| کد مطلب: ۱۷۴۴۲

چرا قدرت‌های بزرگ می‌جنگند و چرا همکاری می‌کنند؟

چرا قدرت‌های بزرگ می‌جنگند و چرا همکاری می‌کنند؟

اروپا در سال ۱۹۱۴ چرا به جنگ کشیده شد؟ جنگ سرد چگونه پایان یافت؟ آیا آمریکا و چین بر سر تایوان وارد جنگ خواهند شد؟ تصور کنید صفحه شطرنج بزرگی کل دنیا را پوشانده باشد، جایی که قدرت‌های بزرگ با منابع عظیم، استراتژی چیده و مهره‌هایشان را حرکت می‌دهند. در این بازی مرگ و زندگی با ریسک بالا، هر حرکت نشان‌دهنده تلاش یک کشور برای امنیت، ثروت، اعتبار و نفوذ است. هر کشوری باید در شبکه گسترده و پیچیده اتحادها و تجارت، رقابت‌ها و جنگ‌ها حرکت کند. قدرت‌های بزرگ باید با دقت تمام مهره‌ها را روی صفحه شطرنج ردیابی کنند و چندین حرکت به جلو را پیش‌بینی نمایند. هر حرکت – یک توافق تجاری، استقرار نظامی یا مذاکره دیپلماتیک – می‌تواند پیامدهای گسترده و غیرمنتظره‌ای داشته باشد. این می‌تواند پیوندهای همکاری را تقویت کند یا کشورها را به درگیری نزدیک‌تر کند.

دِیل کوپِلند، استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه ویرجینیا، نویسنده‌ی دو کتاب ارزشمند درباره‌ی رقابت‌های قدرت‌های بزرگ است که می‌توانند به‌عنوان راهنماهای ضروری برای این بازی که خطرناک‌ترین و پیچیده‌ترین بازی محسوب می‌شود، عمل کنند. اثر درخشان او در سال ۲۰۱۴، با عنوان «وابستگی اقتصادی و جنگ»، تحلیل‌های عمیقی از تمام تقابل‌‌های قدرت‌های بزرگ از دوران ناپلئون تا پایان جنگ سرد ارائه می‌کند. آخرین کتاب او، «جهانی امن برای تجارت»، به بررسی جامع سیاست خارجی ایالات متحده از انقلاب تا ظهور چین می‌پردازد.

هر دو کتاب شواهد قابل توجهی به نفع دیدگاه نظری منحصربه‌فرد کوپِلند، که او آن را «واقع‌گرایی پویا» می‌نامد، ارائه می‌کنند. کوپِلند با واقع‌گرایان تهاجمی موافق است که «کشورهای عقلانی که به دنبال حداکثر امنیت هستند، ممکن است برای مقابله با تهدیدات آینده نیاز به گسترش داشته باشند.» اما او به همان اندازه با واقع‌گرایان تدافعی نیز هم‌عقیده است که «اگر این گسترش‌طلبی در نهایت منجر به ایجاد آن تهدیدات آینده شود، می‌تواند خودویرانگر باشد.» دولت‌ها دائماً نیاز دارند تا «احتمال اینکه طرف مقابل خصمانه باشد تا صلح‌جو» را ارزیابی کنند.

دومین تمایز کلیدی کوپِلند از سایر مکاتب واقع‌گرایی، تأکید او بر اهمیت روابط اقتصادی است. او استدلال می‌کند که اقتصادهای پیچیده‌ی قدرت‌های بزرگ به شدت به بازارهای خارجی حیاتی، مسیرهای تجاری و مواد خام وابسته‌اند. رهبران آن‌ها دسترسی به شبکه‌های تجاری استراتژیک حیاتی را یک ضرورت امنیتی می‌دانند. اگر آن‌ها پیش‌بینی کنند که روابط تجاری مثبت با کشوری دیگر ادامه خواهد یافت، پیوندهای همکاری مسالمت‌آمیز را تقویت می‌کنند.

«وابستگی اقتصادی و جنگ» به‌طور قانع‌کننده‌ای نشان می‌دهد که «واقع‌گرایی پویا» از تمام تئوری‌های دیگر روابط بین‌الملل در قدرت تبیین‌کنندگی پیشی می‌گیرد. کوپِلند نشان می‌دهد که «در ۳۰ مورد از ۴۰ دوره‌ی مورد بررسی، وابستگی اقتصادی نقش علّی متوسط تا قوی ایفا کرده است.» او ژاپن را مثال می‌زند. ژاپن تا سال ۱۹۴۱ تلاش زیادی برای برقراری صلح با ایالات متحده کرد، اما زمانی که تحریم آمریکا آن‌ها را تحت فشار قرار داد، رهبران ژاپن را به تلاش مذبوحانه برای تأمین بقای کشور از طریق فتح و جنگ سوق داد.

کوپِلند به مطالعات آماری اشاره می‌کند که نشان می‌دهد دموکراسی‌ها تنها در صورتی که هر دو کشور توسعه‌یافته باشند، احتمال کمتری برای درگیری با یکدیگر دارند. او بیان می‌کند که کشورهای توسعه‌یافته موقعیت بهتری برای ایجاد روابط تجاری قوی دارند. این دیدگاه یک توضیح کلیدی را که توسط جک لِوی و ویلیام تامپسون در کتاب مملو از واقعیت‌شان با عنوان «قوس جنگ» برجسته شده، نادیده می‌گیرد: کشورهای توسعه‌یافته هم هزینه‌های جنگ و هم منافع تجارت را برای سایر کشورها افزایش می‌دهند.

در نتیجه، کشورهای توسعه‌یافته انگیزه زیادی برای اجتناب از درگیری با یکدیگر دارند. اگرچه دموکراسی‌های بسیار توسعه‌یافته و خودکامگی‌ها اغلب جنگ‌های نامتقارن علیه رقبای ضعیف‌تر به راه انداخته‌اند، فقدان جنگ بین آن‌ها از سال ۱۹۴۵ به بعد، امید به دستیابی به صلح پایدار بین قدرت‌های بزرگ را تقویت می‌کند.

از نظر کوپِلند، حفظ تجارت و دیپلماسی باز می‌تواند اعتماد ایجاد کند و ترس از رکود اقتصادی را کاهش دهد. او به ایالات متحده توصیه می‌کند تا با نمایش قدرت نظامی در شرق آسیا، از گسترش‌طلبی چین جلوگیری کند و در عین حال به چین اطمینان دهد که مشارکت اقتصادی تا زمانی که از اقدامات تهاجمی دوری کند، ادامه خواهد داشت.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی