2011 تا 2020 نشان می‌دهد ابتدا روسیه و بعد اسرائیل بزرگترین تامین‌کنندگان سلاح آذربایجان بوده‌اند. با این حال باکو همیشه باید رابطه‌اش با تل‌آویو را برای جلوگیری از افزایش فشارها از جانب ایران، در تعادل نگه می‌داشت. شاید همین هم سبب شده تا امروز با وجود اینکه اسرائیل در باکو سفارت‌خانه دارد، این کشور اقدام به بازگشایی سفارت در تل‌آویو نکرده است.

بخشی از جمعیت تات‌های جمهوری آذربایجان، یهودی هستند و با مهاجرت این یهودی‌ها به اسرائیل روابط این دو تسهیل و نزدیک شده است و پایه فرهنگی مهمی برای حضور اسرائیل نیز فراهم کرده است؛ اجازه‌ای که باکو هرگز به تهران نمی‌دهد تا بر زمینه‌های مشترک فرهنگی اقدام به فعالیت در این کشور کند. سال گذشته اجاق‌نژاد، نماینده رهبری در باکو از این کشور اخراج شد و حسینیه او نیز پلمب شد. ایران همه این اقدامات را نتیجه نفوذ و لابی اسرائیل می‌داند. نهادهای نظامی و امنیتی ایران دست‌کم دوبار به طور رسمی از استفاده پهپادهای اسرائیلی از خاک جمهوری آذربایجان برای عملیات شناسایی و خرابکارانه در تاسیسات هسته‌ای ایران سخن گفته‌اند و به گفته منصور حقیقت‌پور، نایب رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی مجلس، حسین دهقان وزیر دفاع پیشین ایران در دیدار با الهام علی‌اف رسماً به باکو اعلام کرده اگر چنین عملیاتی بار دیگر تکرار شود، ایران همه مراکزی که چنین عملیاتی از آن صورت گرفته، هدف حمله قرار خواهد داد. ایران پیشتر نیز در دوران ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی یک کشتی اکتشافی نفتی انگلیسی را که از طرف باکو به میادین نفتی مورد مناقشه دو کشور در دریای خزر نزدیک شد با تهدید هواپیماهای جنگنده وادار به دور شدن از این میادین کرد. نام رزمایش فاتحان خیبر نیز که در مخالفت با شکل‌گیری دالان تورانی در جنوب ارمنستان بود، به جنگ پیامبر اسلام با یهودیان مدینه اشاره دارد؛ پیامی به اسرائیل به عنوان محرک این اقدام قلمداد شد. هر چند روشن نیست وقتی ترکیه و آذربایجان بیشترین بهره را از این دالان خواهند برد، چرا باید اسرائیل را مهم‌ترین محرک آن دانست.

انتقال انرژی از دریای خزر به عنوان یکی از جایگزین‌های اصلی انرژی ایران و روسیه گزینه‌ای مطلوب برای غرب بوده و هست و طبیعتاً ایران و روسیه نیز تمام تلاش خود را کرده‌اند که مانع این اقدام شوند. خط انتقال نفت باکو-تفلیس-جیهان حجم کمی از نفت را منتقل می‌کند که هر چند برای باکو کافی است، اما کمکی به مشکل بحران انرژی نمی‌کند. در صورت شکل‌گیری دالان توران خطوط لوله جدید می‌توانست نفت و گاز جمهوری‌های آسیای مرکزی را به غرب منتقل و ضربه جدی‌تری را به روسیه و ایران وارد کند؛ امری که فعلاً با مقاومت ایران منتفی شده است.

ایران و روسیه مایل هستند در چارچوب کریدور شمال-جنوب بتوانند راه خلیج‌فارس از ایران به جمهوری آذربایجان و سپس روسیه برسد و بتواند بخشی از محاصره ژئوپلیتیک ایران و روسیه را حل کند، اما باکو با هدایت آمریکا، ترکیه و اسرائیل نمی‌تواند تن به چنین روندی بدهد. ایران تمایل ندارد مناقشه با این کشور کوچک را به مرحله بحرانی برساند و در مقابل چالش‌آفرینی‌ها باکو همواره تلاش کرده با گفت‌وگوی دیپلماتیک موضوع را حل کند، اما به نظر می‌رسد عوامل و قدرت‌های بیرونی محرک باکو مایل هستند چالش بین دو کشور افزایش یابد و این جدایی به نفرتی عمیق بدل شود.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار