| کد مطلب: ۳۸۱۵

بـا لنـدن چـه کنیـم؟

بـا لنـدن چـه کنیـم؟

بررسی روابط با انگلیس با حضور محسن بهاروند سفیر سابق ایران و ابراهیم متقی استاد روابط بین‌الملل

بررسی روابط با انگلیس با حضور محسن بهاروند سفیر سابق ایران و ابراهیم متقی استاد روابط بین‌الملل

روابط ایران و انگلیس طی چند ماه گذشته وارد فضایی مملو از بحران شده است. مواضع انگلیس در قبال اعتراضات در ایران و تحریم‌هایی که این کشور به بهانه دفاع از حقوق بشر علیه ایران اعمال کرد، فضای روابط را تیره‌و‌تار کرده است. اخیرا نیز اعدام علیرضا اکبری، به اتهام جاسوسی برای انگلیس موجب شد تنشی دوباره در روابط ایران و انگلیس شکل بگیرد. وزیر خارجه انگلیس اعلام کرد دولت کشورش بسته تحریمی جدیدی علیه ایران تدوین کرده است. چالش‌های روابط تهران و لندن موضوع بحث و گفت‌وگوی محسن بهاروند، سفیر سابق ایران در لندن و ابراهیم متقی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. این نشست در محل روزنامه اطلاعات برگزار شد.

محسن بهاروند: این را همه شنیده‌ایم که می‌‌گویند «کار، کارِ انگلیس است». در ایران یک تصوری درباره انگلیس وجود دارد و من می‌توانم ادعا کنم که این تصور مقداری اشتباه است. ابتدا باید بگویم کسانی که به روابط ایران و انگلیس می‌نگرند خیلی تحت تاثیر تاریخ هستند؛ وضعیتی که از قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم بوده و دیدگاهی که نسبت به انگلیس به‌عنوان یک امپراطوری گذشته وجود دارد. اینها تصوراتی از خودش بر جای گذاشته که فقط هم مربوط به ما نیست. در بقیه کشورها هم البته در حد نازلی چنین تصوری در مورد انگلیس وجود دارد. ولی در ایران این تصورات خیلی پررنگ‌تر است که دلایل خیلی زیادی هم دارد. جالب این است که ما هیچ‌وقت مستعمره انگلیس نبوده‌ایم، اما چنین تصوراتی داریم. اما ایرادی که من خودم به همکارانی که با هم بحث می‌کردیم می‌گرفتم، این بوده که سیاست خارجی ما به‌شدت تحت تاثیر تاریخ است. می‌دانید که در تفکر سیاست خارجی، رویکرد تکیه بر تاریخ رویکرد خیلی مطمئنی نیست. نمی‌شود براساس تاریخ برای یک مسئله‌ای در زمان حال، راه‌حل پیدا کرد. تاریخ می‌تواند چراغ راه آینده باشد، اما نمی‌تواند تعیین‌کننده تصمیمات ما در زمان حال باشد. نمی‌شود گفت چون در گذشته این‌گونه بوده، پس از این بعد هم همین‌طور خواهد بود. این مسئله به‌خصوص در حوزه سیاست و سیاست خارجی صادق است. مشکلی که من به‌عنوان سفیر داشتم، این بود که ما چارچوب‌هایی را در حوزه دیپلماسی برنامه‌ریزی می‌کردیم، اما در مرحله اجرا به‌خاطر تاریخ با مشکل روبه‌رو می‌شدیم و نمی‌توانستیم اجرایشان کنیم. یعنی قضاوتی صورت می‌گرفت که ربطی به موضوع حال نداشت، بلکه چیزی به‌عنوان بریتانیای کبیر در ذهن برخی افراد بود و باعث می‌شد که در برنامه‌ریزی‌ای که ما برای اقدامی صورت می‌دادیم، موانعی ایجاد کند. ناچار می‌شدیم که بعد از برنامه‌ریزی و تلاش زیاد، این برنامه‌ها را کنار بگذاریم. مسائل در روابط، لزوما سیاسی نیست. گاهی اوقات روابط می‌تواند در حوزه تکنولوژی، اقتصادی، کشاورزی و آب شکل بگیرد. ولی روابط با انگلیس به نحوی همه این موارد را تحت‌الشعاع قرار می‌داد، به‌طوری‌که حتی ما در مسائل تکنیکی و فنی که ربطی به مسائل سیاسی هم نداشت با بن‌بست روبه‌رو می‌شدیم و من گاهی فکر می‌کردم که اصلا چرا در لندن سفیر هستم؟ من به‌عنوان معاون سابق وزارت خارجه به سفارت ایران در انگلیس رفتم. این نشان‌دهنده این واقعیت بود که انگلیس برای ایران اهمیت داشته و به همین دلیل ایران معاون وزیرخارجه‌اش را در انگلیس سفیر کرده است. بنابراین انتظارم این بود که بتوانم برخی مسائل را جلو ببرم. ولی مسائل مربوط به انگلیس جلو نمی‌رفت. مثلا سعی می‌کردم که برای بازار تهران یک‌سری ماشین‌های برقی تهیه و تولید کنم. انگلیسی‌ها این تکنولوژی را داشتند و حتی ایرانی‌های مقیم انگلیس در این بازار دستی داشتند، اما موفق نمی‌شدم این کار را انجام دهم. مثلا طرحی داشتم که این موتورسیکلت‌هایی که در تهران هستند و آلودگی تولید می‌کنند، برقی شوند، اما وقتی جلو می‌رفتیم در مقطعی با مشکل مواجه می‌شدیم. بنابراین آنچه من تصور می‌کردم این بود که به‌خاطر اقدامات انگلیس و به‌خاطر رویکرد ما، روابط درست شکل نمی‌گیرد. عدم موفقیت در مسائل غیرسیاسی باعث تضعیف روابط دیپلماتیک و سیاسی هم می‌شود و برعکس. هر‌چه شما روابط غیرسیاسی را تقویت کنید، در یک نقطه‌ای ممکن است به روابط سیاسی هم کمک کند. زمانی که بنده در وزارت خارجه بودم، این اختلاف‌نظر را با آقای ظریف داشتم. ایشان معتقد بود که روابط سیاسی مقدم بر هر چیز است و اگر توافقات سیاسی حاصل شود، مسائل اقتصادی هم حل می‌شوند. اما من به‌عنوان شاگرد ایشان با این نظر مخالف بودم و معتقد بودم اتفاقا برعکس است. معتقد بودم که وقتی روابط با کشوری مشکل دارد، ابتدا خوب است از مسائل غیرسیاسی شروع کنیم. مثلا در حوزه علم و دانش و تکنولوژی روابطی برقرار کنیم و بعد به‌تدریج روابط سیاسی هم شکل بگیرد. برای مثال معتقد بودم که اگر بین ایران و عربستان، خط لوله مشترک، سرمایه‌گذاری‌های مشترک و پالایشگاه مشترک و چیزی که بین دو کشور در آن مزیت نسبی دارند وجود داشت، آنقدر پیوند‌ها زیاد می‌شد که روابط دو کشور به‌سادگی قطع نمی‌شد. برعکس در نقطه مقابل‌اش ترکیه است. چون روابط اقتصادی و ترانزیتی با ترکیه داریم، اگر مشکلاتی در حوزه سیاست بین طرفین به‌وجود بیاید، دو طرف سعی می‌کنند آن را حل‌وفصل کنند. به این خاطر که دو کشور روی زمین، روابط به‌هم‌پیوسته‌ای دارند. سوالی که پیش می‌آید این است که ممکن است کسی بگوید چرا این کار را می‌کنید؟ اصلا فرض کنید که این روابط وجود ندارد. کسی ممکن است بگوید که ابتدا باید توجیه کنید که اساسا چرا این روابط باید برقرار باشد؟ آیا اصولا انگلیس برای ما اهمیت دارد یا نه؟ آیا واقعا باید به‌دنبال این روابط باشیم یا نه؟ چه اهمیتی دارد؟
چیزی که من، هم به طرف ایرانی و هم به طرف انگلیسی می‌گفتم این بود که ایران و انگلیس هر‌کدام در حوزه‌هایی به‌هم نیاز دارند. انگلیس کشوری است که عضو دائم شورای امنیت است. یکی از طرف‌های برجام است. یک کشور جریان‌ساز در نظام بین‌المللی است و در منطقه ما، فارغ از منفی و مثبت بودن، نقش بازی می‌کند و نیروهایشان در نزدیکی ما هستند. در نتیجه ما نیاز داریم با این کشور روابطی داشته باشیم. انگلیس هم به ایران نیاز دارد. انگلیس یا هر کشور دیگری اگر بخواهد حضور طبیعی و نرمالی در خاورمیانه و غرب آسیا داشته باشد، حتما به ایران نیاز خواهد داشت. نتیجه این است که نه انگلیس در دیپلماسی ما قابل حذف است و نه ایران در دیپلماسی انگلیس. اگر این گزاره را بپذیریم که نمی‌توانیم یکدیگر را از سیاست خارجی هم حذف کنیم، خیلی از مسائل حل می‌شود. بنابراین اگر اصل بر داشتن روابط است، این روابط را چطور باید مدیریت کنیم؟ پیشنهاد من این بود که ما با انگلیس یک کمیته سیاسی داشته باشیم و مذاکره کنیم و روی حداقلی از روابط دوستانه و غیرخصمانه توافق کنیم تا روابط از این حداقل پائین‌تر نیاید. برای تحقق این هدف باید حواشی روابط ایران و انگلیس را کم کنیم تا اصل روابط را در یک حد قابل‌قبولی نگه داریم. ولی متاسفانه این تئوری را نمی‌شود برای همه تبیین کرد؛ چه در ایران و چه در انگلیس؛ چیزهایی هست که به این روابط لطمه می‌زند.
رفتار انگلیس در نظام جهانی و نسبت با ایران تابعی است از سیاست‌های آمریکا. چون انگلیس خودش به‌تنهایی در نظام جهانی قدرتی ندارد. انگلیسی‌ها همیشه قبل از خود آمریکا به‌دنبال منافع آمریکا هستند. چراکه انگلیس معتقد است آمریکا تنها کشوری در دنیاست که می‌تواند لجستیک یک جنگ بزرگ را اداره کند. بنابراین، این تصور، غلط و کاملا اشتباه است که می‌گوید انگلیس سیاست‌های آمریکا را تعیین می‌کند. چون روابطی که انگلیس با ایران دارد تحت تاثیر این رویکرد بین‌المللی است، بنابراین تحت تاثیر ارزش‌های بین‌المللی نیز هست. وقتی گفته می‌شود که ایران در حال اخلال در نظم بین‌الملل است یا حقوق بشر را نقض می‌کند، در نتیجه انگلیس هم همین‌ها را تکرار می‌کند. به این دلیل که تعریفی که انگلیس از ارزش‌های بین‌المللی دارد، با تعریفی که سیاست‌خارجی ایران از این ارزش‌ها دارد، متفاوت است. به نظر می‌رسد ایران و انگلیس در مورد مسائل بین‌المللی جز در یک موردِ توافق جهانی به‌صورت دوجانبه قادر به حل کردن مسائل خود نیستند. ولی دو طرف باید طوری روابط را مدیریت کنند که تاثیر مسائل جهانی بر روابط دوجانبه کنترل شود و حداقلی از روابط با هم داشته باشند. چون به‌هم نیاز دارند.
ابراهیم متقی: روابط ایران و انگلیس یک پیشینه تاریخی دارد و هر امر تاریخی می‌تواند یک انعکاس سیاسی داشته باشد. انگاره انگلیس تابعی از جایگاه ساختاری‌اش در نظام جهانی است و مبتنی است بر تفکرش در سیاست خارجی و امنیت بین‌الملل. انگلیسی‌ها در قرن 19، ایران را براساس معادله بازی بزرگ کنترل می‌کردند. معادله بازی بزرگ بخشی از نظریه موازنه قدرت است. تفکر سیاست بین‌الملل و نظم اروپایی براساس موازنه بوده است که از زمان وستفالیا شکل گرفته و تا انقلاب فرانسه ادامه یافته و از کنگره وین تا جنگ جهانی اول بازتولید شده است. اروپایی‌ها و انگلیس منطق موازنه قدرت را هم درک می‌کنند و هم اجرا کرده‌اند. نشانه موازنه قدرت را در توزیع امتیازات اقتصادی و سیاسی ایران به انگلیس و روسیه در قرن نوزدهم می‌بینید. ولی از زمانی‌که انقلاب روسیه شکل گرفت، معادله جهانی تغییر کرد. دیگر نظم بین‌الملل مبتنی بر نظام اروپایی نبود. آمریکا وارد شد، ژاپن وارد شد و در سال‌های بعد از جنگ جهانی اول امپراطوری‌ها فرو ریختند و تنها امپراطوری باقی‌مانده بعد از این جنگ، انگلیس بود. درست است که دیوارهای امپراطوری در انگلیس فرو ریخته، اما اندیشه کنترل جهان براساس قالب‌های سنتی انگلیس ادامه یافته است. انگلیس همواره یک بازیگر تاثیرگذار در سیاست داخلی و خارجی ایران بوده است. این مسئله به جایگاه ساختاری انگلیس در سیاست بین‌الملل مربوط می‌شود. انگلیس یک قدرت بزرگ جهانی است. نکته دوم این است که انگلیس ارتباطش با آمریکا براساس مدل ارتباط ویژه و منحصربه‌فرد است. نکته سوم اینکه، انگلیس در تمامی بحران‌ها سعی کرده نقش متحد نامتقارن آمریکا را ایفا کند. سیاست جهانی این نیست که بازیگران مواضع‌شان شبیه به‌هم باشد. پیچیدگی سیاست جهانی این است که مواضع متحدان با هم در وضعیت هم‌تکمیلی قرار داشته باشد. این را می‌شود از جنگ جهانی دوم به بعد در روابط آمریکا و انگلیس مشاهده کرد. آمریکا و انگلیس در اوایل قرن بیستم و قبل از جنگ اول با هم تضادهای زیادی داشته‌اند. انگلیسی‌ها در سال 1907 با روسیه قرارداد تقسیم ایران به سه منطقه را امضا کردند. آمریکا با این قرارداد مخالفت کرد و امکان تحقق تقسیم ایران به سه منطقه مبتنی بر قرارداد 1907 و دو منطقه مبتنی بر قرارداد محرمانه قسطنطنیه 1915 امکان‌پذیر نشد. انگلیسی‌ها می‌خواستند در سال 1919 ایران را در وضعیت تحت‌ا‌لحمایگی قرار بدهند که باز هم آمریکایی‌ها مخالفت کردند. این روند ادامه داشت تا زمان جنگ جهانی دوم. انگلیس موقعیت‌اش دوباره تنزل یافت و آمریکا جایگاه محوری را در سیاست جهانی به‌دست آورد. از این مقطع به بعد سیاست انگلیس همواره به‌عنوان یک متحد ژئوپلیتیکی آمریکا مطرح بوده است. این اتحاد به‌معنای دنباله‌‌روی نیست، بلکه معنایش این است که سیاست دو کشور، واحد اما روش‌ها‌یشان متفاوت است. انگلیس بخشی از ائتلاف آمریکاست و هسته اصلی ائتلاف آمریکا در اروپا و سیاست بین‌الملل محسوب می‌شود و این امتیاز ویژه‌ای برای انگلیس است. اگر آمریکا در سیاست جهانی حضور نداشت، شک نکنید که انگلیس در جنگ‌های جهانی اول و دوم در زمره کشورهای شکست‌خورده محسوب می‌شد. آمریکا در خاورمیانه اصلا شناختی ندارد. در مقابل، شناخت اجتماعی و فرهنگی و نخبگی و نهادی که انگلیسی‌ها از ایران و خاورمیانه دارند، بسیار عمیق است. انگلیسی‌ها شناخت بسیار عمیقی از ایران دارند؛ در ارتباط با ساختار اجتماعی و سیاسی ایران و تمامی کشورهای خاورمیانه شناختی عمقی دارند. حتی زمام‌داران و تبار آنها را می‌شناسند. ارتباط زمام‌داران با هم را درک می‌کنند. در انگلیس ده‌ها مرکز شرق‌شناسی وجود دارد. فضای اجتماعی و ساختاری و انگاره‌های ملی ما را به‌خوبی می‌شناسند و روی آن کار علمی می‌کنند. این قابلیت را دارند که فضای دانشگاهی و رسانه و دیپلماسی را به‌هم پیوند دهند. وقتی که این پیوند ایجاد شد، شبکه رسانه‌ای انعطاف لازم را دارد که کار امنیتی کند، همان‌گونه که در حوادث پنج سال گذشته مجموعه ایران‌اینترنشنال و بی‌بی‌سی‌فارسی و من‌وتو برای اینکه ذهنیت اجتماعی در ایران تولید کنند، هم‌تکمیلی خبری خودشان را داشتند. ذهنیتی که بتواند راهبرد انفجار از درون را شکل بدهد. بحث اصلی‌ای که وجود دارد، بحث شناخت است. عمق تئوریک یک دیپلمات یا یک کارگزار امنیتی یا یک وابسته نظامی و یا یک وابسته فرهنگی در عصری که تکنولوژی شبکه‌ای است و محور اصلی تولید قدرت، مفهوم است و این مفهوم را می‌توانید به روایت تبدیل کنید. اگر این شناخت نباشد آن کسی موفق است که بتواند از رسانه‌اش بهره بگیرد. امروز روزگاری نیست که بگویید فلان کشور در کشور ما جاسوس پرورش داده است. مگر هر کشوری در کشوری دیگر ایستگاه اطلاعاتی ندارد؟ پس بحث مهم این است که آیا کادر دیپلماتیک ما یک کادر حرفه‌ای هست که در عین داشتن ذهنیت میدان، درک اطلاعاتی و رسانه‌اش با هم پیوند داشته باشند و تمام اینها به سنتزی تبدیل شود که بتواند در فضای مذاکراتی تاثیرگذار باشد و یا در فضای کنش اجتماعی تاثیرگذار باشد یا نه؟ ما یک نوع عقب‌افتادگی تاریخی در ارتباط با مسئله دیپلماسی داریم. فکر می‌کنیم که عرصه دیپلماسی مثل عرصه سیاست داخلی است. مدام می‌گوییم باید خوب بشود. خوب نمی‌شود! عرصه دیپلماتیک عرصه آنارشی در سیاست جهانی است؛ به این معنا که جنگ همه علیه یکدیگر در جریان است. نگاه در عرصه دیپلماسی نگاه هابزی است. چون ساختار آنارشیکال است. وقتی هابز می‌گوید انسان گرگ انسان است ما هم باید بگوییم که در فضای جهانی دولت گرگ دولت است. آیا این ادراک را ما داریم یا خیر؟ از قدیم این حرف بوده که کلاهت را محکم بگیر، همسایه را دزد نکن. ما بارها گفته‌ایم که تهدید یک امر دائمی برای کشورها است و نوع تهدید در دوران‌های مختلف فرق دارد و مهمترین فضای تهدید تهدیدی است که ماهیت شبکه‌ای و هیبریدی پیدا می‌کند. مباحث مربوط به رئیس‌جمهور چین و کره را در خصوص ایران ببینید. هر‌کسی در خارج از کشور که مواضع مقامات ما را در واکنش به این مواضع ببیند می‌فهمد که سطح کنش دیپلماتیک، رسانه‌ای و راهبردی ما در سطح دبستان است. امروز کسی که در سطح دبستان است، نمی‌تواند رقابت جهانی داشته باشد.
اول باید به این سوال جواب داد که آیا یکی از دو طرف ایران و انگلیس در سیاست خارجی یکدیگر قابل حذف هستند یا خیر؟ جواب من منفی است. به دلایل بسیار زیاد. اول اینکه ما هر‌طوری باشد با هم در منطقه و در سطح جهانی و در شورای امنیت در ارتباط هستیم. بنابراین لازم است که همدیگر را حذف نکنیم. اگر این را بپذیریم، وقتی که وارد روابط با کشوری می‌شویم، چه حقوق بین‌الملل و چه عرف بین‌الملل و چه سیاست بین‌الملل به ما می‌گوید که وقتی رابطه رسمی دارید باید ملزوماتش را هم رعایت کنید. نمی‌شود ما مهمان دعوت کنیم اما وقتی که مهمان وارد خانه شد، کتکش بزنیم. چون رابطه دیپلماتیک یک رابطه رسمی است. وقتی که سفیر طرف مقابل را قبول کردیم یعنی پذیرفته‌ایم که به آن سفیر امنیت و احترام بدهیم تا او بیاید در قلمرو ما از منافع کشور خودش دفاع کند. البته این ملزومات و ترتیبات، یک‌طرفه نیست. طرف مقابل هم باید به این ملزومات پایبند باشد. بنابراین سفیر هر کشوری مصونیت قضایی و امنیتی دارد و کشورها متعهد می‌شوند که هیج اقدامی نکنند که مانع انجام وظایف دیپلماتیک سفرا باشد.
دوم اینکه پیشنهاد من به ایران و انگلیس این است که کمیته سیاسی مشترک دو‌طرف را فعال کنند و آن‌قدر مذاکره کنند تا ببینند حداقل روابط بین دو کشور کجاست. روابط ایران و انگلیس باید از حواشی رها شود. سوم اینکه باعث تاسف است که دولت انگلیس بگوید آنطوری که باید، از برجام حمایت نمی‌کنم و سعی می‌کنم این حمایت را کم کنم. بعید بود که انگلیس چنین موضعی بگیرد. ما بحثی به نام برجام داریم که مربوط به امنیت منطقه و بین‌الملل است. و من فکر می‌کنم ایران و باقی طرف‌ها باید سعی کنند با دید واقع‌گرایانه توافق هسته‌ای را احیا کنند. چهارم اینکه، اگر بپذیریم که حداقلی از روابط باید باشد، به نظر من باید در سطحی از مسائل غیرسیاسی روابط دو کشور تقویت شود. مثل حوزه تکنولوژی، علم و علوم جدید. و این همکاری‌ها را باید بالا ببریم. این کارها به این دلیل باید انجام شود که یک اعتماد واقع‌گرایانه و هوشمندانه‌ای بین دو طرف ایجاد شود؛ به‌طوری‌که روابط، بازیچه نشود. امر دیپلماتیک مسئله‌‌ای بسیار جدی است. نمی‌شود کشورهای دیگر را نادیده گرفت. همه حرف‌های من دو‌طرفه است و طرف مقابل هم باید این ملزومات را انجام دهد. نباید یکدیگر را از دیپلماسی هم حذف کنیم. مسئله پنجم استفاده از پتانسیل ایرانیان مقیم انگلیس است. و توصیه آخرم شناساندن ایران به مردم انگلیس است. این کار با تسهیل روادید قابل‌تحقق است. این کار در خنثی کردن تبلیغات منفی بسیار مفید است.
مسئله این است که انگلیسی‌ها نگاه‌شان نگاه کنترلی است و در کنترل جهانی بخشی از سیاست بین‌الملل و متحد آمریکا هستند. امروز انگلیس محور و موتور سیاست اروپایی است و فضای برجام که شکل گرفت هم از فضای انگلیس آغاز شد. تروئیکای اروپایی سال 2003 هم باز با نقش‌آفرینی انگلیس شکل گرفت. خیلی از مواقع بوده که ما روابط‌مان را با انگلیس قطع کرده‌ایم اما انگلیسی‌ها روابط‌شان را قطع نکردند. مسئله امروز انگلیس موضوع محدودسازی قدرت ایران است. برای این کار از ابزارهای مختلفی هم استفاده می‌کنند. یک ابزارش رسانه است یک ابزارش فشار دیپلماتیک چندجانبه. بحثی که هست این است که ایران نه به لحاظ تاریخی و نه به لحاظ فرهنگی و نه به لحاظ ساختاری نمی‌تواند نسبت به انگلیس نگاه مثبتی داشته باشد. از دایی‌جان ناپلئون تا کتاب جک استراو نشان می‌دهد که عواطف و ذهنیت ایرانی نسبت به انگلیسی‌ها چیست. و عمدتا هم این ذهنیت اشتباه نیست. مشکل امروز ما مشکل دیپلماسی نیست. بلکه مشکل حضور بازیگران غیرمسئول در عرصه‌های راهبردی است. ما این موضوع را درک نکرده‌ایم که در بحث‌های روابط بین‌الملل ضرورتی ندارد تابع باشیم و سازش کنیم اما می‌توانیم ادبیات سیاسی‌مان را براساس عرف دیپلماتیک و براساس ذهنیت‌های مرسوم در جهان به‌کار بگیریم. در سال‌های گذشته سفارت انگلیس مورد تعرض واقع شد و این موضوع مورد پذیرش رهبری هم قرار نگرفت. من این‌گونه شنیدم که ایشان گفته‌اند «بازی برده را واگذار کردیم». هرگاه انگلیسی‌‌ها می‌خواهند فضای دیپلماتیک ما را خراب کنند نیروهای غیرمسئول‌شان را فعال می‌کنند. تله و دام‌گذاری یکی از شاخص‌های کنش قدرت‌های بزرگ در روابط با کشورهای منطقه‌ای است و ما باید این دام‌ها را بشناسیم. چه کسانی بودند که در سال 1952 زمینه را برای کودتای سال 1953 فراهم کردند؟ چه افرادی شبکه‌هایی ایجاد کردند و مقر حزب توده را آتش ‌زدند؟ اینها که بودند؟ آنها که می‌رفتند مساجد را آتش می‌زدند که بودند؟ نگاه ساده بود. فکر می‌کردند که توده‌ای یا ملی‌گرا این کارها را کرده است. ذهنیت‌ها نسبت به ملی‌گرا و توده‌ای تخریب می‌شد. بحث، بحث روایت است. انگلیس می‌تواند روایت بسازد. من هر‌کجا که رادیکالیسم غیرعقلایی و غیرعرفی را می‌بینم دست این شبکه‌های پنهان بحران‌ساز را هم می‌بینم. شک ندارم هرگاه بحرانی ایجاد می‌شود و منجر به تخریب فضای دیپلماتیک می‌شود امر مبتنی بر انگاره‌ای است که برخی از بازیگران دنبال تصاعد بحران هستند. کارگزاران تصاعد بحران، ثبات را از بین می‌برند. همکاری‌های قانونمند را از بین می‌برند و زمینه را برای بازی‌های پرمناقشه و تهدید‌آمیز بین‌المللی علیه ما به‌وجود می‌آورند. اگر همواره بگوئیم که دچار جنگ شناختی شده‌ایم، باید بگوئیم که چه باید کرد. باید عقلانیت در ادبیات، در کنش راهبردی و در فضای سیاست‌ها به‌کار گرفته شود. عقلانیت معنایش سازش نیست، بلکه باید ببینید چه ادبیاتی بهتر می‌تواند امنیت و منافع‌تان را تامین کند. از سازش، پرمخاطره‌تر، در دام شبکه‌های تخریب و رادیکالیسم و کنش‌های نرمال در فضای سیاست بین‌الملل افتادن است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی