| کد مطلب: ۸۶۲۲

عصر تغییـر در خاورمیانه

عصر تغییـر در خاورمیانه

حرکت سریع خاورمیانه به سمت تغییر تا چه اندازه واقعی و شدنی است؟

حرکت سریع خاورمیانه به سمت تغییر تا چه اندازه واقعی و شدنی است؟

تا ماه گذشته، بریکس، یک باشگاه دیپلماتیک متشکل از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای‌جنوبی بود. اعضای بریکس، کشورهایی از هر گوشه جهان در حال توسعه هستند. کشورهای خاورمیانه جایگاهی در بریکس نداشتند. از شش کشور دعوت‌شده برای پیوستن به بلوک بریکس در نشست سالانه ۲۲ آگوست، چهار کشور مصر، ایران، عربستان سعودی و امارات متحده عربی در خاورمیانه واقع شده اند. اگر همه این کشورها دعوت عضویت در بریکس را بپذیرند می توان گفت که خاورمیانه یک‌سوم بلوک بریکس را در اختیار خواهد گرفت.

دعوت نامه های بریکس برای چهار کشور مذکور یکی از نشانه های این واقعیت است که خاورمیانه در حال تغییر است. کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج‌فارس تلاش می کنند خود را به‌عنوان قدرت های متوسط و غیرمتعهد معرفی کنند. عربستان سعودی پیشنهاد میانجیگری بین روسیه و اوکراین را داده است. امارات متحده عربی که امسال میزبان اجلاس جهانی آب و هوا COP۲۸ است، می خواهد نقشی دوگانه به‌عنوان صادرکننده نفت و دارنده نیروگاه های انرژی سبز داشته باشد. شورای همکاری خلیج‌فارس (GCC) شش عضو دارد و یکی از کانون های اقتصادی جهان است که استعدادها و افراد فوق ثروتمند را از شرق و غرب جذب می کند و سرمایه های عظیمی را در خارج از کشور صرف می کند. چشمگیرتر از همه موارد بالا، آرامش تازه و نسبی در خاورمیانه است. آتش‌بس، جنگ هشت‌ساله یمن را آرام کرده است. ایران و عربستان سعودی در ماه مارس توافق کردند که اختلافات خود را کاهش دهند. قطر روابط با همسایگانش را ترمیم کرده است. منطقه حتی با بشار اسد، آشتی کرده است. در همین حال، آمریکا از عربستان سعودی می خواهد که به پیمان آبراهام بپیوندد؛ پیمانی که براساس آن، چهار کشور عربی دیگر از سال ۲۰۲۰ با اسرائیل رابطه برقرار کرده اند.

پنج سال پیش، محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان سعودی و حاکم واقعی این کشور، چشم انداز امیدوارکننده ای از اینکه اوضاع چطور ممکن است پیش برود، ارائه کرد. او گفت: «من فکر می کنم که خاورمیانه اروپای جدید خواهد شد. رنسانس بعدی جهان در خاورمیانه رقم خواهد خورد». اظهارات او با روایتی که به‌طور فزاینده ای در خلیج‌فارس در جریان است، مطابقت دارد. روایتی که می گوید خاورمیانه «جدید» به جای دموکراسی سازی، اسلامی سازی یا سایر ایدئولوژی ها، بر اقتصاد تمرکز خواهد کرد. دیپلماسی ثبات را به ارمغان خواهد آورد و ثبات سرمایه گذاری و رشد اقتصادی را تقویت می کند و رشد اقتصادی به همه کمک می کند تا فراتر از تحولات دهه های گذشته حرکت کنند. کشورهای حاشیه خلیج‌فارس مدت هاست که این مدل را در داخل اعمال کرده اند و اکنون می خواهند این مدل را صادر کنند.

خاورمیانه پتانسیل های عظیمی دارد. اول و بدیهی ترین پتانسیل خاورمیانه این است که غرق در نفت است. این منطقه ۳۶ درصد از تولید نفت جهان، ۴۶درصد از صادرات نفت، ۲۲ درصد از تولید گاز طبیعی و ۳۰ درصد از صادرات گاز طبیعی مایع (LNG) جهان را به خود اختصاص داده است. این اعداد همواره روندی افزایشی داشته اند نه کاهشی. این منطقه دارای ذخایر عظیم (۵۲ درصد کل نفت جهان و ۴۳ درصد گاز جهان) و هزینه تولید پایین است. در زمانی که غول های نفتی کشورهای غربی از کمبود سرمایه گذاری می نالند، شرکت های خلیج فارس در حال افزایش ظرفیت هستند. موقعیت مکانی خاورمیانه نیز مهم است: این منطقه اروپا، آفریقا و آسیا را به هم متصل می کند. حدود ۳۰ درصد از کانتینرهای حمل و نقل جهان از کانال سوئز در مصر عبور می کنند و ۱۶ درصد از محموله های هوایی جهان از طریق فرودگاه های خلیج‌فارس جابه‌جا می شوند. جمعیت جوان خاورمیانه یکی دیگر از دارایی های این منطقه است: ۵۵ درصد از جمعیت خاورمیانه زیر ۳۰ سال هستند، درحالی‌که تنها ۳۶ درصد از جمعیت کشورهای ثروتمند زیر ۳۰ سال سن دارند.

بدشانسی تاریخی

با این حال، داستان دو دهه گذشته خاورمیانه، مملو از درگیری و ناامیدی بوده است. اولین بدشانسی، حمله ناگوار آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ بود. خشم ناشی از وقوع بهار عربی پس از این حمله رخ داد که تحولی را به همراه آورد؛ البته همراه با دموکراسی نبود. همه کشورهایی که ذیل بهار عربی رفته بودند در نهایت یا به دیکتاتوری بازگشتند یا در جنگ داخلی دچار فروپاشی شدند. خشونت اسلام گرایان و درگیری های فرقه ای بر مشکلات منطقه افزود. خاورمیانه ۶ درصد از جمعیت جهان را به خود اختصاص داده است اما تنها ۴ درصد از تولید اقتصادی جهان را تشکیل می دهد. اگر چند تولیدکننده بزرگ نفت خاورمیانه را حذف کنید، این رقم به زیر ۲ درصد می رسد. در بیشتر مناطق، تولید ناخالص داخلی به ازای هر نفر راکد یا در حال کاهش است. صرف‌نظر از وضعیت وخیم در سودان، یمن و سوریه، میزان فقر در مصر و لبنان افزایش یافته است.

اما سه تغییر بزرگ در راه است که می تواند جایگاه خاورمیانه را در جهان تغییر دهد. اولین مورد، فاصله فزاینده ای است که بین کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و آمریکا ایجاد شده است. سه رئیس‌جمهور قبلی آمریکا به دنبال کاهش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه بوده اند. جو بایدن، رئیس جمهور فعلی نیز تلاشی برای تحمیل دموکراسی به منطقه ندارد. حتی به نظر نمی رسد که علاقه زیادی به مهار برنامه هسته ای ایران داشته باشد. آمریکا اولویت های دیگری دارد که عبارتند از رقابت با چین، جنگ در اوکراین و عبور از آشفتگی سیاسی در داخل آمریکا.

نقش اقتصادی آمریکا در منطقه نیز در حال کاهش است. طبق گزارش صندوق بین‌المللی پول، طی ۳۰ سال گذشته، سهم صادرات خاورمیانه به چین و هند از ۵ درصد به ۲۶ درصد رسیده است. سهم صادرات خاورمیانه به اروپا و آمریکا از ۳۴ درصد به ۱۶ درصد کاهش یافته است. بسیاری از این موارد نشان‌دهنده اشتهای پررونق آسیا برای دریافت نفت خاورمیانه است که مهمترین کالای صادراتی منطقه به شمار می رود. در دهه ۱۹۹۰، چین کمتر از یک درصد از صادرات نفت خام عربستان سعودی و هند کمتر از ۳ درصد را به خود اختصاص داد. تا سال ۲۰۲۱ این ارقام به ۲۸ درصد و ۱۲ درصد رسید.

تغییر بزرگ دوم در خاورمیانه مربوط به بازارهای انرژی می شود و نفت در قلب این تغییر قرار گرفته است. خاورمیانه در تلاش است تا به نیرویی بزرگتر در نفت و گاز تبدیل شود تا بتواند هزینه گذار از سوخت های فسیلی به سمت انرژی های پاک را تامین کند؛ هرچند ممکن است این روند متناقض به نظر برسد. قیمت های بالای نفت باعث شده است که کشورهای خاورمیانه سود بادآورده ای به دست آورند. آرامکو، غول نفتی عربستان سعودی، سال گذشته ۱۶۱ میلیارد دلار سود را ثبت کرد که از ۱۱۰ میلیارد دلار سود کسب‌شده در سال ۲۰۲۱ به مراتب بیشتر بود. این شرکت قصد دارد ظرف سه سال آینده ظرفیت تولیدخود را به میزان یک میلیون بشکه در روز (تقریباً ۱۰ درصد) افزایش دهد. امارات نیز هدف مشابهی دارد. این کشور همچنین خود را به نقطه ترانزیت نفت ایران و روسیه که مشمول تحریم های غرب هستند، تبدیل کرده است. قطر که در حال حاضر بزرگترین صادرکننده گاز در جهان است، قصد دارد تا سال ۲۰۲۷ تولید خود را تا ۶۳ درصد افزایش دهد.

درآمد حاصل از فروش این کالاها به صنایع جدید سرازیر می شود. عربستان سعودی به جای اینکه مانند گذشته، دلارهای نفتی خود را در خزانه های آمریکا بگذارد، مدام در حال سرمایه گذاری کردن است؛ از خرید فوتبالیست های اروپایی بگیرید تا خرید سهام شرکت های تولید کننده خودروهای برقی. تابستان امسال، پادشاهی عربستان با بزرگترین شرکت معدنی برزیل قراردادی به ارزش ۶/۲میلیارد دلار منعقد کرد. این قرارداد بخشی از برنامه ای برای هزینه ۱۷۰ میلیارد دلاری عربستان در صنعت خود است که قرار است تا سال ۲۰۳۰ کامل شود.

تغییر سوم و نهایی در نگرش ایجادشده در کشورهای خاورمیانه رخ داده است. بررسی‌ها نشان می دهد که اعراب به اقتصاد به‌عنوان دغدغه اصلی خود می نگرند. حدود یک‌سوم از جوانان عرب می گویند هزینه زندگی بزرگترین مشکل منطقه است و یک‌سوم دیگر به بیکاری اشاره می کنند. تقریباً نیمی از آنها می گویند یافتن شغل در کشورشان سخت است. در پاسخ به این سوال که آیا ثبات مهمتر است یا دموکراسی، ۸۲ درصد اولی را انتخاب می کنند. تعداد فزاینده ای از اعراب منطقه بر این باورند که دموکراسی برای رشد اقتصادی مضر است.

علاقه شهروندان به اسلام سیاسی نیز از دست رفته است. احزاب اسلام‌گرا توسط رای دهندگان تونسی و سربازان مصری از دولت کنار گذاشته شده اند. اسلام‌گرایان مسلح نتوانستند کنترل عراق، لیبی و سوریه را به دست بگیرند. اعتراضات گسترده در ایران نیز نشانی از ناامیدی مردم داشت. به نظر می رسد رهبران کشورهای حاشیه خلیج‌فارس نیز دیدگاه جدیدی دارند. در دهه گذشته آنها به دنبال این بودند که با استفاده از زور منطقه را تغییر دهند. آنها سعی کردند یک دولت متحد خودشان را بر یمن تحمیل کنند. عربستان سعودی برای شورشیان سوری سلاح فرستاد. امارات تلاش کرد تا خلیفه حفتر، فرمانده جنگی در لیبی را به‌عنوان رهبر این کشور منصوب کند اما شکست خورد.

حداقل در حال حاضر، دوران سیاست خارجی تهاجمی به پایان رسیده است. غیرمنتظره ترین تغییر دیپلماتیک توافق بین عربستان سعودی و ایران بود. این دو کشور از زمان انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ یک جنگ نیابتی داشته اند و صحنه این درگیری ها در نهایت به عراق، لبنان، سوریه و یمن گسترش یافت. با این حال، با اصرار چین، دو کشور در ماه مارس موافقت کردند که سفارت های خود را که از سال ۲۰۱۶ بسته شده بودند، بازگشایی کنند. طرفین توافق کردند انتقادات از یکدیگر در رسانه های تحت حمایت خود را کاهش داده و روابط اقتصادی را تقویت کنند. سخت بتوان گفت که دو کشور با یکدیگر دوست شده اند اما این توافق احتمال درگیری در خلیج‌فارس را کاهش می دهد.

البته ناخوشایندترین تغییر، ادغام مجدد حکومت اسد در اتحادیه عرب است. او هیچ کاری برای به دست آوردن این جایگاه انجام نداد. اسد پس از نابودی سوریه، برای حفظ قدرت هیچ حرکتی برای اصلاح یا آشتی انجام نداده است. اما در ماه مه سعودی ها به او اجازه دادند تا کرسی سوریه در اتحادیه عرب را پس بگیرد. با این وجود، کاهش تنش‌ها مقداری آرامش را به همراه داشته که ممکن است به توضیح چشم‌انداز بهبود اقتصاد کمک کند. صندوق بین المللی پول پیش بینی می کند که بخش غیرنفتی اقتصاد کشورهای خلیج فارس امسال ۲/۴ درصد رشد کند (بدون تغییر نسبت به سال گذشته). این منطقه در سال گذشته ۶ درصد از جریان های جهانی سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی را جذب کرد. این رقم در سال ۲۰۱۹، تنها ۳ درصد بود. بازار سرمایه در حال رونق است. شرکت های ابوظبی، ۱۴ درصد از عرضه های اولیه عمومی جهانی را در سه ماهه اول سال ۲۰۲۳ به خود اختصاص دادند. بانک گلدمن‌ساکس، تخمین می زند که مالکیت خارجی سهام خاورمیانه از ۲ درصد در سال ۲۰۱۷ به ۱۰ درصد در سال گذشته رسیده است. گلدمن‌ساکس معتقد است که وزن منطقه در شاخص های مربوط به بازارهای نوظهور در چند سال آینده از ۷ درصد امروز به ۱۰ درصد افزایش می یابد.

اصلاحات بزرگ داخلی در کشورهای خاورمیانه در حال وقوع است. ۳۱درصد از زنان عربستان سعودی در سه ماهه اول سال جاری شغل پیدا کرده اند درحالی‌که این رقم در زمان مشابه در سال ۲۰۱۷، شانزده درصد بوده است. برخی از کشورهای خاورمیانه هنوز مشکل دارند. برای مثال، تونس در ماه جولای یک کمک مالی شگفت انگیز ۵۰۰ میلیون دلاری از عربستان سعودی دریافت کرد. اما مصر مجبور است با فروش سهام شرکت های دولتی به صندوق های سرمایه گذاری مستقل در قطر و امارات، پول جمع آوری کند.

خوشبین ها در مورد اینکه این تحولات به کدام سمت می روند و چه نتیجه ای به بار خواهد آورد، نظراتی را مطرح کرده اند. خاورمیانه آرام تر به معنای خطرات کمتر برای تجارت جهانی و جریان های انرژی و تعداد پناهندگان کمتر است (این منطقه بیش از ۸ میلیون از ۳۵ میلیون پناهجوی جهان را در خود جای داده است). همانطور که شرکت های غربی به‌دنبال تنوع بخشیدن به زنجیره های تامین هستند، خاورمیانه جوان می تواند به یک پایگاه تولیدی جدید تبدیل شود. صنعت خودروی پررونق مراکش که حدود ۷۰۰ هزار وسیله نقلیه در سال تولید می کند و ۲۲۰ هزار شغل ایجاد کرده، ثابت می کند که چنین چیزی ممکن است.

کشورهای منطقه همچنین می توانند تجارت بیشتری میان خودشان داشته باشند. تجارت در خاورمیانه تنها معادل ۹/۲درصد از تولید ناخالص داخلی منطقه است، درحالی‌که در اتحادیه اروپا این رقم ۲۲ درصد است. شرکت مجید‌الفتیم، غول خرده‌فروشی اماراتی و مک‌کینزی، که یک شرکت مشاوره است، تخمین می زنند که برداشتن موانع تجارت می تواند تولید ناخالص داخلی منطقه را تا ۲۳۰ میلیارد دلار (۵ درصد) افزایش دهد. اگر عربستان سعودی و اسرائیل اختلافات میان خود را حل کنند، این رقم ها پویاتر نیز خواهد شد. زیرساخت های منطقه را نیز می توان به هم متصل کرد. کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس مدت هاست که به دنبال یکپارچه سازی خطوط ریلی خود هستند. این خطوط ریلی می توانند به راحتی به خطوط ریلی عراق، اسرائیل و اردن نیز متصل شوند. خطوط لوله می تواند هیدروژن کم‌هزینه عربستان را در سراسر دریای مدیترانه به مصرف‌کنندگان در اروپا برساند. خطوط انتقال ارتقایافته می تواند به منطقه ای که تابش خوب آفتاب دارد امکان دهد تا انرژی خورشیدی را صادر کند.

این یک چشم‌انداز جذاب است اما موانع زیادی در میان است. اول اینکه پیشرفت اقتصادی چند سال گذشته نابرابر بوده است. خاورمیانه از دیرباز با شکاف های سیاسی، بین انقلابیون و سلطنت گرایان، ملی گرایان و اسلام گرایان، سنی ها و شیعیان روبه‌رو بوده است اما امروزه مهم ترین مسئله تمایز اقتصادی بین دولت های مرفه و مستضعف است. متأسفانه، بیشتر خاورمیانه در وضعیت فقر به سر می برد. حتی در زمان آرامش منطقه ای، کشورهایی که اقتصادهای ضعیف و بدی دارند، ثبات کشورهای برخوردارتر را تهدید می کنند. تنها در پنج سال گذشته، از زمانی که شاهزاده محمد بن‌سلمان برای اولین بار صحبت از رنسانس منطقه ای به میان آورد، اعتراضات بزرگی در الجزایر، ایران، عراق، اردن، لبنان و سودان به راه افتاده است.

سوءمدیریت فرعونی

مصر، پرجمعیت‌ترین کشور جهان عرب، وضعیت ویژه و نگران‌کننده ای دارد. عبدالفتاح السیسی، ژنرال ارتشی که پس از کودتای سال ۲۰۱۳ مدیریت مصر را برعهده داشته، به‌طور مداوم کمتر از آنچه قانون اساسی مقرر می کند برای بخش های بهداشت و آموزش هزینه کرده است. اما او پول پروژه های بزرگی مانند احداث پایتخت جدید مصر در بیابان و خریدهای بزرگ تسلیحاتی برای ارتش را مهیا کرده است. مصر ششمین واردکننده بزرگ اسلحه در جهان است.

نسبت بدهی مصر به تولید ناخالص داخلی این کشور به ۹۳ درصد رسیده است که ۳۶ درصد این بدهی مربوط به وام های دریافتی به ارز خارجی است. اقتصاد غیرنفتی این کشور ۳۳ ماه متوالی و ۸۱ ماه از ۹۰ ماه گذشته را در رکود بوده است. پول ملی مصر در دو سال گذشته نیمی از ارزش خود را از دست داده است و احتمالاً به زودی دوباره ارزش خود را بیشتر از دست خواهد داد. تورم سالانه در مصر در ماه جولای به رکورد ۳۸ درصد رسید. شهروندان مصری تابستان امسال را در گرمای شدید و خاموشی برق سپری کردند، زیرا دولت مصر توان خرید سوخت کافی برای نیروگاه های برق نداشت. تراز پرداخت ها در مصر کاملا شکل و شمایل یک بحران کامل را دارد. حتی اگر دولت مصر لنگ‌لنگان به پیش برود، باز هم تغییر بزرگ خاورمیانه آن هم زمانی که بزرگترین کشورش رو به نابودی است، دشوار خواهد بود و اگر ناآرامی در مصر به مقیاس کافی رخ دهد، می تواند به چشم‌انداز اقتصادی کشورهای حاشیه خلیج‌فارس نیز آسیب برساند.

خطر دیگر این است که حتی کشورهای مرفه منطقه در ایجاد شغل و رشدی که وعده داده اند شکست خواهند خورد. آنها بدون شک تا به امروز بهتر از همتایان خود در سایر نقاط خاورمیانه عمل کرده اند. در سال ۱۹۷۵، سعودی ها و لیبیایی ها تولید ناخالص داخلی تقریباً یکسانی به ازای هر نفر داشته‌اند. امروز این رقم در عربستان ۳۵۳ درصد بیشتر است. کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و اسرائیل (دیگر نقطه مرفه منطقه) تنها ۱۴درصد از جمعیت خاورمیانه را تشکیل می دهند، اما ۶۰ درصد تولید ناخالص داخلی، ۷۳ درصد از صادرات کالا و ۷۵ درصد از سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی را به خود اختصاص داده اند.

اما عربستان سعودی مانند همسایگان خود با مشکلات ساختاری عمیقی دست‌وپنجه نرم می کند. شهروندان هنوز یک شغل دلپذیر در بخش دولتی را حق بی چون و چرای خود می دانند. دولت به‌طور کامل ۵۳ درصد از شهروندان سعودی را استخدام می کند. البته این میزان نسبت به ۶۶ درصد در سال ۲۰۱۹، کاهش یافته است. مدارس مهارت های کاربردی را آموزش نمی دهند. دستمزدها در عربستان آنقدر بالاست که بعید است عربستان بتواند به هاب منطقه ای تولید تبدیل شود مگر اینکه دولت به شرکت های تولید کننده یارانه بدهد.

محمد بن‌سلمان امیدوار است که سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی سالانه تا سال ۲۰۳۰ به ۱۰۰ میلیارد دلار برسد. این رقم در سال گذشته فقط ۸ میلیارد دلار بوده است. این مسئله باعث می شود که دولت عربستان به عامل اصلی تحول اقتصادی تبدیل شود؛ این مسئله از دو جهت نگران‌کننده است. اولاً اینکه منابع مالی دولت عربستان گروگان بازارهای نفت است. تحلیلگران تخمین می زنند که قیمت نفت به زیر صد دلار برسد، اگر هزینه‌کردهای خارج از بودجه از محل صندوق های ذخیره ارزی را نیز در نظر بگیریم، عربستان با کسری بودجه مواجه می شود. در حال حاضر قیمت نفت حدود ۹۰ دلار است که بالاترین قیمت برای تقریبا یک سال گذشته محسوب می شود.

ثانیاً، روشن نیست که سرمایه گذاری های دولت در تنوع بخشی و گذار از انرژی فسیلی به انرژی های نو به ثمر بنشیند. چشم‌انداز ۲۰۳۰ عربستان پیش‌بینی می کند که گردشگری تا پایان این دهه، ۱۰ درصد از تولید ناخالص داخلی عربستان را تشکیل دهد. مقامات عربستان ادعا می کنند که این صنعت یک میلیون شغل ایجاد می کند و بنابراین از هر ۲۰ شهروند سعودی یک نفر می تواند در این بخش مشغول به کار شود. این شرایط، شرایطی مشابه فرانسه یا اسپانیا است. عربستان برای اینکه به چنین جایگاهی برسد باید سالانه ۱۰۰ میلیون توریست را جذب کند. اما شواهد کمی مبنی بر وقوع این سناریو دیده می شود. سازمان ملل تخمین می زند که تعداد توریست هایی که سال گذشته به عربستان سفر کرده اند ۱۶ میلیون نفر بوده که حدود ۵/۱میلیون نفر کمتر از سال ۲۰۱۶ بود.

نگرانی دیگر این است که بحث های ایدئولوژیکی که رهبران مشتاقانه آنها را از روی کاغذ حذف می کنند، در مقطعی دوباره ظاهر می شوند. عربستان سعودی به دنبال تنش‌زدایی با ایران است؛ آن‌هم زمانی که ایران به تولید اورانیوم بسیار غنی‌شده برای برنامه هسته ای‌اش ادامه می دهد. اگر ایران بیشتر از این پیش رفته و به سمت ساخت بمب حرکت کند، وقوع یک مسابقه تسلیحاتی در منطقه و حتی یک جنگ، ممکن است.

درگیری اسرائیل و فلسطین در دو دهه گذشته نسبتاً فروکش کرده است، اما بعید به نظر می رسد که شرایط برای همیشه به همین منوال باقی بماند. درگیری جدی در بیت المقدس می تواند توافقات اعراب با اسرائیل را متزلزل کند. خشونت در لیبی، سوریه و یمن کاهش یافته است، اما اختلافات اساسی حل نشده باقی مانده است. بشار اسد در ماه گذشته با موجی از اعتراضات در سویدا، استان جنوبی و ناآرام سوریه روبه‌رو شد و عربستان سعودی و امارات، اگرچه موتور محرکه اصلی خاورمیانه جدید هستند، اما اغلب هم در مورد سیاست خارجی و هم در مورد مسائل اقتصادی، اختلاف‌نظرهای جدی دارند.

خطر نهایی این است که منطقه تعادل ژئوپلیتیکی خود را به شکل اشتباهی انجام دهد. آمریکا هنوز تنها کشوری است که مایل و قادر به ارائه قدرت نظامی به سراسر منطقه است و تسلطش بر سیستم مالی جهانی به این کشور قدرت اقتصادی بی نظیری می دهد. کشورهای حاشیه خلیج‌فارس نمی توانند خطر از دست دادن آمریکا به عنوان یک شریک را به‌طور کامل بپذیرند. با این حال، همکاری این کشورها با روسیه و چین خشم فزاینده‌ای را در واشنگتن برانگیخته است. آمریکا چند شرکت در امارات متحده عربی را تحریم کرده است. یکی از این شرکت ها متهم به تهیه پهپاد برای روسیه است. آمریکا قرارداد فروش جت های جنگنده اف-۳۵ به امارات را به دلیل ادعای حضور نظامی چین در بندری در ابوظبی به تعویق انداخته است.

امیل هوکایم از مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک که یک اندیشکده بریتانیایی است، خاطرنشان می کند که کشورهای حاشیه خلیج فارس تا حدی با این فرض که رشد اقتصادی چین ادامه خواهد یافت، برای رفاه آینده خود برنامه‌ریزی می کنند. وضعیت رشد اقتصادی چین اما هشداردهنده است؛ رشد آهسته اقتصادی، جمعیت پیر، بازار املاک پر از حباب، نشانه های ضعف اقتصاد چین است. قمار بزرگ کشورهای حاشیه خلیج‌فارس در همکاری با چین و دور شدن از آمریکا، می تواند این کشورها را با مشکل مواجه کند.

واقعیت این است که محمد بن‌سلمان اولین رهبر منطقه ای نیست که در مورد رنسانس در خاورمیانه غزل سرایی کرده است. شباهت های زیادی بین دوران کنونی خاورمیانه و دهه ۱۹۹۰ وجود دارد. در آن دوره نیز به نظر می رسید منطقه تلاش می کند از گذشته خشونت بار خود عبور کند؛ در آن زمان که توافقنامه اسلو از پایان درگیری اسرائیل و فلسطین خبر می داد، جنگ داخلی طولانی‌مدت در لبنان متوقف شده بود. رهبران خودکامه مصر، اردن و سوریه در مورد باز کردن درهای اقتصاد صحبت می کردند. عبدالله بن‌عبدالعزیز، ولیعهد وقت عربستان که وعده اصلاحات جسورانه را داده بود و به دنبال روابط بهتر با ایران بود نیز همین رویه بن سلمان را در پیش گرفته بود. در سال ۱۹۹۳، شیمون پرز، وزیر خارجه وقت اسرائیل، کتابی به نام «خاورمیانه جدید» نوشت و استدلال کرد که روابط تجاری، منطقه را آرام خواهد کرد. وی تصریح کرد: در نهایت خاورمیانه در قالب یک بازار مشترک متحد خواهد شد و وجود این بازار مشترک، منافع حیاتی منطقه را در راستای حفظ درازمدت صلح تقویت خواهد کرد.» اما تاریخ روایت دیگری را ثبت کرد. روند صلح اسرائیل و فلسطین به تدریج متوقف شد. آمریکا در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد و اسرائیل ارتش خود را در سال ۲۰۰۶ به جنوب لبنان فرستاد. تصور این بود که مستبدان در خاورمیانه حکومت هایشان را مدرن کرده اند اما وقتی بهار عربی فرا رسید مشخص شد که این تصور اشتباه بوده است. اقتصادهای خلیج‌فارس نفتی باقی ماندند. غیر از دوبی که هیچ‌وقت نفت زیادی نداشت.

برقراری صلح و توسعه یک چشم انداز وسوسه انگیز است، اما برای رسیدن به آن، مستبدان منطقه باید در حفظ صلح جدی باشند و برای اصلاح اقتصاد خود هوشمندانه عمل کنند. هرچند شرایط کنونی به آنها فرصتی برای تغییر می دهد و نیروهای تکنولوژیکی و ژئوپلیتیکی انگیزه کافی ایجاد می کنند.

ترجمه: آریا صدیقی

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی