معماری ایرانی؛ مایه مباهات یا دلیل سرافکندگی
گمان میکنم دو سه سال پیش بود که یادداشتی نوشته بودم در مورد اینکه از هر سلسله ایرانی چه چیز برای آیندگان به یادگار مانده است؟ در آن یادداشت نوشته بودم که ایرانیان در هر دوره نشانههایی از خود بهجای نهادهاند ولی شاید مهمترین آنها معماری ایرانی باشد که شهرت جهانی هم دارد و حتی ایلخانان مغول نیز در کشورمان، از خود در این حوزه آثاری بهجای نهادهاند، آن هم وقتی توجه کنیم که مغولها اصولاً اقوامی چادرنشین بودند و چیزی به نام بنا و ساختمان در فرهنگ آنها معنایی نداشت اما همین مغولها، وقتی در این فلات مستقر شدند و فرهنگ ایرانی بر آنان استیلا یافت، از خود شاهکارهایی حیرتانگیز بر جای نهادند. همین کافی است که کسی «گنبد سلطانیه» و «مسجد جامع اصفهان» را دیده باشد تا بداند که از همین قوم بیابانگرد چادرنشین، که با آن خونخواری ایران را تصرف کردند، وقتی فرهنگ ایرانی را پذیرفتند، چه آثاری به جای مانده است. آثار تمام دورهها همینگونه است و هر سلسلهای که در این فلات به قدرت رسیده، چنان آثار یگانهای از خود باقی گذاشته که مایه مباهات ایرانیان است.
چند سال پیش، وقتی «هشتمین دوسالانه گرافیک تهران» برگزار میشد و میهمانانی از برترین و معروفترین طراحان گرافیک جهان به همت «انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران» میهمان کشورمان بودند، آنچه بهعنوان فخر و منزلت ایرانیان نشانشان دادیم، در سفری به اصفهان فراهم شد و تقریباً این اتفاقی است که شاید در همه هفتادسال گذشته تکرار شده است، یعنی میهمانان بلندمرتبهای که به ایران میآیند را به اصفهان یا شیراز میبریم تا «تجسم هنر و فرهنگ ایرانی» را به رخشان بکشیم و این فخر و مباهات در سرتاسر کشورمان، و حتی آنجا که از محدوده مرزهای سیاسی امروز ایران بیرون است، وجود دارد. چه در «فرارود» که شهرهای «سمرقند» و «بخارا» و «خیوه» است، چه «هرات» باشد با همه ویرانیهای بیشتر عامدانه و چه بنای باشکوه «تاج محل» در هند. از «تخت جمشید» هخامنشیان بگیرید و بیایید تا همین ساختمان موزه هنرهای معاصر با آن گنجینه یگانهاش تا بنای زیبای تئاتر شهر. در همه سلسلهها، یکی از مهمترین نشانههای افتخار فرهنگ و هنر ایرانی، همین آثار معماری است. اما در این ۴۵ سال، گویی این تلاش چند هزارساله که حتی سابقهای پیش از «زیگورات چغازنبیل» در خوزستان دارد، با وقفه روبهرو شده است، طوری که شاید نتوان حتی یک اثر شاخص در سطحی که پیش از این در فلات ایران بنا شده را متعلق به این دوره اخیر نام برد و این حتماً مایه تأسف است که کشوری چون ایران که از مهمترین میراثداران «معماری معماران» جهان است که به جرأت میتوان گفت آنچه بهعنوان «معماری اسلامی» نام گرفته، چیزی نیست جز «معماری ایرانی»، ۴۵ سال است که با بیمهری روبهروست. اما حالا اتفاقی بسیار تأسفبارتر در شُرف وقوع است. بعد از استقرار دولت سیزدهم با آن همه ادعاهای جورواجور، حالا شاهدیم که ابتدا با عنوانی بیمعنا، به بنای تئاتر شهر هجوم بردهاند و بعد خبر میرسد که برای کشوری مانند ایران که از سرآمدان معماری جهان است و ۵۰ سال پیش، یکی از زیباترین استادیومهای فوتبال جهان در زمان خود را همین معماران ایرانی طراحی کرده بودند، بدون آنکه به روال ساخت چنین بناهایی، مسابقهای برگزار شود، قراردادی با چینیها منعقد میشود و بعد در ادامه حمله به این هویت تاریخی و افتخارآمیز ایران، «معاون شهرسازی و معماری شهرداری تهران» خبر از «واگذاری زمینهای ذخیره» به چینیها برای اجرای طرح «کلید به کلید» در مناطق پایینشهر میدهد.
مرحوم «احمد بورقانی» که زمانی مسئول میز «خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران» در «سازمان ملل» بود، روزی در یکی از جلسات «اصحاب پنجشنبه» که قبلاً چندباری از آن یاد کردهام، تعریف میکرد که در نیویورک، افراد غریبه کاملاً از مردم عادی قابل تشخیصاند، چراکه یک غریبه، وقتی به نیویورک میآید، تا مدتها سربه هوا راه میرود، فقط به یک دلیل؛ چون ارتفاع برجها و آسمانخراشها، این افراد را مبهوت و از خود بیخود میکند و فرقی هم نمیکند که از کدام کشور آمده باشند. البته به گمان من این طبیعی است، ولی این افراد وقتی به کشور خود برمیگردند، آن حیرت را در همان نیویورک میگذارند و در سرزمین خود، به همان سیاق فرهنگ خود به زندگی ادامه میدهند، اما آنان که فاقد فرهنگی قدرتمند باشند، طبیعتاً با حسرتی در جان و دل به زادگاهشان برمیگردند و اگر قرار باشد روزی کاری بکنند، نتیجه میشود آنچه امروز در «دوبی» میبینیم؛ سرزمینی که فاقد هر نوع هویت و تاریخ معماری است و مقهور و خودباخته درمقابل فرهنگ آسمانخراشهای نیویورک و آرزویشان میشود کپیبرداشتن از نیویورک و سپردن ساخت کشورشان به همان معماران فرهنگ نیویورکی تا ساختمانی برایشان بسازند. اما آیا ما هم فاقد هویت معماری هستیم؟ یعنی از چغازنبیل تا استادیوم آزادی و شهر یزد را معماران غیرایرانی ساختهاند که امروز پنداری مقهور معماری چینی شدهایم؟ در دولت سیزدهم چه میگذرد که به ناگهان، حداقل ۴۰۰۰ سال معماری سربلند ایرانی را کنار میگذاریم و بدون اینکه معلوم شود چرا و چگونه، معماری شهرهایمان را به چینیها میسپاریم آن هم برای کشوری که بنای قدیمیترین شهرهای جهان را در سابقه افتخارآمیز خود دارد. آیا آنچه برای یک ملت مایه افتخار و مباهات است، برای بعضی دلیل سرافکندگی است؟