عدالت با عینک سیاست
نقد فیلم مصلحت
نقد فیلم مصلحت
پیشازاین نام فیلم «پدری» بود که به «مصلحت نظام» تغییر کرد اما درنهایت باعنوان «مصلحت» اکران شد. ظاهراً مصلحت نبود که پسوند «نظام» در عنوانبندی فیلم آورده شود. کارگردان فیلم «مصلحت»، حسین دارابی است که نخستین فیلم بلند خود را میساخت و بعد از آن هم در ارتباط با دانشمندان هستهای و مسائل امنیتی آنها، فیلم «هناس» را به جشنواره فرستاده بود. «مصلحت» اما در بستر قوهقضائیه و عدالت به بازتولید گفتمان خود میپردازد؛ فیلمی که در ابتدا عنوانش «مصلحت نظام» بود، اما با مخالفت وزارت ارشاد به مصلحت کوتاه شد. فیلم قصه یکقاضی روحانی است که فرزندش در درگیری گروههای سیاسی در اوایل انقلاب، یکی از نیروهای ضدانقلابی را میکشد و به قتل میرساند اما موقعیت و جایگاه حساس پدرش باعث میشود اطرافیان بنا به مصلحتاندیشی، عدالت را قربانی اعتبار سیاسی پدر کرده و پرونده را مختومه کنند. نیروهای افراطی و تندرویی که مصلحتاندیشی را مصداق انقلابیگری میدانستند. درنهایت وقتی پدر روحانی متوجه گناهکاربودن فرزندش و پنهانکاریهای اطرافیانش بهخاطر حفظ موقعیت و آبروی او میشود، شخصاً وارد بازی شده و با دادگاهیکردن نیروهایافراطی که به خلعسلاح یکی از روحانیون نزدیک به خودش هم منجر میشود، بر اجرای عدالت که مصداق آن در ایجاد قصاص و اعدام پسرش است، تأکید میکند و معتقد است، مصلحت نظام همان عدالت و عدالتطلبی است. مادر مقتول هم پای چوبهدار بهواسطه اعتمادی که به این قاضی روحانی پیدا میکند، قاتل را بخشیده و قصه به پایان میرسد. درواقع قصه و فضایفیلم در سالهای اول بعد از انقلاب و برگرفته از یک ماجرای واقعی است. داستان از آنجایی آغاز میشود که «مهدی»، پسر آیتالله مشکاتیان که یکی از مقامات بلندپایهی قوهقضائیه است، مرتکب قتل میشود، اما از پذیرفتن آن سر باز میزند و اطرافیان پدرش بهخاطر «مصلحت» انقلاب، سعی میکنند کسدیگری را بهجای او متهم جلوه دهند. فیلم تلاش میکند با نقد نیروهای خودی اما افراطی و تندرو، از نیروهای انقلابی معتدل و عدالتطلب دفاع کرده و با تمایزبخشی بین آنها، مرز باریک حق و باطل در انقلابیگری و عدالتطلبی را به نمایش بگذارد. فیلمنامه «مصلحت» را رضا زهتابچیان نوشته است که دوسالپیش فیلم «دیدن این فیلم جرم است» را در جشنواره داشت. حسین دارابی پیشازاین با کارگردانی آثار کوتاهی مانند علمک، دایو، مادربزرگ و سفره شناخته میشد و حالا نخستین فیلمبلند خود را کارگردانی کرده است. بااینحال فیلم بهجای آنکه مفاهیم ارزشگرایانه و اخلاقی خود را در پس درام و قصهگویی نهان کند، خیلی بلند درباره آنها حرف میزند، چنانکه به یک بیانیه و روایت غلوآمیز از مفهوم عدالت و عدالتطلبی تبدیل میشود و بههمیندلیل اثرگذاری خود را از دست داده و مخاطب بهشکل درونی و به شیوه دراماتیک با مفاهیم مطرحشده در آن ارتباط برقرار نمیکند. بهعبارتدیگر، پیام فیلم خیلی رو و نمایشی است و از سویههای زبیاییشناختی -چه در روایت، چه در شخصیتپردازی- برخوردار نیست. فیلم مدام تلاش میکند تا ارزشهای اخلاقی را بهواسطه کلام به شخصیت اصلی قصه الصاق کند و همین موجب میشود فیلم از پرداخت مناسبی برای باورپذیری مخاطب برخوردار نباشد. گرچه بخشی از این عدمموفقیت، به بیرون از منطق درام و التهابهای اجتماعی روز برمیگردد که باورپذیری قصههایی ازایندست را -هرچند برگرفته از واقعیت باشد- با بازدارندههای ذهنی مواجه میکند. فیلم بهشدت شلوغ و شعارزده است و روایتش از عدالت، دمدستی و کلیشهای. مخاطب از پیش با همین تصویر و روایت کلیشهای، میتواند قصه را پیشبینی کند و بههمیندلیل انگیزه خود را برای دنبالکردن و رمزگشایی از درام از دست میدهد. نگاه سیاسی و جناحی بر خوانش عدالت در موقعیت قصه سایه افکنده و آن را در ذیل برداشتهای صرف ایدئولوژیک صورتبندی میکند. جالب اینکه بهنظر میرسد فیلمساز تلاش کرده که اتفاقا در این ورطه نیفتد تا شبهه یک فیلم سفارشی بر فیلم نباشد، اما حاصلکار همین معنا را در ذهن مخاطب متبادر میکند. فیلمی که تلاش میکند عدالت را با عینک سیاست نبیند اما سیاست از پشت قاب آن پیداست. «مصلحت» در اتمسفری شبیه فیلمهای «بادیگارد» و «سیانور» تنفس میکند و تلاش کرده در جهان سینمایی شبیه به آن، دست به روایت بزند اما حتی توان تقلید و تکرار آن را ندارد. از انصاف دور نشویم، فیلم بدساخت نیست اما نمیتواند پیام خود را در فرمی تاثیرگذار بر ذهن مخاطب بنشاند. درنهایت فیلم به یک درام پروپاگاندایی تبدیل میشود.