درباره عکسی از مواجهه با یک اسطوره
روزی که مرحوم پاشایی به رحمت خدا رفت در آسایشگاه کهریزک در حال عکاسی بودم. عکاسی تمام شد و مسیر برگشتم همزمان شد با مراسم تشییع مرتضی پاشایی. سیل جمعیتی را به چشم میدیدم که انگار در سرازیری تهران قل میخوردند تا پیاده و سواره خودشان را به آرامگاه این اسطوره نوظهور برسانند و با پیکرش وداع کنند. تصویری که بهعنوان ناظر بیرونی در لاین مقابل این مراسم میدیدم چیزی شبیه همین تصویری بود که امروز در مراسم استقبال از کریس رونالدو دیده شد. البته دوز مراسم استقبال با آن وداع زمین تا آسمان فاصله داشت. همان روزها چند جامعهشناس دور هم جمع شدند و جلسه کردند. یکی از این جامعهشناسها مردم را به ابتذال متهم کرد و هنر پاشایی را سطحی و دمدستی و احمقانه خواند. زاویه ورود آن سخنرانی آتشین که سخنرانش یوسف اباذری بود با مستندی شروع میشد که درباره سیستان و بلوچستان ساخته شده بود و ظاهراً اسمش «ماهیها زنده میمیرند» بود. اباذری مستند را بهعنوان فکتی از نابودی فرهنگ میآورد و گلایه آشکارش این بود که مسئولان و مردم آنقدر غافلند که بهجای اینکه به فکر مسئله اساسی که از بین رفتن یک استان باشد، دنبال جنازه خواننده بدصدایی افتادهاند که هم فالش میخواند و هم سواد موسیقایی درست و درمانی ندارد. از آن سخنرانی سالها میگذرد. سیستان و بلوچستان و روستاهایش دچار مشکلاند و خیلی روزهای سال گرفتار طوفان 120روزه و کمآبی و کمبود امکانات و... بسیاری از روستاها در معرض از بین رفتن و... میخواهم با اباذری همدل شوم و هر چه گلایه دارم را بر سر هواداران کریس رونالدو بزنم. میخواهم بر سر شهرداری بابت بنرهایی که در شهر زده هوار بزنم و بگویم به چه حقی این کار را کرده است؟ میخواهم به مسئولان فدراسیون بگویم این چه وضعیت «مهمان مامان»ای است که برای ورود این فوتبالیست ساختهاید؟ هزار سوال توی سرم میرود و میآید که ویدیوی گریه پسربچهای را میبینم؛ پسربچهای که احتمالا پدر و مادرش را کچل کرده و موفق شده به لطایفالحیلی خودش را به هتل محل اقامت رونالدو برساند. بعد یادم میافتد همان روزها که کرمانشاه زلزله آمده بود و مردم در چادرها با بدبختی و سرما و گل و شل دستوپنجه نرم میکردند «نود» دوربینش را بین زلزلهزدهها برد و در کنار آنها به تماشای فوتبال نشست. خاطرم آمد آن روز وقتی شوق جماعت تا خرخره در بلا را میدیدم هم دنبال منطقی میگشتم تا بتوانم وضعیت را تحلیل کنم. دنبال منطقی که وجود نداشت. وضعیتی که فقط یک عاشق متوجه آن میشود. فرقی نمیکند فوتبال، موسیقی، سینما یا... چه میکنه این فوتبال؟ چه میکنه این موسیقی؟ چه میکنه این عشق؟
نظرهای من