با هم من را بکشیم
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
«پاداش ویژه»، «امتیاز خاص» یا «رانت»؟ واگذاری حق واردات خودروهای لوکس به بازیکنان تیم ملی فوتبال بهعنوان پاداش صعود به جام جهانی از سوی دولت، صرفنظر از اینکه واقعیت داشته باشد یا نه، از دو دیدگاه قابل بررسی است. دیدگاه اول- ما مایکل فلپس نداریم که هر چهار سال یک بار برایمان هفت تا هشت تا مدال طلای المپیک بیاورد. آلمان و برزیل و فرانسه هم نیستیم که جام جهانی را چند دوره یک بار با برق طلایی پاهای ستارههایمان روشن کنیم و دنیا را تکان دهیم. فرصت رسیدن به جام جهانی (و استفادهی درست از آن، اگر بلد باشیم) غنیمتی است که هر دولتمردی برای به چنگ آوردنش لحظهشماری میکند. شاید چنین باشد و «اهمیت کلی» حضور در جام جهانی و بهرهگیری از حضور شایسته در مهمترین رویداد ورزشی جهان، «در ظاهر» از سوی سیاسیون درک شده باشد که رسیدگیهای گاه و بیگاه و گلخانهایشان شامل حال فوتبال میشود، اما درک عمیق از فرصت بینظیر رسیدن به جام جهانی و حضور قدرتمند در آن، نیازمند یک تغییر نگرش کلی و توجه پایهای و غیرگلخانهای به فوتبال است؛ چه، اعطای رانتهای ویژه به ستارهها ضمن بالا بردن سطح توقعات جامعهی فوتبال و افزایش چشم و همچشمیها، ما را از یک نامزد همیشگی حضور (و شاید مدعی صعود) در جامهای جهانی به یک گردشگر معمولی تبدیل میکند. دیدگاه دوم- توجه خاص به ورزش و به شکل خاصتر به فوتبال، مهم و حیاتی است و نباید نادیده گرفته شود، اما آیا اعطای فرصتهای ویژه مانند پاداشی که وعدهاش داده شده، برای سایر فعالین اجتماعی و اقتصادی هم فراهم است؟ آیا دولت به بنگاههای اقتصادی کوچک و بزرگ که در شرایط ویژهی کشور با تزریق پول یا جذب سرمایه خارجی، تولید را رونق میبخشند و چراغ صنعت و تجارت را روشن نگه میدارند هم چنین «رانت»هایی هبه میکند؟ آیا فعالین اجتماعی و فرهنگی که برای حفظ همبستگی جامعه و یکپارچهتر کردن آن، که حیاتیترین نیاز امروز کشور است اینچنین مورد تفقد دولت و دستگاه دیوانسالارانهی کشور قرار دارند؟ مزیت رقابتی فوتبال هر چهار سال یک بار و به شدت، به اهمیت دیگر پدیدهها تنه میزند و توجه به آن لازم است، اما آیا پس از فرونشستن غبار جام جهانی و هیاهوی آن، جامعه (به شکل عام و به معنی کل ایرانیان)، «فرهنگ»ی که باید خون تازه در رگهای جامعه باشد و «اقتصاد»ی که جان جامعه را قوت ببخشد، هم از «مواهب خاصه» برخوردارند؟ وقتی پت رایلی، سرمربی تیم بسکتبال لسآنجلس لیکرز در سال 1991 از تیم افسانهای و قهرمان، به نیویورک نیکز رفت، آنجا تیمی را یافت که با خودش در جنگ بود. انسجام نیویورکیها شکسته شده بود و بازیکنان به گرداب چنددستگی فرو رفته بودند. رایلی در اولین جلسهاش با بازیکنان، صندلیهای اتاق را به صورت گروههای کوچک جدا از هم که نشاندهندهی «باند»های دوستی بازیکنان بود، سازماندهی کرده بود. هر بازیکن به سمت یک صندلی خاص هدایت شد و سپس رایلی از آنها خواست تا نگاهی به چیدمان اتاق بیندازند و توضیح داد تیمی که از هم «جدا» شده، نمیتواند برنده باشد و سپس پانزده دقیقه آنها را تنها گذاشت تا خوب به این مشکل فکر کنند. وقتی رایلی برگشت، بازیکنان صندلیها را به شکل یک نیمدایره چیده بودند که یک صندلیاش برای مربی باقی مانده بود. رایلی بعدها گفت:«ما فقط در یک جلسه بازیکنان را از فرهنگ «من»، به فرهنگ «ما» منتقل کرده و روند ایجاد انسجام تیمی و رسیدن به پیروزی را آغاز کرده بودیم.» ...و آنچه که ما هم امروز در ایران زیبا، قدرتمند و دوستداشتنیمان نیاز داریم، همین نگرش است؛ فرهنگ «ما» که قدرت یابد و جای «من بودن» و «رانت خواستن» را بگیرد.