نگرانی اسرائیل از نزدیکی مسکو و کابل
این تصمیم پس از سالها تعامل تدریجی با طالبان اتخاذ شد. مهمترین مانع قانونی برای به رسمیت شناختن طالبان، قوانین ضدتروریستی روسیه بود که طالبان را گروهی تروریستی در نظر میگرفت.

این تصمیم پس از سالها تعامل تدریجی با طالبان اتخاذ شد. مهمترین مانع قانونی برای به رسمیت شناختن طالبان، قوانین ضدتروریستی روسیه بود که طالبان را گروهی تروریستی در نظر میگرفت. این مانع در دسامبر ۲۰۲۴ با امضای قانونی توسط پوتین و رأی دادگاه عالی در آوریل ۲۰۲۵ برطرف شد. انگیزه اصلی روسیه از این اقدام، امید به همکاری با طالبان در مبارزه با داعش خراسان (ISIS-K)، بهویژه پس از حمله تروریستی مرگبار این گروه در مسکو در مارس ۲۰۲۴ بود.
با این حال، بسیاری از کارشناسان امنیتی روسیه درباره توانایی و تمایل طالبان به مبارزه واقعی با تروریسم تردید دارند، چراکه برخی جناحهای طالبان با گروههای تروریستی منطقه از جمله در آسیای مرکزی و قفقاز ارتباط دارند. با این حال، وزارت امور خارجه روسیه همواره بر این باور بوده که میتوان به همکاری ضدتروریستی با طالبان دست یافت.
بهنظر میرسد مسکو در محاسبات ژئوپلیتیک و امنیتی، بهویژه تمایل به مقابله با نفوذ آمریکا و ناتو در آسیای مرکزی و جنوبی، تعمیق همسویی خود با دولتهایی مانند ایران و چین را در اولویت قرار داده است. از منظر اسرائیل، سیاست روسیه نسبت به طالبان نگرانکننده است، زیرا داعش خراسان ممکن است اهداف یهودیان در منطقه را مورد هدف قرار دهد، همانگونه که پیش از حمله مسکو، یک کنیسه نیز هدف قرار گرفته بود. جنبههای ژئوپلیتیک به رسمیت شناختن طالبان بالقوه برای اسرائیل اهمیت بیشتری دارد.
به رسمیت شناختن طالبان توسط روسیه در بحبوحه تلاشهای گستردهتر برای اعمال نفوذ در افغانستان از طریق مجامع منطقهای مانند گفتوگوهای «فرمت مسکو» صورت میگیرد که شامل چین، پاکستان، ایران و کشورهای آسیای مرکزی است. این به رسمیت شناختن را نباید به صورت مجزا تحلیل کرد، بلکه باید آن را بخشی از یک تلاش راهبردی گستردهتر برای تشکیل یک محور جایگزین از دولتها دانست که نهتنها منافع مشترک، بلکه طرد ایدئولوژیک مشترک نظم لیبرال غربی آنها را متحد کرده است. در تصور راهبردی روسیه، این محور متشکل از کشورهای زیر است:
چین که به عنوان قدرتی پیشرو در یک بلوک جایگزین مخالف آمریکا در نظر گرفته میشود؛
ایران که به عنوان نیروی اصلی ضدغرب در خاورمیانه، در تقابل با آمریکا و متحد اصلی منطقهای آن، اسرائیل، قرار دارد؛
پاکستان، نزدیکترین شریک چین و یک میانجی مبهم در امور افغانستان؛
طالبان، یک رژیم رادیکال که در عین حال قلمرو کشوری این رژیم را به شکلی موثر کنترل میکند، و امروز در مسکو، قبل از هر چیز، به عنوان یک «نیروی ضد غربی» دیده میشود.
برای دیپلماسی روسیه در اواخر دوران پوتین، فایده سیاسی چنین رژیمهایی کمتر در وزن اقتصادی یا راهبردی آنها و بیشتر در ارزش لفاظی و نمادین آنها نهفته است: آنها مصداق یک «جهان ضدغربی» هستند که خود را چندقطبی و «مدافع جنوب جهان» معرفی میکنند. چنین بلوکی میتواند کشورهای آسیای مرکزی را که در حال حاضر در رویکردشان به همکاری با غرب در چارچوب درگیری اوکراین و در روابط با اسرائیل در چارچوب درگیریهای فعلی خاورمیانه مردد هستند، تحت فشار قرار دهد تا موضع ضدغربی محکمتری را به نفع همسویی با محور روسیه-چین-ایران اتخاذ کنند.
این کشورها ممکن است مجبور شوند تضمینهای امنیتی کوتاهمدت و وابستگیهای اقتصادی را بر روابط خارجی متنوع اولویت دهند. تهدید تروریستی بالقوه طالبان میتواند در این تغییر نقش داشته باشد، بنابراین از این منظر، روسیه و سازمان پیمان امنیت جمعی میتوانند به قیمت استقلال، تضمین امنیتی ارائه دهند.در چشمانداز میانمدت تا بلندمدت، تشکیل چنین بلوکی میتواند با اعطای عمق راهبردی بیشتر به ایران، چالشهای راهبردی جدی برای آمریکا و اسرائیل ایجاد کند و در نتیجه آن را در برابر حملات هوایی و فشار نظامی خارجی کمتر آسیبپذیر سازد.
در کوتاهمدت، خطر اصلی برای اسرائیل، انزوای دیپلماتیک فزاینده در سراسر اوراسیای مرکزی و آسیای جنوبی است، جایی که تغییر اتحادها میتواند مشارکت منطقهای آن را محدود کند. در نهایت، به رسمیت شناختن طالبان، در درازمدت اساس حقوق بینالملل را به چالش میکشد و احتمالاً چشمانداز صلح پایدار در اوراسیا و خاورمیانه وسیعتر را تضعیف میکند. این کار، خطر تعمیق بیثباتی در سراسر این منطقه شکننده را در بر دارد.