از هابرماس تا حراری
مجید یونسیان روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی هفتماکتبر ۲۰۲۳ نقطه عطف مهمی در تاریخ معاصر جهان است. زمانی که با تسلیم آلمان هیتلری و فاشیسم ژاپنی، جنگ جهانگیر دو
مجید یونسیان
روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی
هفتماکتبر ۲۰۲۳ نقطه عطف مهمی در تاریخ معاصر جهان است. زمانی که با تسلیم آلمان هیتلری و فاشیسم ژاپنی، جنگ جهانگیر دوم به پایان رسید، به نظر میرسید انسان عصر نوینی را تجربه خواهد کرد. نطفههای عصر نو با رویکردی انسانی و با تشکیل سازمان ملل بسته شد و غرب سردمدار دنیای جدیدی شد که لیبرالدموکراسی و حقوق بشر ارمغان آن بود. از میان همه این رخدادهای نو، ظهور و بروز فلسفه انسانمحور با فلاسفه و دانشمندانی که اغلب در غرب رشدونمو کرده بودند و جهانی پر از امید آفریدند، ایدهالهای انسانی و حقوق بشر را نمایان کردند.تصور میشد از میان خاکسترهای جنگ، فاشیسم و دیکتاتوری، تمدنی انسانی زاده شده است که صلح و حقوق بشر را سرلوحه خود قرار داده است. نقطه امید همه انسانها و جوامع بشری پس از جنگ، دانشمندان و فلاسفهای بودند که علم را خالق این دستاوردها برمیشمردند و با نفی ایدئولوژیهایی که هرکدام در قالب یک ایسم و یک خدای قهار، دیکتاتورها و جنگاوران و جهانگشایان را میستودند؛ جهانی را نوید میدادند که سرشار از صلح و رفاه و رستگاری مینمود اما امروز پس از هشتاد سال جهان و مردمان آن همچنان در دروازههای جهنم جنگ، فقر و نفرت قرار دارند؛ دروازههایی که شعلههای آتش آن تا مغز استخوان انسان را میسوزاند. فاجعه انسانی در غزه به ما نشان داد که در همچنان بر همان پاشنهای میچرخد که در هشتاد سال پیش میچرخید و اینبار متهم اصلی نه خدایانند و نه جهانگشاهایی چون هیتلر و موسیلینی و نه چنگیز مغول و نه ایدئولوژیها بلکه آتش نفرت و جنگ اکنون از حلقوم کسانی بیرون میآید که سالیان متمادی نمایندگان بلامنازع صلح، انسانیت و حقوق بشر بودند.
یورگن هابرماس: اصول موجه و اصل تناسب
یورگن هابرماس، اندیشمند، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی که شاید بتوان او را بزرگترین فیلسوف زنده قرن دانست، در بیانیهای که به همراه دو تن از حقوقدانان و سیاستورزان آلمانی منتشر کرد، بهیکباره همه آمال و ایدهآلهایی را که بر برج و باروی علم برای صلح و آرامش و حقوق انسانی بهوجود آمده بود، فرو ریخت و نشان داد که روشنفکران و دانشمندان گرانسنگی چون هابرماس بهرغم این همه نظریههایی که پیرامون حقوق انسانی ساخته و پرداخته کرده و بهعنوان یک دستاورد بشری در قالب علم عرضه کردهاند، در برابر واقعیتها تاب مقاومت ندارد و بشر باید در جستوجوی راه و آرمان دیگری باشد. هابرماس در این بیانیه پر از ابهام، محافظهکاری و ترس از روبهرو شدن با واقعیت مینویسد: «اقدامات ارتش اسرائیل علیه اقدامات تروریستی حماس به لحاظ اصولی موجه است.» هابرماس در این دو خط چند نکته ابهامآمیز مطرح میکند که مهمترین آن «اصول موجه» است. بهروشنی آنچه تاکنون هابرماس فیلسوف و جامعهشناس «اصول موجه» میدانست، انسانیت و صلح و دوری گزیدن از نفرت و جنگ و نژادپرستی است؛ اما این اصول تنها در قالب یک پیشفرض قرار میگیرد و آن حقانیت یک طرف جنگ در کشتار
آدمها و نادیده گرفتن طرف دیگر است. در این «اصول موجه» هر اقدام و واکنشی در برابر ایدئولوژی صهیونیسم تروریسم است و هر واکنشی در برابر آن حق دفاع است. هابرماس در این بیانیه پر از ابهام همه اصول علمی و باورهای انسانی خود را زیر سوال میبرد و برای اینکه وجدان خود را آسوده کند، مینویسد: «ولی راهبر این عملیات (تهاجم ارتش اسرائیل)
باید اصل تناسب، اجتناب از کشتار غیرنظامیان و پیشبرد جنگ با ملاحظه دستیابی به صلح در آینده باشد.»
باید پرسید «اصل تناسب» در یک جنگ نابرابر که یک سوی آن چهارمین قدرت نظامی جهان و سوی دیگر آن زنان، کودکان و افرادی هستند که در سرزمین مادری خود حبس و زندانیاند و حداکثر سرمایه دفاعی آنها سلاحهای معمول و متعارف است، چه محلی از اعراب دارد و چگونه قابل فهم است؟
نکته دیگر این است: «پیشبرد جنگ با ملاحظه دستیابی به صلح» در چه موقعیتی ممکن است، وقتی یک سوی این جنگ رژیم کاملاً آپارتاید است که متکی به قدرتهای جهانی است و سوی دیگر آن مردمان کمرمقی هستند که هیچ پشتیبانی ندارند، چگونه جنگ به صلح منجر خواهد شد؟
هابرماس در انتهای بیانیه خود بهروشنی سخنی را بر زبان و بر قلم جاری میکند که مبانی واقعی ندارد و گزارهای غیرمنطقی وکاملاً برآمده از نیتی سیاسی و مضحک است: «قتلعام حماس در هفتم اکتبر با نیت محو زندگی یهودیان انجام شد.»
گزاره فوق سراسر نادرست است. عملیات حماس با نیت قتل عام یهودیان و برای نابودی زندگی آنان نبوده است؛ چنین پنداری ساخته و پرداخته اذهان کسانی است که صهیونیسم و نژادپرستی و هشتاد سال حق پایمالشده فلسطینیها برای زندگی در آرامش را نادیده گرفتهاند و جنایات ضدانسانی در کفر قاسم، دیریاسین، صبرا و شتیلا و دهها حادثه دیگر را به فراموشی سپردهاند. سخن آنها درست منطبق بر سخن شفاف و روشن یک مقام دولت اسرائیل است که اساساً مردمان فلسطین را از جنس انسان نمیداند و لذا هیچ حق حیاتی هم برای آنها قائل نیست. (وزیر جنگ اسرائیل: «ما در غزه با حیوانهای انساننما میجنگیم»).
حراری: نخبهگرایی ایدئولوژیک
یوال نوححراری، نویسنده و فیلسوف یهودی و نویسنده کتاب «انسان خردمند» و چند کتاب پرفروش دیگر که اصالت را به علم میدهد و معتقد است که علم جای خدا را گرفته است، درعینحال، در نگاه به انسان و جامعه هیچ ارزشی برای دموکراسی که بزرگترین دستاورد غلبه علم بر ایدئولوژی در امر سیاست و جامعه است، قائل نیست. چون نگاهش به انسان نگاهی نخبهگرایانه است. او معتقد است که عامه مردم قادر به تشخیص مصلحت خود نیستند و در دموکراسی این عامه هستند که راهی را برمیگزینند که این راه لزوماً درست نیست. این همان سخن نادرستی است که صاحبمنصبان و حامیان ایدئولوژیها میزنند و مردم را دو گروه میکنند؛ گروهی که برگزیده خدایان هستند که قدرت تشخیص، علم و راهبری دارند و گروهی که این قدرت و توان را ندارند و باید تبعیت کنند. حاصل چنین تفکیکی شکلگیری قدرت نخبگان و برگزیدگان ویژه در ایدئولوژیهاست که نتیجه آن حکومتهای فردمحور و دیکتاتوریها و نظامهای سیاسی مبتنی بر قدرت نخبگان برگزیدهای است که به اتکای خدایان مقدس و دستنیافتیاند.حراری با جایگزین کردن علم به جای خدا، تنها مرجع تعیین و تشکیل این نخبگان را تغییر داده است. در چارچوب چنین بینش و
تفکری است که یوال نوححراری، برای حیات انسانها اهمیتی قائل نیست و بهعنوان یک یهودی سکولار حامی پروپاقرص صهیونیسم یک ایدئولوژی نخبهگرایی است که گروهی اندک از انسانها در کره زمین را برگزیدگان خدا میداند که صلاحیت این را دارند که برای دیگر مردمان این کره خاکی تعیینتکلیف کنند. حراری در ارزیابی خود از اتفاقات غزه این نگرش کاملاً نخبهگرایانه و ایدئولوژیک خود را علنی و شفاف بیان میکند: «ما در بزرگترین خطری که میتواند جهان را تهدید کند، قرار داریم. چون تهدید معتبری وجود دارد که حزبالله و سایر متحدان ایران با دهها هزار موشک به اسرائیل حمله خواهند کرد در اینصورت اسرائیل میتواند با تمام سلاحهایی که دارد از جمله توانایی هستهای از خود دفاع کند.»
چنین سخنانی از زبان یک نویسنده، فیلسوف و دانشمند که تاکنون علم را موضوع فهم بشری و اساس معرفت انسانی میدانست و با خدایان بهعنوان آفریدگان ایدئولوژیهای نخبهگرا سر ستیز داشت، اکنون توصیهاش به کاربردن سلاح اتمی است؛ آنهم در نزاعی نابرابر میان گروهی اندک و بدون امکانات در غزه و ارتش چهارم جهان و بزرگترین قدرت مجهز نظامی خاورمیانه که از حمایت و پشتیبانی همه قدرتهای اصلی جهان برخوردار است. این نگرش در تناقض با تمامی ارزشهایی است که حراری بدان تکیه کرده و در کتابهایش به تصویر کشیده است. بسیاری براین باورند که باید میان دستاوردهای علمی یک اندیشمند و مواضع و گرایشهای شخصی او، تفکیک قائل شد. در واقع، این به معنای رسمیت بخشیدن و تفکیک میان موقعیت و شخصیت علمی و فلسفی و شخصیت خصوصی و فردی است. به تعبیری، تفاوت قائل شدن میان حوزه خصوصی و حوزه عمومی و این را بهعنوان چارچوب اصولی در حقوق انسانی و حقوق بشر میدانند. اما این دیدگاه کاملاً در تناقض است. دانشمند و فیلسوف اگر به دستاوردهای علمی و فکری خود باور نداشته باشد و این باور و ایمان را در عمل جاری نکند و در اجرا و عمل به آن صادق نباشد؛ تنها یک شیاد است و
دستاورهایش ارزش عملی و بنیادین ندارد.
موضوع غزه اکنون یک موضوع انسانی است؛ موضوعی است که تعیین میکند ما چه باوری و چه معرفتی نسبت به انسانیت داریم. کسانی که نمیتوانند میان اعمال و جهتگیری و منافع و اهداف بنیانگرایان و کسانی که به هر شکل جنگ را اساس حل معضلات انسانی، سیاسی و اجتماعی میدانند با انسانهایی که فقط میخواهند به اتکای حق انسانی زندگی کنند، تفکیک و تمایزی قائل شوند؛ در واقع، بازیخوردگان شیادانی هستند که در لباس سیاستمدار، فیلسوف، دانشمند و نظامهای سیاسی راهی مشترک را میروند. قتلعام انسانها در هر لباس و دین و آئینی و توسط هر گروه نهتنها امر مقدسی نیست که در تعارض کامل با موضوع انسانیت و حقوق بشر است. قطعاً از سیاستورزان و صاحبمنصبان قدرت و ثروت در جهان امروز که همه امکانات اعم از رسانه و ابزار نظامی و امکانات را در اختیار دارند، نمیتوان انتظاری داشت. اما اینکه دانشمند، فیلسوف، جامعهشناس و روشنفکر راهی را برگزیند یا سخنی بر زبان جاری کند که کشتار انسانها را توجیه یا حلال میکند، این به معنای ننگ و سقوط است.
آنچه امروز در غزه میبینیم، یک فاجعه انسانی است که جنگپیشهگان برای تثبیت قدرت خود به راه انداختهاند. وقتی کسانی چون هابرماس و نوح حراری به حامیان چنین فاجعهای تبدیل میشوند، قطعاً فاجعه بزرگتری رخ میدهد و آنهم به بنبست رسیدن انسان در وادی تفکر است. گرچه حوادث غزه نویدهایی را هم برای انسان امروز داشت و آنهم بیداری وجدان بشری در همه جهان است؛ بهگونهای که همدردی انسانی در اقصینقاط جهان اثرات عمیقی در تغییر نگرش جامعه جهانی ایجاد خواهد کرد؛ چنین است که فاجعه غزه تغییراتی عمیق را در جهان آینده رقم خواهد زد.