برنامهریزی در جزیره خیالی
گزارش هممیهن از نشست «جامعه امروز ایران و برنامه هفتم توسعه»
گزارش هممیهن از نشست «جامعه امروز ایران و برنامه هفتم توسعه»
سوگل دانائی
خبرنگار گروه جامعه
آیا کسی در خانوادهاش، در محیطهای دوستانه یا حتی در محافل رسمی از برنامه هفتم توسعه سخن میگوید؟ مشاهدات میدانی کارشناسان میگوید که پاسخ این پرسش منفی است. به عقیده آنها برای مردم عادی اهمیتی ندارد که برنامه هفتم توسعه چه تصمیمی برای ۵سال آینده آنها میگیرد. دلیل این موضوع از نگاه آنها این است که اساسا برنامهها در کشور آنچنان که در سایر کشورها جدی گرفته میشود، ازسوی سیاستگذاری که حتی آن را تهیه کرده است هم پراهمیت نیست. تجربه نشانداده که برخی سیاستمداران گاهی برنامه را کنار میگذارند. حسین ایمانیجاجرمی، جامعهشناس و عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران در نشستی که برای بررسی برنامه هفتم از نگاه اجتماعی در خانه اندیشمندان علوم انسانی تهیه شده بود، این نکات را تایید میکرد. او معتقد است که برنامه هفتم توسعه، ریشه اجتماعی ندارد. رسول صادقی، جمعیتشناس، دیگر سخنران برنامه از نبود توجه برنامه هفتم به توسعه نیروی انسانی میگوید و از نگاه لیلا فلاحتی، جامعهشناس حوزه زنان، برنامهریزی در ایران رویکرد جنسیتی ندارد.
برنامه هفتم ریشه اجتماعی ندارد
حسین ایمانی جاجرمی
جامعهشناس
من تمرکز بحث خودم را روی مباحث اجتماعی میگذارم اما پیش از آن میخواهم نکاتی درباره برنامه بگویم. پیشینه سازمان برنامه برمیگردد به دوره رضاشاه. در آن دوره بحث شورای اقتصاد مطرح میشود و ابتدا موضوعی که مهم بوده، کمک به تصمیمگیری بوده است. دولت در ایران این ماهیت را داشته است که منابع مالی را از جامعه استخراج میکرد و عموما برای دربار و شخص شاه و اعوان و انصار آن هزینه میشد؛ یعنی قرار نبوده دولتها فعالیت اجتماعی و اقتصادی انجام دهند. بعد از رویکارآمدن دولتهای مدرن، بحث وظایف و برنامههای اقتصادی و اجتماعی و وظیفه هزینهکردن برای آنها مطرح میشود.
مدل برنامهای که اکنون در کشور ما پیاده میشود، مدل شاه، نخستوزیر و رئیس سازمان برنامه است. هر ۵سال یکبار هم برنامه داده میشود و هیچ رابطهای بین دولت و برنامه نیست.
ما انتخابات داریم، برنامهای هم داریم که سازمان برنامه میدهد به مجلس و درنهایت تصویب میشود اما اینکه آیا شعارها و اهداف سیاسیای که دولت داشته و در انتخابات با کمک آنها برنده شده، در برنامه جایگاهی دارد یا خیر، پرسش مهمی است که عموما پاسخ آن منفی است. بههمیندلیل هم بعضی اوقات دولتهایی که رئیسانی با جسارت دارند، میتوانند برنامه را کنار بگذارند و هیچ اتفاقی هم رخ ندهد. مثلا آقای احمدینژاد برنامه چهارم را با اینکه بسیار برای آن زحمت کشیده شده بود و کارشناسان میگویند بهترین برنامهای بود که نوشته شده بود، کنار گذاشت. همین الان لایحه برنامه هفتم چه نسبتی با دولت فعلی دارد؟ آیا مباحثی که رئیس دولت و یارانش دنبال میکنند، در این برنامه جایگاهی دارد یا خیر؟ اگر ارتباط نداشته باشد، تعهد دولت به برنامه مشخص نیست.
نکته دیگر این است که برنامه ریشه اجتماعی ندارد، یعنی گروههای مختلف که دغدغه اجتماعی دارند و در حوزههایی مانند محیطزیست، عدالت اجتماعی، عدالت آموزشی، نابرابری منطقهای و حقوق زنان و کودکان و مهاجران بحث دارند، سهم و جایگاهی در برنامهریزی ندارند. درواقع میتوان گفت این سندی است که دولت برای خودش تهیه کرده است و تعدادی هدف کلی و عملیاتی در آن وجود دارد که برای سازمانهای دولتی تعیینتکلیف میکند و آن هم در شرایطی که گفتیم مشخصنیست تعهدی برای عملیاتیشدن آنها وجود دارد یا خیر. البته ناگفته نماند که خیلیوقتها خود دولت مقاومت میکند؛ من خاطرم هست که ما در وزارت کشور در مرکز مطالعات برنامهریزی شهری درباره موضوع واگذاری وظایف محلی که در دولت انجام میشود، مطالعه کردیم و حدود ۲۲وظیفه هم شناسایی شد که از دولت جدا شود و به شهرداریها واگذار شود اما دولت تن به این موضوع نداد؛ بااینکه تکلیف در برنامه سوم بود. همه این موارد ازنظر من، مشروعیت و مقبولیت برنامه را پایین آورده است. در غیر این صورت اگر برنامه خیلی مهم بود، باید دغدغه بخش عمدهای از مردم ایران میبود، یعنی شما در خانههایتان باید درباره برنامه صحبت میکردید، چون قرار است برای ۵سال آینده شما تعیینتکلیف کند. اما این موضوع نه برای مردم عادی، نه حتی برای روشنفکران و متخصصان جایگاهی ندارد و درباره آن فکری نمیکنیم.
نکته دیگر اینکه بهنظر میرسد هر برنامه باید سه اصل را رعایت کند؛ ارزیابی روندهای گذشته، بررسی و تحلیل وضع موجود و چشماندازهای آینده. در این سند برنامه ما چنین موضوعی نمیبینیم و مشخص نیست، تصمیماتی که در گذشته و در برنامههای قبلی گرفته شده، چه نتایجی داشته است؟ چه اتفاقاتی بعد از آن برنامهها افتاده است؟ به کدام اهدافش رسیده؟ کدام گروههای اجتماعی بازنده یا برنده شدند؟ غیر از این موضوع، برنامه فعلی، هیچ پشتوانه مطالعاتیای هم ندارد. انتظار این است که وقتی سازمان برنامه، برنامه هفتم را بارگذاری میکند، سندهای مطالعاتی را هم بارگذاری میکرد تا مردم درک میکردند اهدافی که در برنامه ذکر شده، بر چه اساسی است. اصل دوم، بررسی و تحلیل وضع موجود است، آیا مسائل کشور ایران، تنشهایی که دارد و مسائلی که از سال گذشته برایش اتفاق افتاده، بهویژه از سال گذشته تا الان در برنامه جا دارد؟ شکافهای اجتماعی و ازبینرفتن نهاد خانواده، چه جایگاهی در این برنامه دارد؟ گویا در جزیره تنهایی این برنامه نوشته شده است. مسئله مهمتر، چشماندازهای آینده است. از نظر من یکی از مهمترین مشکلات کشور ایران، از دست رفتن امید است. در چنین جامعهای اگر قرار است حکمرانی کرده و مشارکت مردم را جلب کنید، مهم است که تصویری از آینده ذکر شود. من این برنامه را با سند برنامه عربستان مقایسه کردم، در آن برنامه دقیق و روشن، آینده عربستان را در حوزههای مختلف ترسیم کرده و گفته است ما میخواهیم از وضعیت الف به وضعیت ب برسیم، مثلا میخواهیم مرکز جهان اسلام باشیم، میخواهیم تنوع فرهنگی داشته باشیم. اما در برنامه ما هیچ تصویر روشنی از آینده وجود ندارد و مشخص نیست که قرار است در آینده به کجا برسیم.
بیتوجهی برنامه هفتم به نیروی انسانی
رسول صادقی
جمعیت شناس
یکی از ارکان مهمی که در بحث برنامهریزی موردتوجه قرار میگیرد، بحث جمعیت است و اساسا برنامهریزی برای جمعیت اتفاق میافتد. اولین برنامه در قرن تازه شمسی چه نگاهی به موضوع جمعیت دارد؟ در فصل شانزدهم برنامه، فصلی با عنوان زنان و خانواده وجود دارد. به همین عنوان هم البته نقدی وجود دارد؛ وقتی صحبت از خانواده میشود، فقط بحث زنان است و بهنوعی نقش مردان در ایجاد خانواده دیده نشده است. در آن فصل، در دو ماده ۸۰ و ۸۱ بحثهایی درباره تحکیم خانواده و افزایش باروری مطرح شده است. در فصل ۱۸ هم اشاره کوتاهی به بحث مهاجرت شده است. اما در این مواد مورداشاره بهجای اینکه شاهد واقعگرایی در برنامه باشیم، بیشتر با آمال و آرزوی سیاستمداران روبهرو هستیم. البته این موضوع فقط برای همین برنامه نیست. اگر همه برنامهها را مورد ارزیابی قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که تحقق و امکان اجرای برنامهها بسیار پایین بوده است. بخشی از آنها بهدلیل این موضوع است که اهداف تعیینشده، مبتنی بر واقعیتها نیست. نکته دیگر مبتنی بر امکانسنجی است، آیا برنامه مبتنی بر امکانات کشور است یا نیست؟ خیلی مهم است که ببینیم یک برنامه بهلحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاستی در بستری که مطرح میشود، آیا امکان و شرایط اجرای آن وجود دارد یا خیر. نکته دیگر مبحث اعتماد نهادی و پذیرش اجتماعی است که در اثربخشی یک برنامه میتواند اثر داشته باشد. نکته مهم دیگری که در بحث برنامهریزی مهم است، بحث تفکر سیستمی است؛ بسیاری از اجزا، مسائل و چالشهای اجتماعی به یکدیگر مرتبطند و خیلی از اینها مرتبط با مسائل و چالشهای حوزه اقتصادی است، آیا برنامه در این چارچوب تهیه شده است یا جزءانگارانه و جداانگاری شده است؟ بسیاری از مسائل جمعیتی، معلول شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه است و نباید برای حل آن صرفا بهدنبال راهحلهای جمعیتی بود، بنابراین نگاه سیستمی به برنامه مهم است. نکته دیگر که در برنامهریزی اهمیت دارد، بحث هماهنگی برنامههاست؛ اینکه چقدر ابعاد و مادههای مختلفی که در یک برنامه پیاده میشود، با هم مرتبطند. آیا این چارچوب مفهومی وجود دارد که این ارتباط را مشخص کند، یا خیر؟ پرسش دیگر اینجاست که برنامه چقدر با اسناد بالادستی هماهنگی دارد؟ یکی از اسناد مهم در کشور ما، سند آمایش سرزمین است. نکته دیگر که در برنامهریزی مطرح میشود، بحث راهبردهای سیاستی و برنامههای عملیاتی است. اینکه یک راهبرد سیاستی مطرح میشود و برای آن برنامه عملیاتی در نظر گرفته میشود، اما ما در این برنامه بیشتر شاهد راهبرد هستیم، یعنی هدف سیاستی است تا برنامهای برای رسیدن به آن هدف. نکته دیگر اینکه در نظام برنامهریزی باید وضع موجود و مسائل و چالشهای موجود در آن را درک کنیم. در برنامه هفتم هیچ تصویری از وضع موجود، وجود ندارد. یعنی وقتی میگویید هدف این است که به نقطه آ برسیم، مشخص نیست که از کجا و کدامنقطه قرار است به این نقطه برسیم.
تنها نکته ثابت درباره جمعیت این است که هیچکس ثابت نیست و امکان پویایی و تغییر است و این پویایی و تغییر در تحولات جمعیتی میتواند شرایط خاصی را ایجاد کند که نیاز به پویایی در حوزه سیاستگذاری هم دارد، اما ما اکنون وقتی نگاه میکنیم با یکسری مسائل و چالشهایی روبهرو هستیم که در این برنامه دیده نشده یا فرصتهایی در کشور بهلحاظ جمعیتشناختی وجود دارد که برای بهرهبرداری از آن فرصتها هم برنامهای دیده نشده است.
نزدیک ۷۰درصد جمعیت ما در سن فعالیت است و عمدتا هم بهدلیل دسترسی به آموزش عالی، سطح تحصیلات این گروه هم بالا رفته است، یک سرمایه انسانی شکل گرفته و حتی در سطح بینالمللی رتبه ۱۲ را داراست با اینکه بهلحاظ جمعیتی رتبه ۱۸ را داریم و این نشان از رتبه خوب ما در سرمایه انسانی است. اما نکته بد ماجرا اینجاست که ما در شرایط نبود بهرهبرداری از سرمایه انسانی، رتبه یک را در جهان داریم و این نشان میدهد که ما نتوانستیم و برنامهای نداشتیم که از سرمایه انسانی استفاده کنیم؛ نه در برنامه ششم، نه در برنامه هفتم. در هیچ برنامهای، بند یا مادهای درباره اینکه از این سرمایه انسانی شکلگرفته در کشور چگونه بهرهبرداری شود، وجود ندارد.
برنامه هفتم رویکرد جنسیتی ندارد
لیلا فلاحتی
استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی
بهدلیل تشدید تحریمها از سال ۲۰۱۰ دچار مشکلات جدی اقتصادی شدیم و این مشکلات مانع از این شد که سرمایهها بتوانند در زیرساختهای توسعه حرکت کنند. اتفاقاتی که در سال ۲۰۱۰ افتاد در یکدهه بعد خودش را در شاخصهای توسعه ما با یک بار کاهنده نشان میدهد درحالیکه انتظار میرفت ایران وارد باشگاه کشورهای توسعهیافته شود اما این انسداد وضعیت خوبی را برای ما ترسیم نکرد. حجم زیادی از نابرابری جنسیتی در ایران باوجود اینکه ما دستاوردهای جدی در موضوع بهداشت و آموزش داشتیم، در حوزه سیاست و اقتصاد رخ داده است. ما در حوزه اقتصاد و سیاست نتوانستیم از ظرفیتهایی که تربیت کردیم، استفاده کنیم. بهویژه در حوزه آموزش عالی که انتظار میرفت بعد از دهه80 بتوانند مشارکت جدی در ساختار توسعه ما داشته باشند، بهرهبرداری نشد. شکاف جنسیتیای که ما در حوزه اقتصاد داریم ۵۴درصد است. اگر من بخواهم بهتر نشان دهم، وضعیت شکاف جنسیتی در ایران به این ترتیب است که ما در بهترین حالت فقط در سال ۲۰۰۸ توانستیم از میانگین عبور کنیم و تقریبا از سال ۲۰۱۸ شاهد یک روند کاهنده هستیم. در جدول شکاف جنسیتی سال ۲۰۲۳ ما درمجموع ۵کشور آخر از ۱۴۶کشور دنیا هستیم و حتی پاکستان از ما بالاتر قرار دارد.
این وضعیت میطلبد که سیاستگذار ما در نظام برنامهریزی خودش، هدفی برای بهبود وضعیت داشته باشد. در برنامه اما هیچ توجهی به این موضوع نشد.
ما در برنامه چهارم، رتبه ۱۲۸دنیا در جدول شاخص جهانی شکاف جنسیت بودیم، در برنامه پنجم به رده ۱۴۱ سقوط کرده بودیم و در برنامه ششم در رده ۱۵۰ بودیم. این نشان میدهد که سیاستگذار ما رویکرد جنسیتی در برنامهریزی ندارد، این موضوع را رها کرده است و سیستم تلاش میکند تا در بهترین حالت، وضع موجود را حفظ کند.
بیایید نگاهی به حوزه مشارکت اقتصادی داشته باشیم، در سال ۹۹ نهایتا ۱۴درصد از زنان ایرانی مشارکت اقتصادی داشتند، بهعبارتدیگر، از مجموع زنانی که در سن مشارکت اقتصادی هستند و انتظار داریم که در توسعه اقتصادی نقش داشته باشند ۸۶ درصد از چرخه خارج هستند و این با تحلیلهایی که گفته میشود، «طلاق بالا رفته، ازدواج کم شده» زیرا زنان شاغل شدند، اصلا همخوانی ندارد و در ۴۰سال گذشته، اصلا مشارکت اقتصادی زنان ما از ۲۰درصد بالاتر نرفته است. درعینحال نرخ بیکاری را که نگاه کنید، میبینید که زنان تقریبا دوبرابر مردان بیکاری را تجربه میکنند.
بحران سالمندی یکی از موضوعات مهم در آینده کشور ماست. سالمندی در کشور ما شکل زنانهای دارد، زیرا بهلحاظ بیولوژیکی زنان طولانیتر از مردان عمر میکنند، اما این موضوع با سلامت همراه نیست؛ عمدتا با بیماریهای مزمن، هزینهبردار و ناتوان در یک تحرک ساده همراه است. درواقع بهشدت نرخ وابستگی زنان در عمرطولانی بالاست، این موضوع ویژگیهای جالبی در ایران دارد. نسبت خانوارهای دارای سرپرستزنسالمند را با خانوارهای معمولی که نگاه کنید، این نمودار از سال ۸۵، از 7/13روی عدد 2/14رفته است و در سال ۹۵، 4/14 شده است و امروز که سال ۱۴۰۲ است اگر نمودارها منتشر شود، قطعا جهش جدی کرده است. این موضوع نشان میدهد که ما با یک بافت خانواده زن سرپرستخانوار مواجهیم که این را اگر کنار شاخص مشارکت اقتصادی زنان قرار دهیم، میفهمیم که این افراد احتمالا بیمه ندارند، شاغل نیستند، بنیه اقتصادی ندارند و نمیخواهند سربار فرزندان شوند.
برنامه هفتم اما به این موضوع اشتغال و مشارکت اقتصادی چه توجهی کرده است؟ در مقدمه یکی از مواد، گفته شده که مسئله سیاستگذار، همسرگزینی و ازدواج بههنگام و پایدار است و تنها در یک عبارت گفته که «توجه به ارتقای توانمندیها و مهارتهای شغلی زنان» آن هم با هدف کمی پایانی ۱۰هزار نفر؛ یعنی به هر استان ۳۰۰فرصت شغلی برای زنان. ازطرفدیگر در بخش دیگر گفته شده است: «معاونت امور زنان باید با همکاری معاونت حقوقی رئیسجمهور نسبت به بررسی و آسیبشناسی قوانین و مقررات مرتبط با حمایت از خانواده و مشاوره خانواده که مغایر با سیاستهای کلی خانواده است، اقدام کند». یعنی عدالت قضایی درباره زنان کنار گذاشته خواهد شد و فقط مسئله بر بستر خانواده است.
توسعه شورای اجتماعی کشور به چه قیمتی؟
حسن موسوی چلک
مدیرعامل انجمن مددکاری اجتماعی ایران
من چند نکته درباره مفاد برنامه دارم، یکی درباره چشمانداز است که بهنظرم برنامه هفتم هیچ جایگاهی در مدیریت بحرانهای پیش روی ما ندارد. در لایحه برنامه چندمحور داریم که در آن گفته شده، ارتقای شاخص سلامت اجتماعی باید به 5/45درصد برسد. در مفاد برنامه که میرویم یک کلمه درباره اینکه این شاخص چگونه قرار است افزایش پیدا کند، وجود ندارد. در ثانی، وقتی گفته میشود 5/45درصد، باید گفته شود که اکنون این شاخص در چه وضعیتی است. در قسمت دیگری از برنامه گفته شده، بهبود شاخص آسیب اجتماعی که در لایحه اول آمده، کاهش ۲۵درصدی است. من میپرسم که اکنون این شاخص چند است که قرار است بعدا ۲۵درصد گزارش شود. این موضوع در برنامه ششم هم گذاشته شده بود و برای اینکه بگویند اقداماتی درباره آن انجام شده است، فرمول محاسبات را تغییر دادند. در داخل متن، شورای اجتماعی کشور را پررنگ کرده است. شورای اجتماعی کشور، مصوبهاش از یک شورایعالی انقلاب فرهنگی بیرون آمده است، یعنی ضعیفترین مصوبهای که ما برای شورای اجتماعی کشور میتوانیم داشته باشیم را داریم. این برنامه میخواهد شورای اجتماعی کشور را قوی کند. در برنامه گفته شده است که اصلاح طرح جامع کنترل آسیب. اصلا برای این موضوع طرحی وجود ندارد که بخواهد اصلاح شود. نکته دوم دیگر در برنامه این است که ما درباره اعتیاد، ستادی داریم که ریاست آن با رئیسجمهور است، بودجه دارد، زیرساخت دارد ولی ما این ستاد را خراب میکنیم تا شورای اجتماعی کشور را قوی کنیم.
در بخش دیگری از برنامه گفته شده که اطلس آسیبهای اجتماعی باید بهروزرسانی شود، این موضوع جزو اقدامات جاری وزارت کشور است که باید انجام شود و اصلا نیازی به برنامه ندارد.
موضوع دیگر درباره اورژانس اجتماعی کشور است. اورژانس یک متولی مشخص در کشور دارد که آن هم بهزیستی است اما برای توسعه آن گفتند که شورای اجتماعی کشور باید تصمیم بگیرد.