مهندسیهای مخرب/بهمناسبت پنجم اسفند روز مهندس
وقتی از نگرش مهندسی رایج در سیاست ایران سخن میگویم البته خطابم فراتر از مهندسان است و منظورم آن بینشی است که گمان میبرد جامعه چونان مومی در دست سیاستگذار است، بنابراین میتوان آن را به هر شکلی که مطلوب میداند، درآورد.

پنجم اسفندماه گویا به بزرگداشت تولد خواجه نصیرالدین طوسی که روز مهندس نامیده شده، بازمیگردد. خواجه البته جز ریاضیات، نجوم و معماری، در فلسفه و کلام نیز از اعاظم است، بنابراین نمیدانم چقدر بتوان شخصیتی «همهچیزدان» چون او را به مهندسی منحصر کرد. شاید نگاه تصمیمگیران به آن نکته ابنخلدون معطوف بوده که خواجه را در کنار فخرالدین رازی بزرگترین دانشمندان ایرانزمین میداند.
به هر روی اینجا میخواهم بهجای تبریکات رایج در این روز و ضمن تقدیر از تمام مهندسانی که در زمینههای فنی، خدماتی شایان توجه به ملک و ملت کردهاند، نقدی بکنم به نگرش مهندسی شایع در سیاست و جامعه ایران.
وقتی از نگرش مهندسی رایج در سیاست ایران سخن میگویم البته خطابم فراتر از مهندسان است و منظورم آن بینشی است که گمان میبرد جامعه چونان مومی در دست سیاستگذار است، بنابراین میتوان آن را به هر شکلی که مطلوب میداند، درآورد. کافی است که به انسانها چونان متغیرها و عناصر نگریست و مناسبات را نیز مانند معادلههای چندمجهوله حلوفصل کرد. از نظرگاه قائلان به مهندسی اجتماعی، آدمیان و مناسبات آنها را میتوان تغییر داد و شاید کسانی یا گروههایی در آغاز ساز مخالف کوک کنند، اما هر مشکلی راهی دارد و چندان نباید نگران واکنشها بود؛ دیر یا زود همه «مجبور» میشوند از سازگاری با شرایط جدید.
اصل و اساس چنین درکی البته دو پیشفرض بنیادین است؛ یکی اینکه حقیقت، امری قابل حصول است، بنابراین همانطور که در علوم مهندسی یک پاسخ صحیح به یک پرسش وجود دارد که اگر فرمول را بدانیم در دسترسمان قرار میگیرد، در عرصه جامعه و علوم اجتماعی نیز میتوان به آن جواب درست رسید. وقتی راه از چاه به این سادگی قابل تشخیص است، نگرش مهندسی حق دارد لابد که نقد و گفتوگو را اموری بیمعنا و وقت تلفکن تلقی کند.
فرض دوم مهندسی اجتماعی اما از این هم دردسرسازتر است و آن اینکه وقتی میدانیم درست چیست و غلط کدام است، دیگر چه فرقی میکند که مردم در انجام این بایستهها همکاری و مشارکت داشته باشند یا نه؟ از چنین منظری آنکس که میداند که فبهاالمراد، اطاعت هم خواهد کرد؛ هم از دستورهای مهندسی و هم از فرمان عقل ابزاری خود.
آنکس هم که نمیداند دو حالت دارد؛ یا نادان است که باید مطلع شود یا مغرض است که باید شیرفهماش کرد. بنابراین نباید یکه خورد از اینکه درک مهندسی درنهایت امر راه به انحصارگرایی ببرد، بخواهد به هر ضرب و زوری نظرش را تحمیل کند و فراتر از اینها مناسبات اجتماعی را بهنحوی روایت کند که هر کسی از در نفی و حتی نقد ایدههای مهندسی حضرات وارد شد، انگار کفر میگوید و دارد قوانین مکانیک نیوتنی را نقض میکند.
تا اینجا شاید گمان برید منظورم از نگرش مهندسی فقط درکی است که حاکمان از شرایط جامعه دارند اما واقعیت امر این است که مرض مهندسیاندیشی در عرصه جامعه، بسیاری مواقع دامان مخالفان و حتی مردمان عادی را نیز میگیرد؛ کسانی که چنان از جانب مردم، توده و جامعه حرف میزنند و مطالبات خودشان را بهنام مطالبات مردم جا میزنند یا بدتر از آن، راهحلهای یکشبه و ساده به مسائل پیچیده میدهند که آدمی درمیماند که چه تصوری از حکومت و جامعه در ذهن ایشان نقش بسته است؟ در نگاه این گروه، انگار جامعه و جهان گویی است بیجان که آدمیزاد میتواند با اهرم اندیشه و اراده آن را به هر نحوی که میخواهد زیر و رو کند؛ فقط کافی است سنبه این اهرم پرزور باشد.
واقعیتهای تاریخی البته نشانمان داده که چنین نیست و سیاست، فرهنگ و حتی اقتصاد نه بهتمامی دستوربردار است، نه بهسادگی زورپذیر. مهندسی اجتماعی در بهترین حالت اگر گامبهگام باشد، یعنی بپذیرد که همهچیز را نمیداند و بنابراین باید نقدپذیر بود و نیز قبول کند که تا مردم در امور مشارکت نکنند چیزی چندان تغییر نمیکند و بنابراین باید دموکراتیک بود، شاید بتواند راهی به دهی ببرد، وگرنه این تصور که در صحنهای از فیلم «فروشنده» از زبان شخصیتی که شهاب حسینی آن را بازی میکند، ابراز میشود که: «کاش میشد لودری گذاشت زیر این شهر و آن را خراب کرد و دوباره از نو ساخت»، جوابی دقیقتر از این ندارد که بابک کریمی بلافاصله میگوید: «بابا همه اینها را یکبار خراب کردهاند دوباره ساختهاند و این از آب درآمده است»؛ دیالوگی که نقدی است درخشان بر همه مهندسیهای در آغاز مسحورکننده اما در پایان مخرب پروژههای توسعه در ایران.