داستان برنامههای توسعه
برنامه هفتم توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور در سال گذشته به یک چالش حقوقی در مسئله بودجهنویسی تبدیل شد، ولی در نهایت پذیرفتند که برنامه با تاخیر نوشته شود، هرچند
برنامه هفتم توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور در سال گذشته به یک چالش حقوقی در مسئله بودجهنویسی تبدیل شد، ولی در نهایت پذیرفتند که برنامه با تاخیر نوشته شود، هرچند اگر نوشته هم نشود، فرق چندانی ندارد. زیرا تجربه شش مورد گذشته نشان داده است که نوشتن برنامه توسعه در ایران با مشکلات جدی مقدمات مواجه است. علت نیز فقدان الزامات برنامهنویسی و اجرای آن است. بهترین مصداق در تایید این ادعا سند بالادستی چشمانداز ایران است که قرار بود ایران را در سال 1404 به قدرت اول منطقه از هر حیث تبدیل کند و وضعیت امروز ما نشان میدهد که در بسیاری از امور از اهداف تعیینشده عقب هستیم. چرا چنین وضعی در نظام برنامهنویسی ایران حاکم است؟ علل آن از ابتدا و پیش از تصویب تا انتهای اجرای آن وجود دارد. در مراحل اولیه تصویب، مشارکت عمومی نخبگان در آن اندک و شاید هیچ است. هر برنامهای باید مبتنی بر انتخاب باشد. انتخاب میان دو چیز و نه داشتن همه چیزهای خوب که غیرممکن است. تعهد به الزامات برنامه از اهم مسائل است که در ایران وجود ندارد. ثبات و پایداری وضعیت عمومی و سیاسی کشور شرط اول هر نوع برنامهنویسی و اجرای آن است. پایش و نظارت و ارزیابی نهایی آن امری ضروری است و بالاخره حاکم بودن قانون در اجرای برنامه و عدم تخطی از مفاد قانون شرط لازم آن است که تقریبا هیچکدام آنها به نحو مطلوب انجام نمیشود. برای نمونه برنامههای اول و دوم توسعه بر مبنای ارز رسمی تنظیم شده بود که به یکباره آن را آزاد کردند و کل ارقام برنامه دچار اختلال شد. برنامه چهارم که جامعترین و بهترین برنامه در تاریخ کشور است، با آمدن احمدینژاد به یک کتابچه متروک تبدیل شد و کل مصوبات آن به حاشیه رفت؛ از جمله بیتوجهی به اصلاح قیمت انرژی و ارز که کلا برنامه چهارم را از دایره سیاست خارج کرد.
برنامههای پنجم و ششم نیز صرفا تبصرههایی فاقد روح و نیز بدون ایده روشن هستند که حاکم به آن باشد. در این میان تنها برنامهای که بهتر از همه اجرا شد، برنامه سوم است که هم براساس قانون بود و هم مشارکت خوبی را جذب کرد و هم از ثبات نسبی برخوردار بود و ابزارهای نظارتی نیز به خوبی عمل میکردند که کتابهای مفصل و سالانه سازمان برنامه و بودجه از جزئیات اجرای برنامه سوم شاهدی بر این ادعاست.
مشکل دیگر برنامههای توسعه در ایران بیتوجهی به ابعاد سیاست داخلی و بینالمللی و نیز امور اجتماعی و فرهنگی است. بهویژه مسئله سیاست را از موضوع برنامه خارج کردهاند، در نتیجه تغییرات اصلی برنامه توسعه متزلزل و ناپایدار میشود، مثل آنچه که درباره صادرات نفت و روابط خارجی و تجارت بینالملل برای ایران به وجود آمده است.
بهطور کلی وضعیت ایران پیشابرنامه توسعه است. پیش از هر برنامه توسعهای باید زیرساختهای سیاسی را تامین کرد، و الا برنامههای بعدی هم به سرنوشت قبلیها به جز برنامه سوم دچار خواهد شد.