| کد مطلب: ۷۲۷

زنان به ورزشگاه رفتند و بذری جوانه زد

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

حالا دیگر رویا محقق شده. پیراهن‌‌های آبی رقصان به دنبال توپ، از هر زمانی نزدیک‌‌ترند. مستطیل سبز مقابل چشمان‌مان، آنقدر نزدیک است که اگر دست دراز کنی به مشت می‌‌آید. آنچه مقابل چشمان‌مان زنده می‌‌بینیم تداعی‌‌گر حسرت سال‌‌های دور است. 10 یا 11سال گذشته از آن روزی که تیم پرستاره‌‌ آبی در استادیوم غوغا می‌‌کرد و حسرت حضور لحظه‌‌‌‌های تحقق رویای جمعی هوادار آبی، به دل ماند. حالا این تیم احوال همان روزها را تداعی کرده، با این تفاوت که سال‌‌هایی گذشته و عمری رفته. اما اینجا، اکنون استادیوم آزادی است. ما زنان به ورزشگاه راه یافته‌‌ایم و البته زمان می‌‌طلبد تا بسیاری از ما راه‌‌ها را درست یاد بگیریم. ترافیک سنگینی برای پارکینگ‌‌های ورزشگاه برقرار است. البته ترافیک مربوط به پارکینگ‌‌هایی است که برای مردان تدارک دیده شده. پارکینگی که برای زنان تعیین کرده‌‌اند، خلوت است. در طول ترافیک هواداران به هم دست تکان می‌‌دهند. بعضا می‌‌پرسند «خوشحالید به ورزشگاه راه یافته‌‌اید؟» بعضی باور نمی‌‌کنند که بلیت خریده باشیم. می‌‌پرسند چطور بلیت خریده‌‌اید؟ وصلید؟ می‌‌گوییم خیر. بلیت خریدیم. با مشقت بلیت خریدیم. به پارکینگ زنان که می‌‌رسیم ماموران بلیت‌مان را چک می‌‌کنند و برای‌مان آرزوی گذراندن ساعتی خوش در استادیوم دارند، اما این اول راه است. سه‌نوبت واکاوی می‌‌شویم. هم بدن‌مان، هم وسایل‌مان. وسایل متنوعی ضبط می‌‌شوند. از مقواهایی که اسم سحر خدایاری در آن ثبت شده تا اشیایی مانند رژ لب، میوه و حتی ماسک و دستمال کاغذی. زنانی هم هستند که برای ورود به ورزشگاه مال می‌‌بازند و وسایل نسبتا گرانقیمتی را هزینه می‌‌کنند. وسایلی که البته تعدادی از آن‌‌ها در انتهای بازی در کیوسکی موسوم به «امانات» رها شده‌‌اند و کف زمین پیدا می‌‌شوند. شامل کیف دستی، هندزفری، پاور بانک و.... جست‌وجوها عاقبت تمام می‌‌شود، از تونل می‌‌گذریم و زمین بازی وصال می‌‌دهد. در هوایی که شعارهای هواداری در آن طنین‌انداز است. زنان یک‌به‌یک فریاد می‌‌شوند؛ با بغض، با فریاد و شور فروخورده‌‌ سال‌های متمادی، اما شادی انگار قرار نیست دیر بپاید. ستاره‌‌ها تشویق شده‌‌اند و نوبت به کاپیتان سابق تیم می‌‌رسد. تا می‌‌خواهیم همراه با هم اسمش را صدا کنیم، برخی هیس می‌‌کشند. «شعارهای سیاسی ندهید.» برخی که مامورند، دست به کار می‌‌شوند که ساکت‌مان کنند. برخی دیگر اما هوادارانی هستند که سال‌‌های دور از استادیوم در فضای مجازی تصاویرشان را دیده‌‌ایم. به‌عنوان لیدر در میان جمعیت ایستاده‌‌اند و شعارها را کنترل می‌‌کنند. با لبخند و خواهش می‌‌گویند «لطفا فضا را سیاسی نکنید.» دلیل حضور این‌چنینی این هواداران را که جویا می‌‌شویم، می‌‌شنویم که ظاهرا پیش از بازی جلسه هماهنگی با برخی از هواداران پرمخاطب برگزار شده. به آن‌‌ها گفته‌‌اند کمک کنید فضا سیاسی نشود تا مانع حضور دوباره‌‌ زنان نشوند. یکی از هواداران که مسئولیت تذکر حجاب را هم بر عهده گرفته به طرفه‌العینی از روی صندلی‌‌ها صعود می‌‌کند و به زنی تذکر می‌‌دهد که حجابت را درست کن، می‌‌خواهی دیگر راه‌مان ندهند؟ این گروه از هواداران مصرانه شعارها را خود هدایت می‌‌کنند، جو ورزشگاه بخش زنان را به دست گرفته‌‌اند و مانع از آن می‌‌شوند که شعارهای مربوط به سحر خدایاری و وریا غفوری فریاد شود. از سوی دیگر گرداگرد بخش محدود زنان، مامور ایستاده و خیره به جماعت هوادار فضا را کنترل می‌‌کند. برای لحظاتی فضا آنقدر تلخ و کلافه‌‌کننده است که پشیمان می‌‌شویم از این حضور. نیمه‌اول بازی گذشته، صدای تشویق وریا غفوری از دورترین نقطه استادیوم به ما، یعنی جایگاهی که مردان هوادار در آن تجمع دارند، به گوش می‌‌رسد. بذری جوانه می‌‌زند و این یعنی آغاز راهی که در آن هم‌‌صدا می‌‌شویم. هوا سبک‌‌تر شده، فراغ‌‌بالانه‌‌تر به بالای صندلی می‌‌پریم و لحظه‌‌ به گل رسیدن را جشن می‌‌گیریم و زمان بازی که با سوت داور به انتها می‌‌رسد؛ بخش زنان از شادی لبریز می‌‌شود و پس از آن، موعد لحظه باشکوه تقدیر ورزشکاران از حضور زنان است. وقت رفتن آماده‌‌ایم که به روش مرسوم هواداران فوتبال، هنگام ترک فضای ورزشگاه، شعار دهیم و شعر بخوانیم، اما هنگام خروج از سالن با زنان ماموری مواجه می‌‌شویم که با لباسی که ظاهرا برای مقابله با شورش به تن کرده‌‌اند، گوشه‌به‌گوشه دیوارها ایستاده‌‌اند و بعضا دوربین زنان هوادار را متوقف می‌‌کنند. مرحله آخر نوبت به خروج از دیوار انسانی است که ماموران مرد بین هواداران زن و هواداران مرد کشیده‌‌اند، اما ما هواداران از دو طرف دیوار به یکدیگر دست تکان می‌‌دهیم و شادی را تقسیم می‌‌کنیم. وقت رفتن همگی می‌‌دانیم که باز حسرتی بر دل مانده؛ حسرت فریاد نام سحر؛ سحر خدایاری که آرزو داشتیم در اولین وصال ورزشگاه آزادی با حضور زنان هوادار آبی، جایش را خالی و یادش را زنده کنیم. آیسان تنها روزنامه‌نگار

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی