کرامتخواهی ایرانیان
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

مختار نوری
پژوهشگر سیاسی
جامعه ایران در طول روزها و هفتههای اخیر تحولات اعتراضی شدید و رادیکالی را از سر میگذراند، تحولاتی که نهتنها در داخل ایران باعث شگفتی همگانی شده است، بلکه توجه و حیرت جهانیان را نیز به خود جلب کرده است. از این رو، تحلیلگران داخلی و خارجی از همان روزهای آغازین تحولات از جنبههای مختلفی به تحلیل تحولات سیاسی جامعه ایران پرداختهاند. اگرچه در ابتدا بهانه اعتراضات مرگ یک دختر جوان به نام «مهسا امینی» بود، اما در ادامه بهانهها و معضلات قدیمی جامعه ایرانی سر باز کردند و امروز حرکت اعتراضی ایرانیان سویههای جدیدی یافته است. در میان سویههای مختلفی که برای این حرکت اعتراضی در نظر گرفته شده است، بحث حاضر تمایل دارد از منظر مقوله «کرامتخواهی» به تحلیل این تحولات اعتراضی دامنهدار بپردازد. باور نویسنده این است که محرک اصلی شهروندان معترض ایرانی بیش از هر چیز «کرامت و کرامتخواهی انسانی» است؛ امری که از حیث تئوریک نیز مورد توجه بسیاری از متفکران سیاسی معاصر قرار گرفته است. در این راستا، چارلز تیلور، نظریهپرداز سیاسی معاصر بیان داشته است، «کرامت» را میتوان نقطه مقابل «شرافت» دانست. بهزعم تیلور، اگر شرافت را موضوعی مربوط به امتیازات و به معنای نظام کهنی به کار ببریم که با نابرابری در پیوندی تنگاتنگ قرار داشت و منتسکیو جهت توصیف «سلطنت» از آن بهره گرفته است، در برابر این مفهوم قدیمی، مفهوم نوین کرامت را داریم که امروزه در معنایی جهانشمول و تساویطلبانه به کار میرود و در آن از کرامت ذاتی انسانها و شهروندان سخن به میان آورده میشود. در پرتو این مفهوم جدید فرض بر این است که همه انسانهای روی زمین با هر رنگ، پوست، نژاد، عقیده و صفتی دارای اعتبار، شأن و کرامت هستند. شاید به این اعتبار است که فرانسیس فوکویاما دیگر نظریهپرداز سیاسی معاصر از «انقلابهای کرامت» در جهان معاصر صحبت به میان آورده است. به نظر فوکویاما چرخهای انقلاب فرانسه را درخواست بهرسمیت شناخته شدن کرامت برابر همگان به حرکت درآورد و این روح تا زمان حاضر هنوز جاری و ساری است. به نظر فوکویاما، جهان سیاست در دهههای گذشته شاهد قیامها و اعتراضات ناگهانی متعددی علیه حکومتهای اقتدارگرا بوده است. بهزعم این تحلیلگر سیاسی برجسته، در بطن اعتراضات منجر به سقوط رژیمهای کمونیستی در 1989 تا گذار آفریقای جنوبی از رژیم آپارتاید، تا انقلابهای رنگی در اوکراین و گرجستان تا خودسوزی محمد بوعزیزی و ظهور بهار عربی، نوعی تقاضا برای بهرسمیت شناخته شدن کرامت و اعتبار انسانی نهفته است. بنابراین منطبق با ادبیاتی که این طیف از نظریهپردازان معاصر در اختیار ما قرار دادهاند در جهان امروز تقاضا برای بهرسمیت شناخته شدن کرامت بنیادین انسان در کانون جنبشهای اعتراضی و سیاسی قرار گرفته است. به سخن دیگر، در نتیجه تحولات فکری و عینی جدید و ظهور مباحثی مانند سیاست شناسایی و با گذار از شرافت به کرامت، سیاستی جدید ظهور نموده است که بر کرامت و برابری همه شهروندان تکیه دارد و درونمایه این نوع سیاست برابرسازی حقوق همه گروههای اجتماعی و شهروندان موجود در جامعه است. بنابراین، تحولات سیاسی در سطح جهانی نشان میدهند، آنچه نظامهای سیاسی برای حفظ کارآمدی خود باید به هر قیمتی از آن دوری جویند تقسیم شهروندان به «شهروندان درجه یک» و «شهروندان درجه دو» است. در الگوی سیاست شناسایی، هر انسانی و هر گروهی باید به سبب هویت بیهمتایش بهرسمیت شناخته شود و هرگونه عدم شناسایی میتواند آسیبهای مرگباری را، هم برای جامعه و هم برای نظام سیاسی مسلط به دنبال داشته باشد. کلمه مرگبار بودن بیش از هر چیز یادآور کتاب «هویتهای مرگبار» امین معلوف، نویسنده لبنانیتبار است. معلوف در اثر مذکور به چگونگی هویتسازی از خلال حذف و طرد هویت دیگری میپردازد. او بهطور ویژه به مهاجران نظر دارد و چگونگی تعریف هویتشان در فرهنگی که برای تعلق و عدم تعلق به آن در نوساناند. کانون اصلی بحث معلوف با تجربهای زیسته در لبنان و فرانسه در واقع یک کشمکش دو سویه است: طرد و حذف هویت به نفع همانندسازی و بازتعریفی مرگبار از هویتهایی که برای بازنمایاندن خویش به حاشیه رانده شدهاند. نهایتا اینکه ویل کیملیکا، دیگر نظریهپرداز سیاسی معاصر بیان داشته است، در دوره معاصر شاهد ظهور و بروز مفاهیمی نوین مانند «سیاستورزی تفاوت»، «سیاستورزی هویت» و «سیاستورزی بهرسمیتشناسی» هستیم که با تفاوتهای جزئی همگی بر این پیشفرض استوارند که ویژگی مهم اکثر جوامع معاصر تنوع عمیق و تکثر فرهنگی آنها است. از منظر ادبیاتی که این طیف از نظریهپردازان معاصر در اختیار ما قرار دادهاند میتوان تحولات اعتراضی ایرانیان را قبل از هر چیز در چارچوب «حرکت کرامتخواهی ایرانیان» تجزیه و تحلیل کرد. چراکه در جامعه امروز ایران طیف گستردهای از نیروهای اجتماعی موجود و به خصوص زنان و نسل جوان میپندارند که حقوق مختلف و در یک کلام «زندگی» آنها توسط سیستم سیاسی بهطرز آزاردهندهای نادیده گرفته شده است. بهزعم نویسنده، این عدم اعتبار، نادیدهانگاری، عدم شناسایی در کلیت جامعه میتواند پیامدهای خطرناکی در پی داشته باشد و انباشت آنها در طول چند دهه اخیر در نهایت زمینهساز جنبشهای اعتراضی سالهای اخیر و تدوام آنها تا به امروز بوده است. نتیجه آنکه، تحولات امروز جامعه ایران نشانگر آن است که عدم شناسایی یا کژشناسایی میتواند شکلی از برخورد باشد و شهروندان یک جامعه را با چالشهایی جدی مواجه کند. در این چشمانداز، کژشناسایی نهتنها نشاندهنده فقدان احترامی شایسته نسبت به شهروندان است، بلکه جراحتی دردناک بر پیکر قربانیانش وارد میآورد و از خودبیزاری فلجکنندهای را به تعبیر تیلور بر آنان تحمیل میکند. بنابراین از نظر اندیشمندان مذکور، شناسایی شهروندان و زندگی توأم با کرامت آنها صرفاً نوعی فروتنی نیست که باید توسط سیستم سیاسی نثار مردم شود، بلکه یک نیاز اساسی انسانی است. مقوله شناسایی نیازی حیاتی است و عدم شکلگیری پروسه سیاستورزی شناسایی ما را با پدیدهای خطرناک تحت عنوان «درحاشیه قرارگرفتن» شهروندان مواجه خواهد کرد. امری که امروزه بیش از هر زمان دیگری باعث برآمدن ندای اعتراضی ایرانیان در سطحی جهانی شده است و تداوم این وضعیت میتواند عواقب بسیار خطرناکتری نیز در پی داشته باشد.