کشف حقیقت را به رسانهها بسپارید
آخرین خبرهای داخلی و خارجی
این روزها نام چهرههای فرهنگی، ورزشی و هنری بیش از حوزههای تخصصی خود در میان اخبار سیاسی و اجتماعی دیده و شنیده میشود. از زنان بازیگری که به قرار گرفتن تصویر خود در تابلویی در میدان مهم شهر انتقاد میکنند و برداشتن آن را خواستار میشوند تا بازیکنان سابق و کنونی فوتبال یا قهرمانان نامدار کشتی و دیگر رشتههای ورزشی که با پستهای مجازی خود، در قبال آنچه در خیابانها و دانشگاهها میگذرد، واکنش نشان میدهند و موضع میگیرند. موضعگیریهایی که با موضعگیریهای متقابل سخنگویان و رسانههای تندروی مدافع وضع موجود مواجه شده است که بعضا کوشیدهاند با تحقیر و توهین به اهالی هنر و فرهنگ و ورزش، در مقام رد و نفی نقدها و اعتراضات آنها برآیند. در این میان، پس از بیانات مقامرهبری درباره اعتراضات چهرههای فرهنگی و ورزشی، به نظر میرسد نحوه مواجهه نهادهای مسئول با اعتراضات تاحدی منطقیتر شده است و به جای سخنگویان تندرو و بعضا ناسزاگو که کاری جز دوقطبیتر کردن فضا و افزایش خشم و عصبانیت طرف مقابل بلد نیستند؛ دستگاههای مسئول خود ورود کردهاند و به گفتوگو، تعامل و موضعگیری روی آوردهاند. اقدام دیروز خبرگزاری قوهقضائیه را در قبال اظهارات و مواضع علی دایی، کاپیتان و سرمربی سابق تیمملی فوتبال میتوان در این چهارچوب ارزیابی کرد. این خبرگزاری، در پاسخ به اظهارات دایی مبنی بر ریخته شدن خون یک دختر دانشآموز در اردبیل، اسطوره فوتبال ایران را دعوت کرده که مستندات خود را برای کشف حقیقت ارائه دهد و در جهت روشن کردن ماجرا برآید. گرچه این مواجهه، با رعایت جایگاه
علی دایی صورت گرفته است؛ اما پرسشی جدیتر و مهمتر را پیش رو مینهد و آن، اینکه کشف حقیقت آیا کار دستگاه قضایی و اسطوره ورزشی است؟ پس نهادهای مدنی و رسانههای مستقل در این میان چه نقش و جایگاهی دارند؟ اگر قرار بر کشف حقیقت است، باید رسانهها و روزنامهنگاران آزادی و امنیت فعالیت خبری و تهیه گزارشهای دقیق تحقیقی و تحلیلی را داشته باشند. چه در ماجرای دختران و پسرانی که شبکههای ماهوارهای و توئیتپراکنان بینامونشان هر روز نام آنها را به عنوان کشته شدگان بیان میکنند و زمینه اعتراض و خشم بخشی از جامعه یا مناطق و استانهای کشور را فراهم میسازند، چه در آتشسوزی زندان اوین که روزنامهنگاران مستقل نهتنها امکان تهیه خبر و گزارش از ماجرا را پیدا نکردند، که برخی از آنان بهخاطر فعالیت رسانهای قبلی خود ، آن شب پرخطر را در سلولها میگذرانند.
ماجرای دانشآموز اردبیلی هم، از این قاعده مستثنی نیست. نه علی دایی - با همه افتخاری که برای ایران کسب کرده و همه احترامی که ایرانیان برای او قائل هستند- «رسانه» است و نه دستگاه قضایی- با وجود مسئولیتها و اختیاراتی که برای اعمال قانون برعهده دارد- میتواند جایگزین رسانه و روزنامهنگاران مستقل و محقق شود. اگر این نقد به چهرههای ورزشی و فرهنگی و هنری مطرح میشود که چرا در نقش کنشگران سیاسی ظاهر میشوند؛ نقد جدیتر آن است که رسانههای مستقل و معتبر و نهادهای مدنی همچون کانون وکلا و انجمنهای صنفی و حقوقبشری و احزاب را ناکارکرد کنیم و سپس از اسطورههایی چون علی دایی گلایه و انتقاد کنیم که چرا در نقش آن نهادها ظاهر شده اند و همچون حزب یا رسانه کنشگری میکنند؟