راههای رسیدن به سعادت/درباره مجموعه داستان اتاق عقبی نوشته تقی مدرسی
مجموعه داستان «اتاق عقبی» شامل هفت داستان کوتاه نوشته تقی مدرسی است. او که با رمان «یکلیا و تنهایی او» به شهرت رسید، اولین نوشتههای خود را زمانی که تنها ۱۴ساله بود، در مجموعهای بهنام «دائمالخمر» در سال ۱۳۲۵ به چاپ رساند.

مجموعه داستان «اتاق عقبی» شامل هفت داستان کوتاه نوشته تقی مدرسی است. او که با رمان «یکلیا و تنهایی او» به شهرت رسید، اولین نوشتههای خود را زمانی که تنها 14ساله بود، در مجموعهای بهنام «دائمالخمر» در سال 1325 به چاپ رساند. اولین داستانهای مدرسی شاید شاهکار نباشند اما بهعنوان نخستین اندیشههای او که در حال شکلگیری بودند، حائز اهمیت هستند.
اینک اما داستانهای «اتاق عقبی» برای اولینبار جمعآوری و در یک مجموعه به چاپ رسیدهاند. هر یک از این داستانها پیشتر در مجلات ادبی «جنگ اصفهان» و «سخن» منتشر شده بود. داستانهای این مجموعه بیشتر به روابط انسانی، تنهایی، هویت و چالشهای زندگی روزمره میپردازند؛ مضامینی که شاید در تمام داستانها تکرار شود اما هیچیک از داستانها فضای مشابهی ندارند. اولین داستان مجموعه، «خورشید از کدام سمت طلوع میکند؟»، عشق ممنوعهای را به تصویر میکشد و مهمتر از آن زندگی بردهای را که حتی نمیداند خورشید از کدام سمت طلوع میکند؟ داستان آخر، «گمرک چینواد» اما بیشتر در فضای اداره اتفاق میافتد و ماجرای مردی است که از کار خود استعفا میدهد.
مدرسی شخصیتها را در موقعیتهای دشوار قرار میدهد و خواننده را به تفکر درباره زندگی و انتخابهای انسانی دعوت میکند. برای نمونه در داستان «اتاق عقبی»، شخصیت خانم ثقفی از همسرش میخواهد از نابودی درخت سیب جلوگیری کند اما فایدهای ندارد. آقای ثقفی نهتنها به فکر درخت سیب نیست، بلکه حتی به خود نیز اهمیت نمیدهد و از پرخوری گرفتار بیماری میشود. او در اتاق عقبی زمینگیر میشود؛ بهطوریکه تغییر هویت میدهد و خانم ثقفی او را از اتاق عقبی صدا میزند؛ مکانی که بیاهمیتترین قسمت خانه است و دیده نمیشود.
در پی خوشبختی
یکی از مضامینی که در اکثر داستانها تکرار میشود، موضوع «سعادت» است؛ اینکه چطور به خوشبختی میرسیم. با این همه در داستانها با وجود مفهومی واحد، مسیرها برای رسیدن به آن متفاوت است. در داستان «باز لنگ» سعادت زمانی آغاز میشود که پرندهها از جنوب کوچ میکنند و همه با هم روی درختهای تبریزی و گردو مینشینند: «آن وقت دوران سعادت شروع شد. دستهدسته شهرها برای گردش میآمدند. روزی یکی یا دو تا اتوبوس کنار جاده میایستاد و یک مشت آدم تحویل میداد و بعد میرفت...» در داستان «اتاق عقبی» اما سعادت زمانی اتفاق میافتد که منیژه دختر خانم ثقفی ازدواج کند: «منیژه... منیژه خانم، قربان شکل ماهت بروم. آن روزی که قدم از این خرابشده بیرون بگذاری و به خانه بخت بروی، روز سعادت من است...»
اما این نیکبختی که مدرسی در داستانها بهدنبال آن است، اغلب ناکام میماند و در هیچیک از داستانها به نتیجه مطلوبی نمیرسد. فقط شاید در داستان آخر، «گمرک چینواد» است که با توصیفاتی که مدرسی در پایان داستان میآورد، گویی رضایت درونی شخصیت و امید او را بازگو میکند: «... من هنوز میخندم و نمیدانم چرا میخندم و نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم، میخندم... میخندم... میدوم... میدوم...». با این همه اما اگر به ابتدای داستان برگردیم که پایان داستان آورده شده است، میبینیم که شخصیت در ادامه باز هم خود را شکستخورده میبیند: «اما من هنوز فاتح بودم، فاتح شکستم یا آنطور که به دوستم گفتم، فاتح شکستگی خودم. دوستم با شنیدن این حرف نیشخندی زد و گفت: فاتح ورشکستگیات!»
عناصر خلاقانه و اسطورهای داستانهای مدرسی
درمجموع آن چیزی که در داستانهای مدرسی توجه ما را به خود جلب میکند، عناصر خلاقانهای است که در هریک از داستانها بهشکل متفاوتی حضور دارد؛ در داستان «گویندگان و شنوندگان» بازتاب مجنونبودن شخصیت زن را اینطور نشان میدهد که او تصور میکند فرزندش یک ساعت شماطه را درسته قورت داده است و بر این گمان پافشاری میکند. این زمانی اتفاق میافتد که همسرش را از دست داده است و غم و اندوهش را به این شکل نشان میدهد: «بله، آقای دکتر. مثل یک بمب ساعتی. آقای دکتر، هرکس دستکم یکبار در زندگیش یک بمب ساعتی را قورت داده. شما چطور، آقای دکتر؟»
از دیگر ویژگیهای این مجموعه میتوان به استفاده از عناصر اسطورهای و دینی ـ البته نه به اندازه «یکلیا و تنهایی او» ـ اشاره کرد. در داستانها بهطور پراکنده و نمادین از احادیث، اشارات دینی یا واژگان اسطورهای ـ دینی که در دیالوگهای شخصیتها و در دل داستانها گنجانده شده، استفاده شده است. در داستان «یکلیا و تنهایی او» اما موضوع اصلی حول محور نگاه اسطورهای مدرسی به عهد عتیق است و کل داستان را در برگرفته است، اما در این داستانهای نسبتاً کوتاه، اشارات گذرایی وجود دارد؛ آوردن درخت سیب و شروع داستان «اتاق عقبی» با آن، اشاره به این موضوع دارد که با نابودی درخت سیب، همهچیز در آن خانه رو به زوال میرود: «تا آنجا که خانم ثقفی به یاد داشت درخت سیب تنها یادگاری بود که در خانه آنها از میان نرفته بود و جایش را به کس یا چیز دیگری نداده بود»؛ گویی مانند داستان آدم و حوا که اگر حوا از آن میوه ممنوعه نمیخورد، آن بهشت برای آدمی ادامه مییافت. اشارات به احادیثی دینی چون «بمیرید، قبل از آنکه بمیرید.» یا «حق را بگو هرچند علیه تو باشد.» و آوردن کلماتی مانند چینواد که نگاه زرتشتیها به پل صراط است، نمونههای دیگری از این نگاه اسطورهای و دینی است.
دغدغههای ایرانی
زبان داستانهای مدرسی، ساده و روان است و این باعث میشود خواننده بهخوبی با روایت و شخصیتهای داستانها ارتباط برقرار کند. او گاه توصیفات دقیق و عمیقی از وضعیت و احساسات شخصیتها دارد که از ویژگیهای آثار اوست. با این همه گاه داستانها از کشش باز میمانند و در چنین مواقعی مدرسی موضوع جدیدی را به موضوع قبل از آن پیوند میدهد تا بتواند به هر شیوهای داستانها را ادامه دهد.
هر داستان این مجموعه دارای ویژگیها و مضامین خاص خود است، اما همه آنها به بررسی ابعاد مختلف زندگی انسانها میپردازند و به نوعی بازتابدهنده دغدغههای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی نیز هستند؛ دغدغههایی چون فقر و نابرابریهای اقتصادی، مسائل مربوط به حقوق زنان، نابرابریهای اجتماعی و...