| کد مطلب: ۶۷۰۴

شریعتی و دریغ از کاری که نشد

در دهۀ 60 خورشیدی برخی از هواداران زنده‌یاد دکتر علی شریعتی اصرار داشتند تا او را به‌عنوان «معلم انقلاب» معرفی کنند. در دهۀ 70 دیگر اصراری بر انطباق این عنوان ب

در دهۀ ۶۰ خورشیدی برخی از هواداران زنده‌یاد دکتر علی شریعتی اصرار داشتند تا او را به‌عنوان «معلم انقلاب» معرفی کنند. در دهۀ ۷۰ دیگر اصراری بر انطباق این عنوان با شریعتی نبود و به جایش تلاش می‌شد تا او در قامتِ «مصلح اجتماعی» و اندیشه‌اش همسو با اصلاحات سیاسی، شناخته شود. امروزه اما باز هم گرایشی برای احیای برنامِ «معلم انقلاب» برای دکتر شریعتی دیده می‌شود، اما منظور نه انقلاب ۵۷ بلکه ظاهراً انقلابی دوباره است!
این اتفاق نشان می‌دهد که افکار و اندیشه‌های گذشتگان، معمولاً براساس تمایلات و علایقِ روزِ هواداران آنها، تأویل و تفسیر و بازخوانی می‌شود و این سنتی جاری و ساری در تمام طول تاریخ و کل جغرافیای عالم است.
باری، زنده‌یاد دکتر شریعتی که در آغاز پختگی و بلوغ فکری، چهره در نقاب خاک فروکشید، مجموعه‌ای عظیم از آثار نوشتاری و گفتاری از خود به‌جا گذاشته است که همۀ آنها ارزش و اعتبار همسانی ندارند. او خود آثارش را به سه دسته تقسیم کرده است؛ نخست، کویریات که برای خود آفریده است. دوم، اسلامیات که هم برای خود و هم برای مردم خلق کرده است و سوم، اجتماعیات که فقط برای مردم نوشته و گفته است.
امروزه بعد از گذشت حدود نیم قرن از اوج فعالیت فکری شریعتی، کویریاتش همچنان جذاب و خواندنی و الهام‌بخش و تحسین‌برانگیز است. اسلامیاتش هم دارای مفردات ارزشمند و قابلِ تأملی است، اما اجتماعیاتش دیگر چنگی به دل نمی‌زند و ساده و سطحی جلوه می‌کند.
از همین رو، دستگاه‌سازی از اندیشۀ شریعتی نه امکان‌پذیر است و نه به کار مثبتی می‌آید. روح پرجوش و خروش مرحوم شریعتی اصولاً با دستگاه‌سازی سازگار نبود و به همین علت نیز مفردات تیزهوشانه اما متضاد و متعارض بسیاری در مجموعه آثار او می‌توان یافت. با این همه، شریعتی در اوایل دهۀ ۵۰ در کلاس‌های اسلام‌شناسی حسینیۀ ارشاد درصدد ارائۀ «طرحی هندسی از مکتب» برآمد تا جهان‌بینی و انسان‌شناسی و ایدئولوژی به‌هم‌پیوسته و هماهنگی از اسلام به مخاطبان خود عرضه کند. این کوشش به‌طور کامل ناموفق بود و کارش به تأویل جنبه‌های اسطوره‌ای دین به نوعی ماتریالیسم تاریخی موردنظر کارل مارکس کشید. به واقع، نتیجۀ کار چنان سست و ضعیف از کار در آمده است که می‌توان آرزو کرد کاش شریعتی هرگز به آن نزدیک نمی‌شد.
مفردات اندیشۀ شریعتی در غیراجتماعیات اما همچنان الهام‌بخش و بعضاً راهگشاست و چند دهه گذشت روزگار، هنوز نتوانسته است گَرد و غبار کهنگی بر آنها بنشاند زیرا او ذهنی تیزبین و استعدادی درخشان داشت و به هر معضلِ فکری که معطوف می‌شد، عمق آن را می‌کاوید و معنا و مشکل آن را عریان و برملا می‌کرد.
اگر شریعتی خود را درگیر آن نوع سیاست‌ورزی عجولانه و عمدتاً چپ‌زده و جهان سومی دوران پیش از انقلاب نمی‌کرد و عواطف و احساسات خود را در گروی رنج و شکنجه و مرگ چریک‌های قربانی آن شکل از سیاست‌ورزی درنمی‌آورد و به‌جای آن، با آرامش و حلاوت و حوصله‌ای که پیش‌نیازهر گونه کار عمیق و مؤثر فکری است، بر توضیح علمی و اندیشمندانۀ تطور فکر و عمل دینی و تناقضات و معضلات تاریخی آن در کشور ما متمرکز می‌شد، قاعدتاً میراثی که از او باقی می‌ماند گرچه آن همه استقبال شورانگیز و غوغا و هیاهو به دنبال نمی‌داشت، اما می‌توانست سطحی از آگاهی عمیق در نسل معاصر و پس از خود، پدید آورد که نه به سودای ناکجاآباد، بلکه برای شناختِ موانع تاریخی توسعۀ فکری و مادی جامعۀ خود و راه‌های غلبه بر آنها به حرکت درآید و سرنوشت خود را متفاوت از این که هست رقم بزند. دریغ که چنین نشد. روحش قرین رحمت الهی باد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی