فراستخواه: «سفلهپروری» در سیستم، انسانهای شایسته و با فضیلت را کنار گذاشته است
مقصود فراستخواه گفت: در کشور ما سفلهپروری در سیستم باعث شده که انسانهای شایسته و با فضیلت از کار کنار گذاشته شوند و همین خود یکی دیگر از دلایل مهاجرت است. در واقع این وضعیت باعث میشود که افراد با ارزش دلسرد شوند.
به گزارش هممیهن آنلاین، مقصود فراستخواه، استاد مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در گفت و گو با شفقنا، با تاکید بر بسترسازی های لازم برای رفت و آمد ایرانیان خارج از کشور مثل توسعه ساختار فضای دیجیتال و ایجاد مجامع نخبگانی و انجام اصلاحات بلند مدت بیان می کند: کشوری هستیم که به مثابه درویش نشسته بر گنج ایم. یکی از دارایی های مهم کشور ایران سرمایه انسانی آن است. سرمایه انسانی خیلی بالایی داریم، اما نمیتوانیم از آن بهرهوری داشته باشیم. علتش این است که انتظارات افراد نخبه، متخصص و تحصیلکرده در این سرزمین نادیده گرفته می شود و یا برخوردهایی با آن انتظارات می شود که دلخواه آنان نیست.باید بتوانیم افرادی که از کشور رفته اند را برگردانیم در این زمینه چند راه وجود دارد، یکی از این مسائل این است که در مقابل(brain drain) فرار مغزها، باید Circulation of elite )) چرخش نخبگان را جایگزین کنیم، بلیط رفت و برگشت نخبگان را دو طرفه کنیم، مدام در ارتباط با نخبگان باشیم، پروژه هایی را برایشان تعریف کنیم که جذب شوند و احساس کنند که میتوانند مشارکت داشته باشند و کار کنند، آزادی داشته باشند و ابتکار عمل به خرج دهند. اینجا باید این روابط دوطرفه باشد.
در ادامه گفتگوی شفقنا با این استاد دانشگاه را بخوانید:
محرکهای اصلی مهاجرت ایرانیان در دهههای اخیر چه بودهاند و هر یک از این محرکها از عوامل اقتصادی و آموزشی تا متغیرهای ساختاریتر مانند کیفیت حکمرانی، احساس بیثباتی، آیندههراسی، و ادراک نابرابری فرصتها به چه میزان در تصمیم به مهاجرت تأثیرگذار بودهاند؟
کشوری هستیم که به مثابه درویش نشسته بر گنج ایم. یکی از دارایی های مهم کشور ایران سرمایه انسانی آن است. سرمایه انسانی خیلی بالایی داریم، اما نمیتوانیم از آن بهرهوری داشته باشیم. علتش این است که انتظارات افراد نخبه، متخصص و تحصیلکرده در این سرزمین نادیده گرفته می شود و یا برخوردهایی با آن انتظارات می شود که دلخواه آنان نیست. بالاخره انسان های نخبه و تحصیل کرده انتظاراتی برای بالا بردن کیفیت زندگی، سبک و علایق زندگی خود و خانواده هایشان دارند که متاسفانه با برخوردهایی، برآورده نمی شود.
مثلاً، در سالهای گذشته محدودیتهایی برای سبک زندگی زنان در خیابانها و مجامع عمومی وجود داشت. این محدودیتها باعث مشکلاتی برای خانوادهها شد و همین عامل موجب شده که افراد نتوانند به راحتی در جامعه حضور پیدا کنند. حال اگر این افراد فرزندانی هم داشتند طبیعتا محدودیت ها برای خانواده های نخبه و تحصیل کرده، مسائل خاص خودش را داشت و همین خانواده ها به خاطر فرزندانشان از این کشور می رفتند. پس یکی از دلایل مهاجرت ، به محدودیت آزادیهای اجتماعی و دیگر محدویدت های علمی برمی گردد، به این معنا که تا چه حد افراد می توانند بر اساس اندیشهها و تفکراتشان اظهار نظر کنند.
از دیگر مسائل و محرک های مهم در این زمینه بحث مستقل بودن دانشگاه هاست. در واقع سوال این است که آیا دانشگاهها استقلال نهادی دارند یا به مسائل حکمرانی وابستهاند؟ این موارد سبب میشد که سرمایه انسانی ما در این کشور جذب نشود. از طرفی دیگر دافعههایی ایجاد کردیم و در نهایت بسیاری از این افراد به اجبار از سرزمینشان رفتند. طبق تجربه و آشنایی نزدیکی که با این افرد داشتم، بسیاری از آنها دوست نداشتند از کشور بروند، اما مجبور بودند. بحث مهم و محرک دیگر درآمد نخبگان ما است. سطح درآمدی که این افراد در این کشور به دست میآوردند، نسبت به مقیاسهای جهانی پایین بود. مثلاً فردی که دارای تخصص یا عضو هیئت علمی است، مقیاس دریافتیاش با مقیاس جهانی بسیارمتفاوت بود. همچنین مشارکت نخبگان ما در مسائل اجتماعی و اقتصادی مبهم است. از سوی دیگربرخی قوانین و سیاستها مشارکتپذیری را لطمه میزدند.
افرادی که نخبه و متخصص هستند، انتظار دارند در سیاستگذاریهای اجتماعی و اقتصادی مشارکت داشته باشند، اما این امکان برای آنها فراهم نیست. همچنین در این سال ها تنشهای دیپلماسی و مسیر روابط خارجی ما هم از دیگر محرک های اثر گذرا در مهاجرت ها بوده است. متأسفانه سیاست خارجی ما از مسیر دیپلماسی تعاملی، عقلانی و گفتگو محور خارج شده و به سمت تشنج و تنش رفته است. در نتیجه، یک نوع احساس ناامنی در نخبگان به وجود آمده است. می توان گفت تعداد دافعههای ما برای خروج نخبگان بسیار بیشتر از جاذبه هاست، برعکس کشورهای دیگر که جاذبههایی داشتند، اما ما ظرفیتهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیمان را از دست دادهایم.در نتیجه، متخصصان و نخبگان ما هر کجا که احساس کنند میتوانند خوب کار کنند و فعالیت داشته باشند، ناچار میروند.
تا جاییکه می توانیم، باید جلوی این روند را بگیریم و سیاستهایمان را تغییر دهیم و ساختارهایمان را اصلاح کنیم. در حکمرانی نیز باید اصلاحاتی صورت بگیرد؛ مثلا مشوقهای لازم از نظر حقوق اجتماعی و جذب نخبگان فراهم شود، همچنین باید بسترهایی برای آزادی علمی، مشارکت و ابراز وجود آنها، زندگی و خانوادههایشان فراهم کنیم. یکی از محرک های مهم برای خروج نخبگان ما، ناامنیهای اقتصادی و تورم است که بخش بزرگ آن به دلیل دیپلماسیهای پرتنش بوده است. هنوز ما سرمایههای انسانی خوبی داریم و میتوانیم آنها را حفظ کنیم.
لازمه حفظ سرمایه های انسانی را چه می دانید؟با وجود آمار بالای مهاجرت در میان نخبگان چطور می توان این روند رو به رشد را کاهش یا متوقف کرد؟
باید بتوانیم افرادی که از کشور رفته اند را برگردانیم در این زمینه چند راه وجود دارد، یکی از این مسائل این است که در مقابل(brain drain) فرار مغزها، باید Circulation of elite )) چرخش نخبگان را جایگزین کنیم، بلیط رفت و برگشت نخبگان را دو طرفه کنیم، مدام در ارتباط با نخبگان باشیم، پروژه هایی را برایشان تعریف کنیم که جذب شوند و احساس کنند که میتوانند مشارکت داشته باشند و کار کنند، آزادی داشته باشند و ابتکار عمل به خرج دهند. اینجا باید این روابط دوطرفه باشد.
مثلاً در پروژههای دانشگاهی، باید نخبگان را مشارکت دهیم و به دانشگاهها اختیارات لازم را بدهیم که بتوانند از نظر مالی و قوانین و مقررات، رسالههای مشترک دانشجویی و استاد راهنمای مشترک داشته باشند. خود دانشگاهها باید با دانشگاههای جهان همکاری و سرمایهگذاری مشترک داشته باشند. لازمه این کار داشتن اختیارات لازم در دانشگاهها و هیئت علمی های ماست که بتوانند با دانشگاههای دنیا همکاری کنند و از نگاههای امنیتی واهمه نداشته باشند و مدام در معرض پاسخ به این سوال نباشند که « شما با دانشگاه بیگانه چه کار میکردید».
به نظر شما امنیتی شدن امور مختلف در جامعه می تواند از دیگر محرک های مهاجرت باشد؟
به طور کلی، سیاسی شدن امور در ایران و نفوذ نگاههای امنیتی در مدیریت کشور، فرهنگ ترس و احتیاط را بیشتر کرده و مدیران را محافظهکار کرده است. یعنی مدیر یک دانشگاه به مرور زمان، محافظهکار می شود و میترسد که با یک دانشگاه خارجی همکاری یا حتی ارتباط علمی داشته باشد. چرا که ممکن است در این ارتباط علمی، جنبههای امنیتی و مسائل مربوط به نفوذ مورد بازخواست قرار گیرد. مسلما هر کشوری مسائل امنیتی خاص خودش را دارد و هر کشوری باید در مقابل مخاطراتی که احتمالاً نسبت به امنیتش وجود دارد، هوشمند باشد. من این را نفی نمیکنم، چون مردم امنیت میخواهند، اما برای ما مسائل امنیتی به شیوه نادرستی تعریف شده و مسائل امنیتی بهویژه با نگاههای خاص ایدئولوژیک، -نه فنی و نه عرفی- بیش از حد در نظر گرفته شده است. در نتیجه، در دانشگاهها بسیاری از مسائل تحت تأثیر این نگاه امنیتی قرار میگیرند و مدیران دانشگاهی محافظهکار میشوند و میترسند.
چند میلیون ایرانی وجود دارد که هویت پراکندهای در کشورهای مختلف دارند. متأسفانه، این روند به جایی رسیده که بسیاری از ایرانیان حتی در حال مهاجرت رو به فزاینده به کشورهای در حال توسعه هستند و مقصدها فقط به آمریکا و اروپا محدود نمیشوند، بلکه به تاجیکستان، ترکیه و امارات نیز رفتهاند. پس حتما باید بلیطهای دوطرفه فراهم کنیم. لزوما نمیتوانیم همه نخبگان ایران را به کشور برگردانیم، هر چند بسیار امیدواریم که کشور توسعه و بهبود یابد.
باز هم تاکید می کنم باید سیاستهایمان را اصلاح کنیم؛ از حقوق اجتماعی گرفته تا حقوق آکادمیک و حقوق نخبگان. باید به آزادیها و دیدگاههای نخبگان وکیفیت زندگی و انتظارات آنها توجه کنیم. کیفیت زندگی نخبگان در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد تا این افراد بتوانند برگردند. ممکن است تعداد زیادی از آنها نتوانند برگردند، اما میتوان چرخش مغزها را ایجاد کنیم. در دنیا، برخی از کشورها مشکلاتشان را به شکل رفت و آمد نخبگان حل میکنند و از این طریق، درآمد و مطلوبیت کسب میکنند؛ این رویکرد برای پروژههای دانشگاهی، صنعتی، فناوری، علمی، مدیریتی و اقتصادی، بسیار راهگشاست
به نظر شما با توجه به تغییرات اقلیمی و بحران های زیست محیطی، چقدر این عامل در کوچ نخبگان نقش داشته است؟
یکی دیگر از مسائل و محرکهای نخبگان ما، مسائل محیط زیست در حوزه پایداری و زیستبوم است؛ مسائلی مانند پسماندها، تخریب اقلیم، آب و ناترازیها که اخیراً تحت عنوان «ناترازی» مطرح شدهاند، همچنین مسائل خاک و هوا. این وضعیت، نتیجه تعللها و بیکفایتیهای مدیران و سیاستهای غلط بوده، چرا که ما زیرساختهای درستی فراهم نکردهایم و حتی گاهی پروژههایمان مشکلساز شدهاند، مانند سدسازی و سایر موارد. این موارد سبب ایجاد یک نوع ناامنی اقلیمی برای شهروندان شده است؛ این ناامنی اقلیمی یکی از عواملی است که دافعهای برای نخبگان ایجاد کرده است. ما میتوانیم با بازگشت به عقلانیت و سیستمهای عقلانی و هوشمند و با بهرهگیری از تجارب جهان و شایستهگرایی، این مشکلات را حل کنیم.
انتصاب افراد در جایگاه های شغلی و مساله شایسته گرایی را چطور ارزیابی می کنید؟
از مسائلی که سبب خروج نخبگان از این سرزمین عزیز شده، لطمه به شایستهگرایی است؛ یعنی شایستگان بر اساس شایستگیهای تخصصی، حرفهای، اجتماعی و فنی در سمتها انتخاب نمیشوند، بلکه بر اساس انتخابهای سیاسی، جناحی و گروهی انتخاب میشوند. با هر تغییری که در بالا اتفاق میافتد، این گروهها طوایفی برای خودشان میآورند که بر اساس مقیاسهای شایستگی نیست. ما در دوره محمد شاه، یعنی در سال ۱۲۲۰، افرادی مانند آشتیانی را داشتیم که مستوفی دستگاه محمد شاه بود. او رسالهای نوشته که محمد شاه تأکید داشته مقامات باید بر اساس فضل و شایستگی و دانش و تواناییها و شایستگیهای مختلف انتخاب شوند. هر کسی که میخواهد امتیاز بگیرد، باید بر اساس فضیلت و شایستگیهای خود، این امتیاز را کسب کند. مثلاً در زمینه کاری شما به عنوان یک خبرنگار، باید بررسی کنیم که چقدر دانش خبرنگاری دارید، چه دورههای تخصصی را گذرانده و چقدر آموزشهای لازم را دریافت کردهاید. همچنین باید ببینیم که چقدر اخبار صحیح تهیه میکنید و چگونه این اطلاعات را به عنوان یک امانت به مردم منتقل میکنید. مراقبت از اندیشهها و دیدگاهها و رعایت اصول حرفهای نیز بسیار مهم است. متأسفانه، در کشور ما سفلهپروری در سیستم باعث شده که انسانهای شایسته و با فضیلت از کار کنار گذاشته شوند و همین خود یکی دیگر از دلایل مهاجرت است. در واقع این وضعیت باعث میشود که افراد با ارزش دلسرد شوند. در حال حاضر به شدت نیازمند رفت و آمد نخبگان و متخصصان به کشور هستیم؛ برای آبادانی این سرزمین و توسعه و پایداری آن، دولت و ملت باید دست به دست هم بدهند و سیاستها را درباره این مهم اصلاح کنند. باید برای آنهایی که رفتهاند، زمینههای رفت و آمد فراهم کنیم. در سیاستگذاری، به این فرآیند «شیبسازی» میگوییم. در چند دهه گذشته، شیب به سمت خارج کشور بوده است. اکنون باید این شیب را برعکس کنیم. شیبسازی ما در سیاستگذاری نیازمند بررسی آییننامهها و تغییراتی است که باید ایجاد کنیم تا این شیب به سمت داخل کشور اتفاق بیافتد.
تردیدهای امنیتی و نگرانیهای حقوقی ایرانیان مقیم خارج چه منشأها و ابعادی دارد و چه الگوی سیاستگذاری از جمله شفافسازی حقوقی، تضمینهای قضایی، ایجاد کانالهای امن بازگشت، و شکلگیری نهادهای واسط مستقل میتواند بهطور مؤثر این نگرانیها را کاهش دهد؟
باید جذابیتهای اقتصادی، فکری و فرهنگی ایجاد کنیم تا چند میلیون نخبه و ایرانی خارج از کشور تا جایی که ممکن است به داخل کشور برگردند. باید فضایی امن و شفاف فراهم کنیم تا این افراد با خیال راحت احساس جذب و مشارکت در بخش های مختلف کشور را داشته باشند. من دادههایی دارم که نشان میدهد برخی از نخبگان و متخصصان با اینکه به کشور برگشتند اما دیری نگذشت که باز هم از کشور خارج شدند و مهاجرت دوم رخ داد، این موضوع باید مورد بررسی قرار گیرد. همچنین در این باره ما نباید از فرصت های فضای آنلاین غافل شویم. فرصت دیجیتال شدن، فرایند دیجیتالیسازی در دانشگاهها و در صنعت و اقتصاد و …… میتواند برای ما مفید باشد. ما باید ساختارهای دیجیتالیمان را توسعه دهیم و بخشی از ایرانیانی که در خارج از کشور هستند را حداقل تا زمانی که سیاستهای اصلی بهبود یابد، به شکل آنلاین و دیجیتالی درگیر کنیم. برای مثال، میتوانیم فرصتی ایجاد کنیم که یک ایرانی که در دانشگاهی مانند MIT تحصیل کرده است، در دانشگاههای ایران تدریس کند. فضای دیجیتال فرصتی است که میتواند بسیار کمک کننده باشد. باید برخی از مشارکتها و فعالیتهای آنها به شکل دیجیتالی انجام شود و از این طریق فعالیت آنها را شناسایی کنیم که آنها تاثیرگذار هستند و احساس کنند که مشارکتشان نتیجه بخش بوده است.همچنین افراد بافکر و متخصصی که در خارج از کشور داریم، میتوانند در حوزههای مختلف به ما مشاوره دهند. ما باید سیستم مشاوره را فعال کنیم و ارتباط مستمری با این افراد داشته باشیم. مدیران کشور و سازمانها باید این اختیارات را داشته باشند که بتوانند با ایرانیانی که در خارج از کشور هستند، ارتباط برقرار کنند.
کدام موانع ساختاری، سیاسی، حقوقی و روانی بیشترین نقش را در محدود بودن روند بازگشت ایرانیان مهاجر ایفا میکنند و چه سازوکارهایی میتواند این موانع را بهصورت پایدار و اعتمادساز برطرف کند؟
ایرانیان دارای یک تعلق سرزمینی ذاتی هستند؛ یکی از ویژگیهای بارز هویت ایرانی، عشق عمیق به سرزمین مادری است. این کشور، با وجود تمام حوادث دشوار و تاریخ پرفراز و نشیب، همچنان پابرجا مانده است. این نبوغ بقا از کجا ناشی میشود؟ ریشه اصلی در این است که ایرانیان، روح ایرانی را با خود حمل میکنند؛ فرهنگی که دلبستگی به آب و خاک و تاریخ را در تار و پود خود دارد. این دلبستگی باعث میشود که ایرانیان با دوستان و خانوادههای خود ارتباط برقرار کنند و برخی از آنها صرفاً به خاطر خویشاوندان و والدین خود احساس دلتنگی کنند.
بر اساس تحقیقات و گفتگوهایی که با ایرانیان خارج از کشور انجام دادیم، عمق این تعلق مشخص میشود. برخی از آنها اظهار میکردند: «دلمان برای بازار شهر، پارکها و خیابانهای قدیمی تهران تنگ شده است»، یا در مورد شیراز:«دلمان برای تخت جمشید، حافظیه تنگ شده است. میخواهیم در حافظیه بنشینیم و یک غزل بخوانیم.» اینها نشاندهنده عمق تعلق ما به کشور است. مسائل خانوادگی و هویتی در غربت بهشدت احساس میشوند. اگرچه کشورهای میزبان، ما را میپذیرند، اما با این حال احساس میکنیم که با یک شهروند بومی آنجا تفاوت داریم؛ به عنوان مثال، فردی که سی سال در کانادا زندگی کرده، اذعان میکند: «هر روز احساس میکنیم که ما کانادایی نیستیم.»
باید توجه داشت که نمیتوان ادعا کرد کشور ما «بهشت برین» است، زیرا مشکلات جهانی نیز وجود دارند. با این حال، برای جذب و بازگرداندن افرادی که کشور را ترک کردهاند، میتوان با اصلاحاتی اقدام کرد. اکنون چرا این جذب تاکنون محقق نشده است؟ زیرا در عمل، مهاجران میبینند که نیازهای اساسی آنها تأمین نمیشود و با مشکلات اقتصادی جدی، کاهش کیفیت زندگی، و همچنین مسائل آب و هوایی و ناامنیهای ناشی از جنگ مواجه هستند.بسیاری از سونامیهای مهاجرتی پس از مهاجرت، با مسائل سیاسی گره خورده است؛ به عنوان مثال، پس از انتخاب یک رئیسجمهور جدید، موج جدیدی از مهاجرتها شکل میگیرد. هرگونه احساس ناامنی، اختناق یا ایجاد محدودیتهای جدید، عواملی هستند که بهشدت بر تمایل به بازگشت تأثیر میگذارند.
سیاستهای کنونی دولت چهاردهم در تعامل با ایرانیان خارج از کشور تا چه اندازه مبتنی بر شواهد بینالمللی، الگوهای موفق سایر کشورها، و ارزیابی دقیق نیازها و موانع موجود است؟ برای کارآمد شدن این سیاستها چه اصلاحات حقوقی، نهادی و سازوکارهای اعتمادساز ضروری است؟
برای غلبه بر این وضعیت، حاکمیت باید در سطح بالا مجامع نخبگانی ایجاد کند و به آنها اختیار داده شود تا با همتایان بینالمللی خود ارتباط برقرار کنند. در این جا باید این چند سوال را مطرح کرد که آیا میتوان نخبگان خارج از کشور را در مجمعی سازماندهی کرد و به این مجمع اختیار داد تا شرایط رفت و آمد یا بازگشت فعال آنها را بررسی نماید؟ آیا زمینه لازم برای فعالیت و سرمایهگذاری این افراد فراهم است؟ آیا امنیت سرمایه آنها تضمین میشود؟
سیاستگذاریها باید در فضاهای عقلانی و بلندمدت تعریف شوند، نه صرفاً در خطبههای موقت نماز جمعه یا فضاهای سیاسی کوتاهمدت. یکی از عوامل اصلی مهاجرت، فرسایش سرمایه اجتماعی است؛ یعنی از بین رفتن اعتماد به دولت و قوانین. اخیراً حتی اعتماد به پایداری قوانین نیز زیر سؤال رفته است؛ اگر کسی بخواهد سرمایهگذاری کند، آیا مطمئن است که سرمایهاش از بین نخواهد رفت؟
تا زمانی که ساختارهای اساسی اصلاح نشوند، میتوانیم با شیبسازی و تعریف پروژههای مشارکتی، زمینه را فراهم کنیم. به عنوان مثال، امکان تعریف یک درس مشترک به صورت آنلاین با اساتید خارجی در دانشگاهها وجود دارد تا بتوانیم پروژههای پژوهشی حیاتی (مانند مسائل آب، پسماند، محیط زیست، اقتصاد، تورم و ناترازیها) را تعریف کنیم. باید ایرانیان خارج از کشور را در این مطالعات درگیر کنیم؛ برخی ممکن است برای مدت کوتاهی به ایران بازگردند و سپس مجدداً اعزام شوند. دنیا امروز بر حفظ و جذب نیروی انسانی تأکید دارد و ما باید از «ذخایر ژنتیکی» خود استفاده کنیم. هنگامی که افراد متخصص از کشور میروند، هوش، تخصص و ارتباطات بینالمللی خود را همراه میبرند که این امر بر کاهش این ذخیره تأثیر میگذارد. با مهاجرت، مقالات و مدیریت ارتباطات نیز از دست میرود. در واقع، با رفتن هر فرد، آن ذخیره ژنتیکی از کشور خارج شده و در سایر کشورها فعال میشود که ما را متضرر میسازد. ما باید زمینه بهرهوری از این سرمایههای انسانی را فراهم کنیم؛ زیرا ما درویشانی نشسته بر گنج هستیم.