میخواهم شتر شوم/درباره عکسی از حمام شترها در خلیج فارس
دفتر به قاعده کوره آجرپزی داغ است. نفس از گرمگاه سینهام بیرون نمیآید. رد دادهام. باید که طاقتم را زیاد کنم. میخواهم شتر نشوم. میخواهم شتر شوم و سه هفته در بیایان راه بروم و آخرش تن به آب بزنم و خودم را غرق کنم.

دوباره برق رفت. دفتر به قاعده کوره آجرپزی داغ شده است. نفس از گرمگاه سینهام بیرون نمیآید و همان بهتر که نیاید چون اگر بیاید با گرمگاه بدتری روبهرو میشود.
شما یادتان هست چه شد که تابستان اینقدر داغ و بدقلق شد؟ شما یادتان هست چطور سه نفر عقب و دو نفر جلو سوار پیکانهای زهوار در رفته بدون کولر میشدیم؟ چطور صلاة ظهر تابستان زیر ظل آفتاب پا روی آسفالت تفتیده میگذاشتیم و گل کوچک میزدیم؟
مگر تابستان نیست؟ پس چرا در هیچ پس کوچهای تیر دروازه گل کوچک کاشته نمیشود که مشتی سرتق دنبال توپ دولایه بیفتند؟ اصلاً شما میدانید که واقعاً هوا گرم است یا ما کمطاقت شدهایم؟
میگویند آدمیزاد خودش را با هر سختیای وفق میدهد. اصلاً از یک جایی به بعد با همه چیز موافق میشود که زنده بماند. من اما در این گرمای خانمانسوز هر لحظه حسرت زمهریر میکشم. بیطاقت شدهام. باید که طاقتم را زیاد کنم.
شنیدهام که شتر آنقدر صبور و پرطاقت است که میتواند سه هفته بدون آب و غذا در بیابان داغ راه برود. میخواهم شتر شوم. از روی شکمسیری حرف نمیزنم. حتی حاضرم روی دوشم کوهان بگذارم. به جای فک، پوزه داشته باشم. مژههای بلند دربیاورم. سرم کوچک شود. لباس از تن بکنم و خز و چرم شتری روی پوستم بکشم.
چشمهایی را که سالها پشت ویزور گذاشته بودم دودستی دربیاورم و به جایش چشمانی بگذارم که دو یا سه جفت پلک دارد. اصلاً لبهایم را بدهم و از شتری به عاریت لبی بگیرم. آنوقت با طیب خاطر و با آرامشی مثالزدنی به جان خارهای بیایان بیفتم و لک و لوچم را غرق خون کنم تا جا دارد خار بیابانها را بکاهم و سیر نشوم. باید آنقدر راه بروم و باز خسته نشود.
دفتر به قاعده کوره آجرپزی داغ است. نفس از گرمگاه سینهام بیرون نمیآید. رد دادهام. باید که طاقتم را زیاد کنم. میخواهم شتر نشوم. میخواهم شتر شوم و سه هفته در بیایان راه بروم و آخرش تن به آب بزنم و خودم را غرق کنم.
عکس: اصغر بشارتی-ایرنا