چهار معنای صبر استراتژیک ایران
یک هفته قبل از سالگرد هفت اکتبر و حمله حماس به عمق خاک اسرائیل، رهبر حزبالله لبنان در جنوب بیروت مورد حمله ارتش اسرائیل قرار گرفت و مهمترین رهبر گروه محور مقاومت به رهبری ایران بعد از حذف دیگر رهبران و فرماندهان رده بالای آن، ترور شد. اهمیت این ترور به اندازهای است که اسرائیل نام عملیات آن را «خاورمیانه نوین» گذاشته است.
مهمترین و مورد انتظارترین واکنش نیز مربوط به ایران است. در شرایطی که همه نگاهها به ایران دوخته شده، بیانیهها و واکنشها، با قسمی تغییر در ادبیات و لحن مقامات ایران منتشر شدند. ولع اسرائیل در استفاده از آتش، نشانگر تقلای شدید این کشور برای کشیدن پای ایران به جنگ است؛ جنگی که غیر از اسرائیل، مطلوب پوتین، اردوغان، علیاف و حتی شاید بنزاید و بنسلمان نیز باشد.
اما چرا ایران که ساعت معکوس نابودی اسرائیل را در میدان فلسطین تهران نصب کرده و برای نابودی آن همیشه ناشکیبایی میکرد، چنین صبوری پیشه کرده و حرفی از انتقام از ارکان اصلی شنیده نمیشود؟ گویی اینبار صبر استراتژیک به بهترین شیوه در مواضع سران کشور متبلور شده است. سوالاتی که امکان طرح آنها وجود دارد، این است که این صبر استراتژیک محصول چیست؟ چه روندی منجر به ظهور و بروز صبر استراتژیک شده است؟ آیا این صبر مقطعی بوده یا در این مقطع خاص معنای ویژهای دارد؟ همچنین میتوان پرسید این صبر مقدمه چه چیزی میتواند باشد؟
در پاسخ به پرسش اول باید گفت صبر استراتژیک بهمثابه «محصول»، اثر شرایط ناشی از جهش تکنولوژیهای امنیتی، نظامی و اطلاعاتی در سالهای اخیر است که اسرائیل با حمایتهای بیدریغ و سخاوتمندانه غرب به سرکردگی آمریکا با دارا بودن بسترهای علمی و زیرساختهای نظامی و اقتصادی، نهایت استفاده را از آن برده و ایرانِ تحریمشده با نهایت دقت و قساوت غرب، به سرکردگی آمریکا، کمترین بهره را از این تکنولوژیهای جدید برده، تا در نهایت فاصلهای چنان چشمگیر در بین دو کشور ایجاد شود که عملاً نمیتوان گفت که این دو در یک دوره واحد از نظر نظامی و امنیتی به سر میبرند. از این منظر، ورود به جنگی تمامعیار بین ایران و اسرائیل ممکن است جنگ ایران صفوی و عثمانی را تداعی کند که به علت برتری تکنولوژیک حریف، قسمتهایی از ایران برای همیشه از کشور جدا شدند.
صبر استراتژیک بهمثابه «روند» را در عینیترین نمود آن، میتوان روندی پنداشت که از فردای هفت اکتبر، هر روز بیشتر متبلور شده و بهعنوان یک سیاستِ محوری، تَشَخُّص یافت. تنها استثنای آن را شاید بتوان حمله پایان فروردینماه امسال قلمداد کرد. اما به علت اینکه این پاسخ، توان ایجاد بازدارندگی از دست رفته را نداشت، میتوان اتخاذ تصمیم برای چنان سطحی از واکنش را نیز نتیجه اتخاذ رویکرد صبر استراتژیک انگاشت.
صبر، اصولاً بر پیشفرضهایی استوار است که این مسئله در خصوص صبرِ استراتژیکِ مدنظر این یادداشت نیز به طریق اولی صدق میکند. در واقع، صبر بر این تصور، انتظار و امید استوار است که در شرایط موجود، صبر و طمأنینه، آثار و نتایجی بهتر از استفاده از سایر ابزارها و امکانها در پی خواهد داشت. به بیان دیگر، وقتی ابزارهای موجود، کارآیی و اثربخشی لازم را ندارند و رقیب هم به آب و آتش میزند تا از این برتری ابزارها و امکاناتِ خود، بهترین بهره را ببرد لذا با آتش، بازی میکند تا آتشافروزی کند، پاسخ به آتشِ دشمن، آتش در خرمنِ خودی خواهد بود.
بهویژه وقتی اسرائیل چنین تصور میکند که پیش از انتخابات آمریکا باید آتشِ مطلوب را بیافروزد؛ وگرنه شاید چنین فرصتی برای بهرهمندی از این برتری به سختی تکرار شود. بر این بنیاد، میتوان گفت صبر، ذاتاً مقطعی بوده و ناظر بر شرایطی خاص و با نگاهی به آینده است که دارای کارکرد و معنا میشود. وگرنه صبری که مقطعی نباشد، نهتنها استراتژیک نیست؛ بلکه تن دادن به شکست و پذیرش مهتری خصم خواهد بود.
صبر استراتژیک بهمثابه «یک مقطع» (و به صورت مقطعی) باید معطوف به فرصتهایی معنادار و واقعی جهت اتمام مقطع، امکان خروج از بنبست و پایان یافتن (یا دادن به) شرایط منجر به صبر استراتژیک باشد. با مشاهده تقلای نتانیاهو برای جنگ، انتخاب پزشکیان بهعنوان رئیسجمهور و امتناع ایران از ورود به رویارویی، مشخص میشود که دو طرف، انتخابات آمریکا را نقطهعطفِ تغییر این شرایط میبینند.
نهایتاً، صبر استراتژیک بهمثابه «مقدمه» را میتوان در پیوند با انتخابات آمریکا، چنین تحلیل کرد که اگر ایران تا آن مقطع از ورود به جنگ و بازی نتانیاهو بپرهیزد، میتواند امیدوار باشد که با انتخاب کامالا هریس بهعنوان رئیسجمهور ایالات متحده، زمینه توافقی جدید را برای خود فراهم کند تا با کم کردن از بار تحریمها و ترسیم فرصتهای جدید، صبر استراتژیک را خاتمه و نتایج آن را برداشت کند.