| کد مطلب: ۲۴۶۷

روی صحنه رفتن یا نرفتن؟

روی صحنه رفتن یا نرفتن؟

نگاهی به بحث جدلی این روزهای اهالی تئاتر:یک تصمیم شخصی در غیاب صنف

نگاهی به بحث جدلی این روزهای اهالی تئاتر:یک تصمیم شخصی در غیاب صنف

روی صحنه رفتن یا نرفتن؟ بحث این روزهای بخشی از اهالی تئاتر و تماشاگران پیشین‌شان، زیر سایه اعتراضات است. بحثی که به قول اصغر نوری، مترجم، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر در غیاب صنف و سندیکا، تصمیمی شخصی است اگر تئاتر را به‌مثابه «شغل» بنگریم و نه «هنر» و اگر آن که تصمیم به روی صحنه رفتن می‌گیرد، خود را در پس شعارهایی چون «لزوم روشن نگه داشتن چراغ صحنه» پنهان نکند. آن‌ها که این روزها روی صحنه‌اند با مخالفت‌ها و اتهاماتی چون تلاش برای برگشت به روال عادی مواجه‌اند، هرچند خود این اتهامات را نمی‌پذیرند و در برابر آن از افراشته نگه داشتن پرچم آگاهی به‌واسطه بودن روی صحنه می‌گویند. ادعایی که به نظر می‌رسد، صحبت کردن از آن به‌واسطه اتفاقات این روزها در خیابان‌ها رخ می‌دهد، بیهوده است و منطقی‌تر آن است که بپذیریم روی صحنه رفتن یا نرفتن، به‌مثابه اشتغال به یک شغل، «تصمیمی شخصی در غیاب صنف است و تا زمانی که صنفی وجود ندارد، باید به تصمیمات شخصی آدم‌ها احترام گذاشت.»

بودن روی صحنه به‌مثابه «شغل»

نخستین واکنش اصغر نوری به سوال «روی صحنه رفتن یا نرفتن در وضعیت فعلی؟»، نادرست خواندن این سوال است. او در توضیح چرایی نادرستی این سوال به «هم‌میهن» چنین می‌گوید: «شما در حال صحبت کردن در مورد «شغلی» به‌نام تئاتر هستید، نه تئاتر به‌عنوان «هنر». پرسیدن این سوال از اهالی تئاتر مانند آن است که بپرسید آیا صاحبان مغازه‌های یک پاساژ، در وضعیت فعلی، ‌باید مغازه‌های خود را تعطیل کنند یا باز کنند؟! و پاسخ این سوال مگر جز این است که این تصمیم، در شرایط کنونی، تصمیمی شخصی است و همان‌طور که یک‌نفر می‌تواند تصمیم به تعطیلی بگیرد، دیگری ممکن است مخالف آن باشد و به‌تبع وضعیت اهالی تئاتر نیز به همین صورت است.»
اما مطرح کردن این سوال در چه شرایطی می‌توانست درست باشد؟ نوری می‌گوید: «این سوال در صورتی می‌توانست صحیح باشد که وضع‌مان به گونه‌ای دیگر بود و صنفی به‌نام تئاتر و سندیکای تئاتر داشتیم، آن وقت وضعیت متفاوت بود. آن وقت آدم‌هایی که به سندیکا وفادار بودند و حفظ آن برای‌شان اهمیت داشت، به گفت‌وگو با یکدیگر می‌پرداختند و براساس خِرَد جمعی به این نتیجه می‌رسیدند که آیا در این وضعیت باید روی صحنه رفت یا خیر؟ و اگر بنا بر اجرا نرفتن بود، سندیکا براساس اساسنامه‌اش وظیفه داشت به حمایت مادی و معنوی از اعضای خود بپردازد. در همه جای دنیا هنگامی که اعتصابی اتفاق می‌افتد، براساس تصمیم سندیکاست و این اعتصاب با حمایت سندیکا از اعضای خود همراه است تا آن‌ها بتوانند در مدت اعتصاب دوام بیاورند. نکته مهمی که ما ظاهرا آن را فراموش کرده‌ایم یا از آن مطلع نیستیم، این است که در بسیاری از کشورهای دنیا، هنگامی که صنفی دست به اعتصاب می‌زند همچنان حقوق خود را دریافت می‌کند و سندیکا آن‌قدر قدرتمند است که می‌تواند ضمن تضمین حقوق مادی و معنوی اعضای خود، از آن‌ها دعوت به دست کشیدن از کار کند ولی وقتی ما در تئاترمان شاهد چنین چیزی نیستیم، پس هرکس ناچار است به‌شخصه تصمیم بگیرد که روی صحنه برود یا نه.»

شعارهایی توخالی

کسانی که در وضعیت فعلی نمی‌خواهند روی صحنه بروند، دلایلی دارند که نمی‌توان در مورد آن به شکلی آزادانه صحبت کرد، اما کسانی که بنا بر تصمیم شخصی‌شان می‌خواهند روی صحنه بروند، ضمن تاکید بر اینکه در صورت نگاه کردن به تئاتر به عنوان «شغل» کاملا مختار و مُحِقَند که چنین تصمیمی بگیرند، گاهی اوقات از مسائلی مانند «روشن نگه داشتن چراغ تئاتر»، «لزوم روی صحنه بودن در هر شرایطی» و «خالی نکردن صحنه» صحبت می‌کنند. از نوری می‌پرسیم، برداشت‌اش از چنین توجیهاتی چیست و او می‌گوید: «این‌ها به‌نظر من، شعارهایی توخالی بیش نیست. به گمان من این وضعیت را فقط می‌توان این‌گونه تحلیل کرد که تئاتر به‌مثابه شغل و اهالی تئاتر به‌مثابه شاغلان به شغل تئاتر، مانند شاغلان در هر شغل دیگری، می‌توانند تصمیم بگیرند که برای مدتی دست از کار بکشند، هرچند دیگر همکاران‌شان مخالف این تصمیم باشند و به کار بپردازند. اضافه کردن هر ارزش‌افزوده دیگری بر آن تصمیم به کار کردن، ازجمله عبارت‌هایی که ذکر شد، از نظر من شعار دادن است.»
پس تئاتر به‌مثابه شغل می‌تواند، بنا به تصمیم شاغلان به آن، روی صحنه برود یا نرود اما اینکه تصمیم به روی صحنه رفتن نشانی از به دست داشتن مشعل آگاهی در شرایط کنونی و گامی در جهت روشن کردن اذهان تماشاگران آن است، شعاری بیش نیست؟ نوری در پاسخ به این پرسش می‌گوید: «این ادعا در حال حاضر ادعایی توخالی است و تبدیل به توجیهی برای برخی از کسانی شده که می‌خواهند روی صحنه بروند و صحبت من خطاب به آن‌ها این است که برای اجرا رفتن، نیازی به توجیه کردن خود و دیگری ندارید؛ کارتان را انجام دهید! شما تصمیم گرفته‌اید روی صحنه بروید، پس بروید، کارتان را انجام دهید بدون پنهان شدن پشت شعارهایی چون روشن نگه داشتن چراغ تئاتر. نظر شخصی من در این مورد آن است که روشن نگه داشتن چراغ تئاتر در هر شرایطی و به هر قیمتی اشتباه است. مسائل امروز را کنار بگذارید، گاهی اوقات خود تئاتری‌ها به‌خاطر ضایع شدن حق و حقوق‌شان، به‌خاطر فرضا تصمیمی اشتباه که از سوی اداره کل هنرهای نمایشی گرفته شده است، به نشانه اعتراض تصمیم به تعطیلی تئاتر می‌گیرند. پس تئاتر گاهی اوقات باید تعطیل شود تا صدای اعتراضش به گوش برسد و تئاتری‌هایی که می‌خواهند به شغل‌شان و کارشان ادامه دهند، نیازی به متوسل شدن به چنین توجیهاتی ندارند.»
به‌عنوان تبصره‌ای بر «تئاتری‌ها می‌توانند بنا به تصمیم شخصی به اجرای تئاتر به‌عنوان شغل‌شان بپردازند یا خیر و این تصمیمی شخصی است»، اساسا می‌توان تئاتر را شغل دانست؟ به عبارت دیگر مزایایی که یک شغل برای شاغلان به آن ایجاد می‌کند، ازجمله تامین مالی، از سوی تئاتر برای اهالی تئاتر ایجاد می‌شود؟! و شغل بودن تئاتر، حتی در شرایط عادی، خود زیر سوال نیست؟ این سوال پایانی «هم‌میهن» از اصغر نوری است و او در جواب آن می‌گوید: «این بحثی کاملا درست است و کسانی که می‌گویند ما به اجرای تئاتر ادامه می‌دهیم چون شاغلان مشاغل دیگر هم به کار خود ادامه می‌دهند، احتمالا آن‌قدر از تئاتر ذی‌نفع هستند که تئاتر را شغل خود بدانند. تا جایی که من می‌دانم 90درصد آدم‌هایی که به کار تئاتر مشغولند، نویسندگان، کارگردانان، بازیگران، طراحان صحنه و لباس و دکور و... اساسا نمی‌توانند از مسیر درآمد حاصل از تئاتر به ادامه زندگی خود بپردازند و شغل‌های دیگری دارند اما 10درصد تئاتری‌ها آنقدر معروف هستند، آنقدر تماشاگر دارند یا با نگاهی خوش‌بینانه و از سر حسن‌نیت آنقدر کارشان خوب است که امورات‌شان از راه تئاتر می‌گذرد. هرچند درنهایت این بر عهده خود آدم‌هاست و آن‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند تئاتر وسیله امرار معاش‌شان هست یا خیر و چون دیگر طیف‌ها به کار خود ادامه می‌دهند آن‌ها هم می‌خواهند به کار خود ادامه دهند یا خیر. تنها حرف من این است که اگر تصمیم به ادامه دادن گرفتید، ادامه دهید، بی‌بحث و جدل و بی‌پنهان شدن پشت شعارهای توخالی. درمجموع این موضوع اساسا نیازی به بحث جدلی بیهوده ندارد و یک تصمیم شخصی در غیاب صنف است و تا زمانی که صنفی وجود ندارد، باید به تصمیمات شخصی آدم‌ها احترام بگذاریم.»

ما فریاد زدیم اما کسی نشنید

حمیدرضا نعیمی، نویسنده و کارگردان شناخته‌شده تئاتر اما پیش از پرداختن به پاسخ پرسش «روی صحنه رفتن یا نرفتن؟»، نگاهی کلی‌تر به موضوع می‌اندازد و از روزهایی می‌گوید که اهالی تئاتر، روی صحنه فریاد زدند و از فاصله میان جوانان و سیستم گفتند اما کسی صدای‌شان را نشنید. او در این مورد می‌گوید: «تئاتر زمانی متعهد، تاثیرگذار و ماندگار محسوب می‌شود که در سمت و سوی مردم باشد. تئاتری که بخواهد حمایت‌کننده دستگاه و سیستم باشد، تئاتری بالنده و منتقد نیست. آن تئاتر فقط در جهت تثبیت و حفظ تمامیت فکری و ایدئولوژیک سیستم گام برمی‌دارد. ذات تئاتر، انتقاد و اعتراض است، اعتراض به نبود برابری که خواهان برقراری آن است. کار تئاتر نشان دادن پلشتی‌ها و بیدار کردن متولیان امر از خواب است. تئاتر ما 44سال تمام فریاد زد و بخشی از نمایشنامه‌نویسان‌مان، کارگردانان‌مان، بازیگران‌مان و... با نمایش‌های متفاوت و قدرتمندشان کوشیدند نشان دهند چه بلایی بر سر جوانان این مملکت می‌آید. تئاتری‌های ما در تمام این سال‌ها بسیار خلاق‌تر، آگاه‌تر از مسئولان‌مان بوده‌اند. آن‌ها در بین مردم بودند و درک می‌کردند که مردم از چه رنج می‌برند. آن‌ها از دروغ‌ها، اختلاس‌ها و بی‌اخلاقی‌ها گفتند و متهم شدند که دشمنان این آب و خاکند و آب به آسیاب دشمن می‌ریزند، ولی حالا همان تهمت‌زنندگان چوب تهمت‌های به‌ناحق زده شده به اهالی تئاتر را می‌خورند. چراکه نخواستند حرف هنرمندان را بشنوند، هنرمندانی که حرف جوانان را فریاد می‌زدند. تفاوت میان نسلی که هم‌اکنون در حال مدیریت است با نسلی که در خیابان اعتراض می‌کند، آنقدر زیاد است که دیگر حرف هم را نمی‌فهمند. عزت‌الله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به‌صورت رسمی از زبان یکی از بازجویان آن‌ها اعلام می‌کند که این سخت‌ترین بازجویی او بوده است، چراکه نه او می‌فهمیده دستگیرشدگان چه می‌گویند، نه دستگیرشدگان می‌فهمیدند او چه می‌گوید! چنین مسئولانی که میان خواسته‌ها و حرف‌شان چنین اختلافی با جوانان وجود دارد، طبیعتا دیگر حرف هنرمندان را هم نمی‌فهمند. اکنون برای بسیاری از چیزها دیر شده، ازجمله این‌که نجات تئاتر، سینما، موسیقی، ادبیات، فرهنگ و... دیگر به سادگی میسر نیست. چرا؟ چون مسئولان هیچ‌گاه نخواستند حرف جوانان را بشنوند و به‌جای آن، همواره به آن‌ها امرونهی کردند. همواره بازخواست‌شان کردند، برای نوع لباس پوشیدن‌شان، برای مدل حرف زدن‌شان، برای شیوه اعتراض‌شان و... تئاتری‌ها این‌ها را می‌دیدند و تئاترهای خوبی روی صحنه می‌آوردند اما مخاطبان‌شان همان جوانان بودند، نه مسئولان و دولتمردان، چون مسئولان و دولتمردان ارتباط نزدیکی با فرهنگ ندارند. شما از آن‌ها بپرسید آخرین تئاتری که در زندگی‌شان دیده‌اند، چه بوده است؟ تا با چهره متعجب‌شان مواجه شوید، چون اساسا تئاتر را جزو هنرهای ضاله و گمراه‌کننده می‌دانند. همین طور پیش بیاید تا به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برسید و از او بپرسید تا به حال چه نمایشنامه‌هایی خوانده و تاکنون به تماشای نمایشی از دکتر علی رفیعی و دیگر بزرگان این مملکت نشسته است؟ تا با پاسخ منفی او مواجه شوید. چون اساسا این مسئله جزو دغدغه‌هایش نیست و به پستی که گرفته است به‌عنوان «سنگر» نگاه می‌کند؛ سنگری که به او سپرده شده و می‌تواند به‌واسطه آن به پستی دیگر برسد. ما در تمام این سال‌ها، فریادهای‌مان را زدیم و با کمترین امکانات و بدون حمایت مسئولان، بهترین نمایش‌ها را که برابر با پیشروترین و قدرتمندترین تئاترهای دنیا بود، روی صحنه بردیم و مردم به تماشای آن‌ها نشستند. از آن‌ها تاثیر گرفتند و ساعت‌ها بعد از تماشای‌شان با یکدیگر به گفت‌وگو پرداختند و در صفحات مجازی‌شان به انتشار مطلب در موردشان پرداختند. مردم به بلوغ رسیدند اما مسئولان‌مان جا ماندند. حال در شرایطی که اعتراضات در جریان است، مردم خواسته‌های به‌حق دارند و باز هم، نه نمایندگان مجلس، نه وزیران و نه مسئولان، هیچ کدام حاضر به شنیدن حرف مردم نیستند، تئاتر دیگر مخاطب ندارد. چراکه تماشاگری که با قلبی آرام و ذهنی آزاد به تماشای تئاتر بنشیند، وجود ندارد. همه ناراحتند، داغدارند، معترضند و فضا ملتهب است. در چنین شرایطی اجرای تئاتر از نظر من، هدر دادن انرژی بچه‌های تئاتر است اما می‌توانم بگویم تئاتری‌ها نباید روی صحنه بروند؟ خیر، همان‌طور که نمی‌توانم بگویم به‌رغم اعتراضات، کتابی نباید به فروش برسد، فیلمی نباید دیده شود، نمایشگاهی نباید بازگشایی شود و... من نمی‌توانم چنین حکمی صادر کنم چراکه هرکدام این‌ها می‌توانند مخاطب خود را -ولو اندک- داشته باشند و چه‌بسا در این شرایط هم عده‌ای از آمدن به سالن تئاتر بهره ببرند.»
او با اشاره به اجرای نمایش «پرده خانه» براساس نمایشنامه‌ای از بهرام بیضایی، به کارگردانی گلاب آدینه در پردیس تئاتر شهرزاد، ادامه می‌دهد: «یکی از دوستان به من می‌گفت گمان نمی‌کنی روی صحنه رفتن نمایشی با نام بهرام بیضایی در این شرایط، نشان‌دهنده گونه‌ای سیاست‌ورزی از سوی مسئولان است تا به جهانیان نشان دهند ما چه کشور آزادی هستیم. در این وضعیت نمایشنامه «پرده خانه» بیضایی، روی صحنه تئاترمان است و ما هیچ مشکلی با این موضوع نداریم! پاسخ من به آن دوست این بود که برای من هیچ اهمیتی ندارد که آن‌ها چه سیاستی در پیش گرفته‌اند و این سیاست هیچ‌گاه، برایم هیچ اهمیتی نداشته است. آنچه اهمیت دارد، روی صحنه بودن این نمایش، احتمال الهام گرفتن تعدادی از آدم‌ها از آن و به بحر تفکر فرو رفتن‌شان است. دوستان دیگری می‌گویند اجرای چنین نمایش‌هایی در چنین شرایطی برای رساندن این پیغام است که ما در وضعیتی عادی به‌سر می‌بریم و پاسخ من به آن دوستان این است که بله! چنین استفاده و برداشتی هم ممکن است اما من درنهایت به این فکر می‌کنم که تئاتر- چه در وضعیت ملتهب کنونی، چه در وضعیتی عادی- موظف به اعتراض و زدن سیلی به صورت خیلی از مسئولان برای بیدار کردن از خواب خرگوشی است. چراکه جوانان‌مان آگاهند و مسئولان‌مان ناآگاه و تئاتر باید آن‌ها را آگاه کند. اگر تئاترهایی که اکنون روی صحنه است، تئاترهایی بی‌خاصیت، ضعیف یا خنثی هستند، نه در این شرایط که در هیچ شرایطی نباید روی صحنه بروند. ما در این شرایط نیازمند نمایش‌هایی هستیم که به شعور مخاطب احترام بگذارد. در غیر این صورت، کارمان مانند انکار اعتراضات به‌رغم سیل ویدئوهایی است که در فضای مجازی و کانال‌های ماهواره‌ای می‌بینیم و حکایت از اعتراض مردم در گوشه گوشه ایران دارد و این انکار بلاشک با این پرسش مواجه می‌شود که آیا کم خِرَدید؟! یا بر کم‌خِرَدی ما حساب باز کرده‌اید؟! تئاتر نمی‌تواند از ذات خود که اعتراض است دست بکشد و هنرمندانی که در این شرایط در حال اجرا هستند، نباید این نکته را از یاد ببرند و فراموش نکنند که موظف به ایستادن در سمت و سوی درست تاریخ هستند. تئاتری زنده است که حرف مردم را بزند، نه حرف مسئولان را، نه حرف نظام مسلط را. حرف من این است.»
اما تئاتری که حرف مردم را بزند، پیش از این و به‌خصوص در شرایط فعلی می‌تواند از زیر سایه شورای‌نظارت و ارزشیابی اداره کل هنرهای نمایشی عبور کند و روی صحنه بیاید؟ نعیمی در جواب این سوال می‌گوید: «شورای‌نظارت و ارزشیابی اداره کل هنرهای نمایشی به‌زعم من، مانند هزاران سازمان و ارگانی است که در تمام این 44سال بودجه‌های کلان گرفتند تا جامعه‌ای به‌زعم خود، اخلاقی بسازند و امروز شکست‌شان را به‌چشم می‌بینند. در قرن21 اینکه یک نفر بخواهد مرا -منِ نوعی را- «ارشاد» کند در مودبانه‌ترین حالت، کم‌توجهی به‌نظر می‌رسد. کم‌توجهی است که نام وزارتخانه‌ای «فرهنگ و هنر» نباشد. چه کسی می‌خواهد مرا ارشاد کند؟ وزیر؟ معاون هنری‌اش؟ مدیرکل هنرهای نمایشی‌اش؟ مدیر شورای‌نظارت و ارزشیابی‌اش؟ اعضای این شورا؟ آن‌ها می‌خواهند به من بگویند صحیح کدام و غلط کدام است؟! یا من باید آن‌ها که سرشان را مانند کبک زیر برف کرده‌اند و گمان می‌کنند کسی متوجه آنچه انجام می‌دهند نمی‌شود، آگاه کنم؟ من باید به آن‌ها بگویم اوضاع از چه قرار است، نه اینکه وقتی با مدیرکل هنرهای نمایشی سر یک میز می‌نشینم، شاهد این باشم که رئیس حراست هم در کنار او نشسته است! تو رئیس حراست را در کنار خود می‌نشانی که به‌زعم خود در دل من رعب ایجاد کنی؟! من چه چیزی برای از دست دادن دارم که از گفتن حرفم بترسم؟ شما چه چیزی به من داده‌اید جز اینکه 30سال در وادی تئاتر زجر کشیده‌ام، خون‌دل خورده‌ام، نوشته‌ام و کارگردانی کرده‌ام؟! شما فکر می‌کنید اگر امکان کارگردانی را از من بگیرید، من نابود می‌شوم؟! نه! نهایتش این است که نمایشی روی صحنه نبرم، در خانه‌ام بنشینم و نمایشنامه‌هایم را بنویسم؛ نمایشنامه‌هایی که در تاریخ ثبت می‌شود و گزارشی به آیندگان است. این شمایید که گمان می‌کنید تئاتر فقط آن چیزی است که روی صحنه می‌رود، درحالی‌که نمایشنامه‌هایی که هیچ‌گاه مجال اجرا پیدا نمی‌کنند، امروز ما را برای نسل بعد روایت خواهد کرد و شما نمی‌توانید جلودار این روایت‌گری صادقانه شوید.»

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی