سالهاست در سیاست ایران همچون بسیاری از کشورها دوگانهای وجود داشته است؛ دوگانهای که تا نیمه دوم دهه هفتاد با نام چپ و راست مشغول به فعالیت بود و پس از دوم خرداد تغییر نام داده و با ترکیبی نزدیک به همان تشکلها نام جدیدی را به خود گرفت و عنوان اصلاحطلبی و اصولگرایی به آنها اطلاق شد؛ دوگانهای که هرچند زیرشاخههای مختلفی را به خود دیده است اما دو جریان اصلی سیاست محسوب میشود و هر دولتی که روی کار میآید، فارغ از اینکه مربوط به کدام زیرشاخه باشد، عنوان اصلاحطلب و یا اصولگرا در پیشانی سیاسی آن قرار داده میشود؛ موضوعی که باعث میشود با برنده شدن کاندیدایی که تابلوی اصولگرایی یا اصلاحطلبی را همراه دارد، پس از انتخاب بهعنوان رئیسجمهور با سطوحی از توقعات درونجریانی از سوی احزاب روبهرو شود؛ توقعاتی که تا آن میزان که مرتبط با نگاه حاکم بر دولت و اهداف مبتنی بر تحقق شعارهای مطرحشده در دوران انتخابات و جلب حمایت تشکلهاست، قابل دفاع است و حتی باید بر آن پافشاری کرد اما از آنجا که بحث بر سر سهمخواهی و رقابت درونجریانی به سمت تخطئه دولت و از بین بردن رابطه دولت و احزاب همسو میشود، قطعا قبیح است و باید هر یک از جریانها که حامی رئیسجمهوری مستقر هستند از آن دوری کنند.